ʜᴜᴅꜱᴏɴ ʜᴏʀɴᴇᴛ. . .
GTA IV در عرصهی داستانی در مقابلِ رویایآمریکایی ایستاد و فضایِ جالبی را در اذهان ایجاد کرد و یهسری کلیشههایِ رایج رو از بین بُرد اما GTA V هرچه که GTA IV در نسبت به رویایآمریکایی انجام داده بود را پنبه کرد...
چهجوری؟ یک فضایِ روشن و طمطراقِ خانههای بورلیهیلز و ساحلِ رنگی و جنب و جوشِ فراوان و طنزپردازیِ بسیار با مراحل و سیرِ داستانیِ ساده و به اصطلاح «روال»... و کاراکترهایی که در عینِ تاریکیهایِ وجودیِ بسیار یه لعاب از «خوشی» و «آسایش»
رویشان نهادینه شده بود و باعث میشد مخاطب به عمقِ شخصیتها و معضلاتِ اونها پی نبره...
از ترور و اختلالاتِ روانیش گرفته تا مایکل و مشکلاتِ درون خانوادگیش (پِسرِ لوزر و دخترِ هرزه) تا فرانکلین که از لحاظِ شخصیتی ثباتِ کاملی رو داره ولی جاهطلبی و فرصتطلبی و طمعِ آمریکایی با هنرمندانهترین شکلِ ممکن در بطنِ شخصیتیش جلوهگری میکند!
من خودم بهشخصه GTA V برام جالبتر بود...
«در کل باید بگم که استودیویِ راکاستار فراتر از یک استودیویِ بازیسازی هستش و حتی میتونه یه اندیشکدهی جامعهشناختی و تمدنی هم باشه! چون بازیهایی که میسازه از لحاظِ اجتماعی و سیاسی بسیار ساختارشکن و جهتدهنده هستند...»