مطلب ارسالی کاربران
هیتسفلد و فرگوسن؛ تقابل ژنرال و رییس بزرگ( بخش اول)
راجع به دو اسطوره صحبت می کنیم . اسطوره به معنای واقعی کلمه . نه چیزی که الان مد شده به هر تازه بدورانی می گویند . اسطوره به معنای یگانه ، بی همتا و فقط یکبار اتفاق افتاده در تاریخ .
هیتسفلد همیشه به شاگردانش می گفت : بازی بعدی از بازی قبلی مهم تر است . برای کسب پیروزی در بازی بعدی تلاش کنید . مثل یک ژنرال
فرگوسن به شاگردانش می گفت : همیشه عزت نفس تان را حفظ کنید و تسلیم نشوید . هرگز . به این فکر کنید که پوران و مادران یا اجدادتان کارگر بوده اند و برای لقمه نانی از صبح تا شب سخت ترین کارها را می کردند . آن وقت شما برای نود دقیقه نمی توانید ؟
هیتسفلد و فرگوسن هر دو بهترین بودند . یکی در آلمان و یکی در بریتانیا . شباهت ها و تفاوت هایشان بی شمارند . غیر از کاریزمای بی همتای هردو ، استعداد عجیبی در خواباندن مچ ایتالیایی ها داشتند . بدون تاکتیک های پیچیده ، با هوش بسیار ، بازیخوانی و تصمیم های درست در لحظات درست . در حالیکه هیچ وقت ابزارشان آن موقع به ایتالیا و سری آ نمی رسید . فوق ستاره های جهان در ایتالیا بودند . و قطار هم چیزهایی که راجع به مربیانشان می گفتند نمی توانست بکشد . دو اسطوره هر چه بودند پایانی بودند بر استیلای بی چون و چرا ی ایتالیایی ها .
اوتمار و آلکس احترام زیادی برای هم قائل بودند . در تقابل های بی شمارشان . می بینید . پایان فینال ۹۹ که اوتمار در عین ناراحتی اولین کاری که می کند دست دادن با آلکس و تبریک گفتن به اوست .
فرگوسن درباب او گفته : هیتسفلد جنتلمن ترین همکار من بود . یک ریاضیدان نابغه با دورتموند الهام بخش من شد و برای همیشه دوست شدیم . ما هر دو تیم هایی ناامید را از ابتدای دهه ی نود رشد دادیم . قهرمان کردیم و در اروپا برای اولین بار بهم خوردیم . در نیمه نهایی ۹۶ . او مرا از نظر تاکتیکی تحت تاثیر قرار داد. بدشانس هم بودیم. او با دورتموند آن سال قهرمان شد . دو فصل بعد او در مونیخ بود . در مرحله ی گروهی هر دوبازی را مساوی کردیم. در فینال وقتی سولشیر گل دوم را زد به خودم و او گفتم این بار شانس بمن رو کرد اوتمار.
ریشه هایی کاملا متفاوت . اوتمار از بادن . در آلمان غربی . در مرز سوییس. جایی که دوران فوتبال و آغاز مربیگری اش را آنجا گذراند . چیزی که سالها در باب ملیتش می گفتن مربی سوییسی. در حالیکه اوتمار آلمانی بود
که زندگی اش را در سوییس گذرانده بود . فرزند یک دندانپزشک . خانواده ای نسبتا مرفه . . ورود به باشگاه بازل . در تیم المپیک مونیخ ۱۹۷۲ حاضر بود . همبازی اولی هوینس . رفتن به اشتوتگارت دسته دومی . تحصیل در رشته ریاضیات. یادگیری چندین زبان . مربی گری در ۳۴ سالکی دریک باشگاه ناشناخته . آرائو . چهارسال بعد آرائو را قهرمان جام حذفی کرد . مربی گری گراس هاپر زوریخ . چهار جام در سه فصل . رفتن به دورتموند در ۱۹۹۱.
آن طرفتر اوضاع بکل فرق می کرد . متولد گاون . کوچکترین شهر اسکاتلند . در شمال . یک شهر کاملا کارگری گانگستری . جایی که می گفتند صدای چکش کارگران کشتی سازی قطع نمیشد . از مادری سیوسیالیسم ، عاشق موسیقی و پر انرژی . پدری قدبلند ، خوش تیپ ، سرکارگری دوست داشتنی که حقوقش با کارگران فرق چندانی نداشت . از احترام بسیاری برخوردار بود . فرگوسن تعریف می کند سالها بعد بعد کسب سه گانه با منچستر به گاون رفتم . تازه لقب سر گرفته بودم. دوتن از دوستان قدیمی ی پدرم را دیدم. پیرمردانی سپید موی . یکیشان مرا شناخت به آن یکی با آب و تاب گفت که این پسر الکس سنیور است و فلان قهرمانی را آورده . آن یکی رو به من کرد و خونسرد و جدی گفت هرگز به بزرگی پدرت نمی شوی . بعدها در مستندها و کتاب های انبوهی که درباره ی فرگوسن درآمد گفتند که او از خانواده ای فقیر و کارگری آمده است . چیزی که خودش رد می کند . می گوید هرگز احساس فقر نکردیم. پدرم شاید یک پوند بیشتر از کارگران معمولی می گرفت . ولی هرگز نه پولش را خرج مشروب می کرد و نه قمار . چیزی که همیشه در بریتاتیا شایع بود . او خود را وقف ما کرده بود . هم او هم مادرم. مادرم انرژی بی پایانی داشت و همیشه در حال آواز خواندن بودن . بعدها همه فرگوسن ترسناک را وقتی تنها در اتاق کارش بود در حال آوازخواندن می دیدند . عادتی که از مادرش برده بود . کم کم بعنوان مهاجم اوج گرفت . آقای گل اسکاتلند شد و به تیم عشق کودکی اش رنجرز پیوست . جایی که تازه همه ی مشکلات آغاز شد . فرگوسن با همسر کاتولیک در تیم پروتستانها . یک تابوی بزرگ . دیدار گلاسکو و سلتیک در سوپرکاپ. بازی حیثیتی ی کاتولیک و پروتستان. اشتباه الکس روی گل اول سلتیک. باخت چهار صفر رنجرز . شکستن کاسه کوزه ها روی الکس . که زن کاتولیک دارد. توهین ها به همسرش . دلزده شدن و کینه ی ابدی از رنجرز . رفتن از گلاسکو بدنبال مزاحمت های طرفداران رنجرز . بازی در تیم هایی بی اهمیت . آویختن کفش ها . اولین مربیگری در سی و دو سالگی . یک تیم دسته سومی . آوردن تیم به دست اول . آوازه ی الکس در اسکاتلند . بعنوان سخت گیرترین مربی ای که به عمرتان دیده اید .آبردین . یک تیم کوچک . سه قهرمانی پیاپی در لیگ . فتح جام یوفا با شکست بایرن مونیخ در نیمه نهایی و رئال مادرید در فینال . رئال دی استفانو. قهرمانی سوپرجام اروپا با برد مقابل هامبورگ ارنست هاپل . دستیار نیمه وقت جاک استاین بزرگ در تیم ملی . فوت استاین قبل از جام جهانی . سپردن موقت اسکاتلند در جام ۸۶ به فرگوسن . اختلاف با ستاره ی لیورپول و اسکاتلند گرام سونس . مصدومیت کنی دالگیش بزرگترین ستاره ی اروپا و لیورپول . حذف با یک تساوی در گروه اروگوئه برزیل و دانمارک. سوپر جام اسکاتلند مقابل رنجرز . فرصتی برای انتقام . برد یک صفر آبردین . قهرمانی دوباره. دوربین ها به سراغ فرگوسن که رفتند اصلا خوشحال نبود . عصبانی . نمایش بازیکناتش را مایه ی ننگ خواند . کسی درک نمی کرد . آنها که قهرمان شده بودند؟ بعدها گفت که انتظار بردی پرگل داشت و توانش را هم داشتند ولی بازیکنان خسته بودند . آبردین را برای آرزوهایش کوچک دانست . آرسنال و تاتنهام به او پیشنهاد می دهند . سر بابی چارلتون در جام مکزیک تمرین او را با بازیکنان دیده بود . آنها نتیجه نگرفته بودند ولی چارلتون چیزی در او دید. پیشنهاد منچستر . به آرسنال و تاتنهام نه گفت . بعدها گفت همیشه از لندن بدش می آمده . رفتن به منچستر . آغاز مشکلات...(ادامه دارد)