"با این وجود که کلی کار روی سرم ریخته، نمیتونم از گوشی دست بکشم. تمرکزم رو کاملا از دست دادم، انگار هیچ انگیزهای برای انجام دادن کار ها برام باقی نمونده. سرگرمی ها، دیگه هیجان و لذت قبل رو ندارن. مثل یه ربات، هر روز و هرساعت و هر دقیقه صفحات اینستاگرام رو ورق میزنم و لایک های توییت های مختلف رو مقایسه میکنم. البته که دوست دارم جلوی خودم رو بگیرم! اما انگار توانش رو سال ها پیش از دست دادم....."
این جملات احتمالا برای شما آشنا به نظر میرسند. شاید در بین اطرافیان خود چنین افرادی را دیده باشید، شاید خودتان به شبکه های اجتماعی و حتی همین سایت طرفداری معتاد شده باشید. اما چطور اینستاگرام و یوتیوب چنین تاثیری روی ما دارند؟ یا بهتر است بگوییم چطور ساخته شدهاند تا چنین تاثیری روی ذهن ما داشته باشند؟
برای پاسخگویی به این سوالات مهم، اجازه دهید ابتدا کمی مقدمهچینی کنیم.
شبکهی اجتماعی، قالبی از ارتباطات انسانی مبتنی بر فضای مجازی است. تا قبل از ابداع شدن اینترنت، انسان های متمدن اکثرا به صورت حضوری و در مکان هایی مانند مدرسه، دانشگاه، قهوه خانه، سینما و.... با یک دیگر ارتباط برقرار میکردند. این روش معایب خاص خودش را داشت؛ برای مثال محدودیت زمانی و مکانی وجود دارد (شما در حالت عادی نمیتوانید ساعت ۱ بامداد با نامزد خود در سینما باشید).
به خاطر "مبتنی برفضای مجازی" بودن، شبکه های اجتماعی این محدودیت را از بین میبرند و ارتباطات سادهتر و ارزانتری را به ارمغان میآورند. علاوه بر این در فضای مجازی هیچ تصویر فیزیکی از شما وجود ندارد؛ کسی نمیداند چند سال دارید، قدتان چقدر است یا تحصیلاتتان چیست. اگر در دنیای واقعی تحقیر و تمسخر میشوید به سادگی میتوانید در دنیای مجازی شخصیت تازهای برای خودتان بسازید. اگر از خود واقعیتان ناراضی هستید میتوانید رضایت مورد نیاز را از خود مجازیتان دریافت کنید. ایجاد تغییر در فضای مجازی بسیار سادهتر از ایجاد آن در دنیای واقعی است.
بنا به دلایلی که بالاتر دیدیم (که احتمالا بیشتر از موارد نامبرده باشند) شبکه های اجتماعی ما را جذب کردند. ما به سادگی توانستیم افکار، عقاید و نظرات خود را به گوش دیگران برسانیم و تاثیر مثبت یا منفی بودن آن را هم مشاهده کنیم. به ازای هر لایک که کامنت یا توییت ما دریافت میکرد، نشان میداد که یک نفر ما را تایید کرده بود. به ازای هر پست جذاب تازهای که باز میکردیم احساس کنجکاوی بیشتری به ما دست میداد و هوش مصنوعی هم که از روی موارد جست و جو و.... به الگوی فکری و علایق ما رسیده بود سریعا موارد مشابه بیشتری پیشنهاد میکرد و علی آخر!
اگر بعد از نوشیدن یک فنجان شکلات داغ به شما احساس خوشایندی دست بدهد، مغز شما به طور طبیعی دوست دارد این احساس خوشایند تکرار شود و یک فنجان دیگر هم بنوشید. او با آزاد کردن "دوپامین" این را به شما میفهماند.
دوپامین مسئول احساس خواستن و انگیزه است. کاملا منطقی است که به ازای هرلایکی که در شبکه های اجتماعی دریافت میکنید یا هر پست جذابی که میبینید، یا کامنت های طنزی که در سایت طرفداری میخوانید مغز شما دوپامین آزاد کند.
اما مگر انجام دادن کامل پروژه ها یا ورزش کردن یا کتاب خواندن هم به انسان احساس خرسندی نمیدهد؟ پس مغز بعد از انجام چنین فعالیت هایی هم باید دوپامین آزاد کنند!
البته، اما اینجا دو نکتهی کوچک نادیده گرفته شده است:
۱. فعالیت های بالا در مقایسه با فعالیت هایی که در شبکه های اجتماعی انجام میدهیم طولانیتر به نتیجه میرسند. مثلا کامنت دادن در سایت طرفداری نهایتا ۵ دقیقه طول بکشد اما برای پرورش عضلات شکم خیلی بیشتر از ۵ دقیقه زمان نیاز است.
۲. هر چه قدر اتفاق خوشایند غیرمنتظرهتر باشد مغز دوپامین بیشتری آزاد میکند (چرا فوتبال انقدر جذاب است؟). حال اینجا به "شاید جادویی" برمیخوریم.
شاید جادویی: وقتی تلفن همراه خود را چک میکنید ممکن است کامنت شما در طرفداری لایک خورده باشد یا مثلا پست تازهای ببینید. همانطور که اشاره کردیم غیرمنتظره بودن باعث آزادشدن دوپامین بیشتری میشود. طبیعتا اگر اتفاقات ذکر شده رخ دهند (که اکثر اوقات هم رخ میدهند) مغز شما دوپامین زیادی آزاد میکند و شما مدام به چک کردن طرفداری تمایل پیدا میکنید. (هر روز چند بار طرفداری را چک میکنید؟).
طبیعتا هرچه قدر بیشتر در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی وقت بگذرانید مغز شما دوپامین بیشتری آزاد میکند، و طبیعتا سطح دوپامین مغز شما بالاتر میرود، و طبیعتا دیگر انگیزهی برای انجام دادن فعالیت هایی که دوپامین کمتر یا در زمان طولانیتری آزاد میکنند ندارید. مردی را در نظر بگیرید که به خوردن کباب در بهترین رستوران شهر عادت دارد. طبیعتا این مرد انگیزهای برای خوردن یک کاسه برنج خالی نشان نمیدهد.
این وضعیت در نهایت ممکن است به "سندرم اختلال تنظیم دوپامین" منجر شود؛ در این اختلال فرد زیاد صحبت میکند، به جزئیات اهمیت زیادی میدهد اما در عین حال نمیتواند مدت زیادی روی یک موضوع تمرکز کند، سریع فکر میکند و میل جنسیاش افزایش مییابد.
اختلال شخصیت دوقطبی آسیب دیگری است که فرد میتواند از این وضعیت ببیند. در این اختلال فرد لحظاتی بسیار فعال و پر انرژی است، میل جنسی بالایی دارد، خود را به شدت باهوش و زیبا میبیند؛ و در عین حال لحظاتی احساس غرق شدن و خستگی شدید میکند، در مورد کوچکترین مسائل ناراحت میشود، بدون دلیل گریه میکند و با خود میگوید "ای کاش مرده بودم".
در نهایت مطالعهی بیشتر در این حوزه اکیدا توسط نگارنده پیشنهاد میشود.