چرا فلسفه؟
بشر از همان ابتدای بودنش به دنبال پاسخ دادن به هزاران سوالش درمورد جهان هستی بوده است . پرسش های بنیادی که اساس بودنمان را شرح می دهند . هدف فلسفه نیز ارائه ادله ای منطقی برای پاسخ به این پرسش هاست . این سوالات طیف وسیعی را در بر میگیرند از چگونه زیستن گرفته تا ماهیت بنیادین جهان هستی . فیلسوفان از با گذشت زمان سوال های فراوانی درمورد خدا و مذهب . چگونگی شکل گیری سیاست . معنای "اراده ازاد" . زیبا شناسی و عدالت و قانون داشته اند اما خود واژه فلسفه از دو واژه قدیمی یونانی بوجود امده است . "فیلو" به معنای دوست داشتن و علاقه داشتن و "سوفیا" به معنای خرد و حکمت . در کل این واژه به معنی عشق به خرد است
![](https://s6.uupload.ir/files/چگونه-فلسفه-بخوانیمچ_s2a.jpg)
شاید دلیل اصلی جذابیت فسلفه این است که هرکسی به اندازه درک و توان خود می تواند به شکل مطلوب خود پیش نمایه ای از ان بسازد . در فسلفه سخنان دیگران را میشنویم . با استفاده از قدرت تعقل تحلیل می کنیم گفته ها را و زین پس خودمان تصمیم می گیریم که ایا راست گفته اند یا نه؟ با مطالعه فسلفه علاوه بر اینکه میتوان به پرسش هایی پاسخ داد میتواند چگونگی رشد و تکامل اندیشه و تفکرات انسان را به وضوح حس کرد اما پرسش اساسی این است که چگونه فسلفه بخوانیم؟ چیزی که ما میخوایم در این مقاله به ان پاسخ دهیم
به شکل معمول، فلسفه بیشتر در مورد «تفکر» است تا «اقدام»، چرا که اغلب سوالاتی که برای یافتن پاسخ های آن ها تلاش می کند، ماهیتی انتزاعی دارند. با این وجود، فیلسوفان در طول تاریخ به پیشرفت و توسعه ی عرصه های دیگر، کمک های بسیار مهمی کرده اند. علیرغم اهمیت و کاربردهای فراوان فلسفه، افراد زیادی را نمی بینیم که به مطالعه ی آن علاقه داشته باشند یا اصول آن را در زندگی خود به کار بگیرند. بخشی از این اتفاق احتمالا به این خاطر است که فلسفه برای بسیاری از افراد، غیر قابل درک، بیش از اندازه پیچیده و ثقیل به نظر می رسد و خیلی ها ترجیح می دهند هیچ سر و کاری با آن نداشته باشند اما این تفکر به شدت اشتباه است زیرا حتی پایه ای ترین درک از فلسفه و جهان ان دید ما را نسبت هستی عوض می کند و باعث می شود بفهمیم نیکانان ما چگونه می اندیشیدن و چرا ان گونه می اندیشیدن؟
از آن جایی که منطق و استدلال، سنگ بنای فلسفه به شمار می آید، وقت گذاشتن برای مطالعه ی آثار در مورد این موضوعات، می تواند به ما در تبدیل شدن به متفکری بهتر و تکامل توانایی هایمان در استدلال کمک کند. با مطالعه ی چنین آثاری می توانیم فرضیه های پشت مباحثه ها را درک کنیم، مغالطه در استدلال را تشخیص دهیم، و البته نظر منطقی و مستدلِ مختص به خودمان را در مورد موضوعی مشخص به وجود آوریم.
هنگام خواندن فلسفه، با نقطه نظرات و نگرش هایی متفاوت (و برخلاف جریان غالب) رو به رو خواهیم شد. کتاب «جنس دوم» اثر «سیمون دوبووار» نمونه ای کلاسیک از همین موضوع است که تفکراتی رادیکال و کاملا متفاوت با جریان حاکم بر زمانه ی خود را ارائه می کند، از جمله این که چطور مادر شدن این امکان را به مردان می دهد تا بر زنان سلطه داشته باشند و یا «این که از دو نفر که با قید و بندهای عملی، اجتماعی و اخلاقی پیوند خورده اند، بخواهیم نیازهای جنسی یکدیگر را تا آخر عمر ارضا کنند، کاملا بی معنی و مهمل است.»
چه با گفته های «دوبووار» موافق باشید و چه نه، خواندن دیدگاه های او باعث می شود سوالاتی در ذهنتان شکل بگیرد: آیا ازدواج برای من مناسب است؟ آیا قصد دارم مادر شوم چون واقعا خودم آن را می خواهم یا این خواسته به واسطه ی توقعات اجتماعی شکل گرفته است؟ مواجه کردن خودمان با نقطه نظرات متفاوت، نه تنها ما را به سوی ارزیابی مجدد تفکراتی سوق می دهد که زندگیمان را از طریق آن ها پیش می بریم، بلکه اشکالات و خلاءهای موجود در فرآیند فکریمان را نیز به ما نشان می دهد.
![](https://s6.uupload.ir/files/1643273409154_yfv7.jpg)
اینجاست که بشر دیگر یک خواننده مطلق نیست بلکه یک تفکر نقادانه شکل میگیرد و بی دلیل هر چیزی را قبول نمیکنیم و به محض خواندن یا شنیدن یک مطلب سوالی در ذهن ما شکل می گیرد و به دنبال پاسخ این پرسش سعی می کنیم از استدلال هایی استفاده کنیم . فلسفه ما را وادار می کند که درباره ی همه چیز سوال بپرسیم و تنها در زمانی که در مورد چیزی حیرت و شگفتی داریم، به جست و جو برای یافتن پاسخ پرسش هایمان می پردازیم. به عنوان نمونه، مطرح کردن سوالاتی درباره ی اهمیت مذهب و یا وجود خدا، ممکن است ما را به سوی هزارتویی از اطلاعات مختلف وارد کند که در رد یا تأیید نظر قبلی خودمان درباره ی این موضوعات، تأثیرگذار باشند
فلسفه به ما این را می فهماند که پاسخی که مطلقا درست یا غلط باشد وجود ندارد و حتی هنگامی که به پاسخی مشخص می رسیم ممکن است هزاران پاسخ دیگر وجود داشته باشد . با افزایش مطالعه به مرور زمان این تفکر نقادانه بیشتر پرورش میابد و اینبار با استدلال هایی محکمتر به تناقضات و پرسش ها پاسخ میدهیم
چگونه فلسفه بخوانیم؟
هنگام خواندن اثری فلسفی، حتی اگر «داستان فلسفی» باشد، باید زمان کافی را برای فهم مطالب به خودمان بدهیم. اینگونه از آثار می توانند متراکم باشند و شاید نیاز باشد که یک جمله، متن یا صفحه را بیش از یک بار بخوانیم تا به شکلی کامل متوجه منظور فیلسوف بشویم. در حالی که خواندن یک صفحه از کتابی غیرفلسفی ممکن است چند دقیقه از شما زمان بگیرد، فهم کامل یک صفحه از اثری فلسفی ممکن است به زمانی بسیار بیشتر نیاز داشته باشد. مثلا مطالعه ی یک کتاب فلسفیِ 120 صفحه ای ممکن است چند هفته زمان ببرد چرا که نیاز به بازگشت به مطالب قبلی، در مورد آثار فلسفی امری نسبتا عادی است.
روشی عالی برای فهمیدن و تفکر درباره ی مطالب مطالعه شده، حاشیه نویسی و یادداشت برداری است. ایده ی اصلی متن چیست؟ نتیجه گیری خودمان چیست؟ آیا با استدلال ارائه شده موافق هستیم؟ آیا نیاز به مطالعات و تحقیقات بیشتری در مورد موضوع داریم؟ آیا کتاب های دیگری در مورد همین موضوع وجود دارند که باید بخوانیم؟ چه سوالاتی پاسخ داده شده اند و چه سوالات جدیدی به وجود آمده اند؟ علاوه بر این ها، هایلایت کردن بخشی هایی که می خواهیم به یاد داشته باشیم، زیر سوال ببریم و یا دوباره مطالعه کنیم، از اهمیت بالایی برخوردار است.
می توانیم مطالب مورد مطالعه را با دیگران به بحث و گفت و گو بگذاریم. گروه های آنلاین زیادی وجود دارند که در آن ها، دانشجویان و علاقه مندان به فلسفه می توانند تفاسیر و نظرات خود درباره ی آثار فلسفی را با سایرین به اشتراک گذاشته و از دل همین گفت و گوها، آموزه های مهم و جدیدی را بیاموزند. اما مهم تر از همه ی موارد، این است که نباید خودمان را به مکتبی مشخص از فلسفه محدود کنیم. اگر خودمان را در معرض مکتب های فلسفی مختلف قرار ندهیم، از تمام چیزی که فلسفه برای ارائه دارد، خود را محروم کرده ایم.
در پایان، اگر می خواهیم به درکی عمیق تر از خودمان و جهان پیرامون دست یابیم، باید برای فلسفه اهمیت بیشتری قائل باشیم. با این که داشتن همه ی پاسخ ها بسیار نامحتمل به نظر می رسد، اما فلسفه به شکلی پیوسته ما را به مطرح کردن سوال های بیشتر تشویق می کند و سپس، ابزار مورد نیاز را در اختیار ما قرار می دهد تا پاسخ های مختص به خودمان را پیدا کنیم. فلسفه بدون تردید ما را به انسان هایی منطقی تر و عاقل تر تبدیل می کند؛ انسان هایی که برای بهتر شدن و پیشرفت تلاش می کنند و می توانند با آرامشی بیشتر، با تغییرات، مخالفت ها و نظرات متفاوت رو به رو شوند.