احتمالا یکی از مهمترین پیش نیازهای ابر قهرمان ها شروعی درخور اسمِ خود باشه! فلورنتینو پرز، تاجری بسیار موفق و نسبتا جوان بود که با وعده های فوقالعاده جذابی نامزد ریاست باشگاه شد؛ عاقبت تبلیغات گسترده و رویاپردازی های جاه طلبانه فلو باعث شد در جولای ۲۰۰۰ به عنوان مدیرعامل رئال مادریدِ قهرمانِ سی ال تبدیل شود.
یکی از اهدافِ اعلام شده پرز در زمان کاندیداتوری جذبِ لوییزفیگو سوپراستارِ وقتِ فوتبالِ اروپا و یکی از ۳ کاپیتانِ اولِ رقیبِ سنتی بود. ۲۴ جولای ۲۰۰۰، عاقبت اولین وعده پرز واقعی شد! این انتقال آنقدر غیرقابل انتظار و رویایی بود که وقتی در صبحگاه همان روز خبر منتشر شد؛ همه مطبوعاتِ کاتالونیا مات و مبهوت مانده بودند و هیچ خبری منتشر نکردند.
البته فیگو تنها اقدامِ نقل و انتقالاتی پرز در بدو ورودش نبود.ماکلله، کونسیسائو، سولاری، مونیتیس و سلادس با مبالغی ریز و درشت از تیم های لالیگایی جذبِ تیم شدند.
از آن سو خروجی های مهمی هم در تیم بودند؛ آنلکا با مبلغی حدود ۳۶ میلیون یورو به پاریسن ژرمن پیوسته بود و گرانترین فروشِ مادرید تا آن زمان شد! اما مهمترین خروجیِ تابستانِ ۲۰۰۰ شاهزاده برنابئو؛ فرناندو ردوندویی بود که گفته می شد با پرز به مشکل شخصی خورده.
ردوندو با مبلغی کمتر از حد تصور به میلان پیوست و پایانی تراژیک برای یکی از hero های مادرید در فصل اول پرز رقم خورد!
دسامبرِ ۲۰۰۰ یکی از مهمترین عناوینِ ادوار در دستانِ مدیرِ تازه کارِ تیم آرام گرفت! رئال مادرید به عنوانِ بهترین تیمِ قرن ۲۰ انتخاب شد و این اولین پله از سلسله مراتبِ تبدیل شدنِ رئال به تیمِ مدنظرِ پرز بیرون از زمین بود؛ برچسبِ بهترین تیمِ یک قرنِ کامل بسیار سنگین و دست نیافتنی بود و تاثیر شدیدا مفیدی در بُعد اقتصادی تیم میگذاشت!
اولین فصلِ مدیرِ جدید در حدی که انتظار میرفت خوب نبود؛ تیم ۲ فینال بین المللی را واگذار کرد و در نیمه نهاییِ سی ال در دو بازی به بایرن مونیخ باخت تا تک دستاوردِ فصلِ مادرید، تصاحبِ لالیگا بعد از ۴ فصل باشد!
فصلِ دومِ پرز با شعارِ تجمعِ "زیدان ها و پاوون ها" استارت خورد! پاوون در آن موقع یکی از مستعدترین بازیکنانِ آکادمی بود و زیدان، گرانترین بازیکنِ جهان! در حقیقت این سیاست اشاره به توجه همزمانِ پرز به آکادمی و ستاره های مارکت داشت! شعاری که البته تا فصلِ چهارمِ پرز مکررا انجام می شد.
رئال مادرید قبل از پرز هم تیمی موفق و سرشناس بود؛ اما شرایط مادیِ بد و پرستیژی مخدوش شده در اثر گذر زمان داشت؛ هدفِ پرز این بود این دو شاخصه را به خوبی احیا کند؛ دهه ۵۰ مادرید همزمان دی استفانو، پوشکاش و ریموند کوپا را به خدمت میگرفت؛ اکنون پرز هدفی مشابه داشت!
فصل دومِ پرز با بردنِ مهمترین جامِ باشگاهیِ جهان با درخششِ رهبرِ پروژه Galacticos رقم خورد! اکنون خیال مادرید از همه چیز آسوده بود و اعتمادی فوقالعاده به پرز موجود بود.
یکی از نکاتِ مهمِ پروژه پرز عناوینی بود که بازیکنانِ تیم باید به عنوانِ بازیکنِ مادرید میگرفتند! ۲۰۰۰ فیگو در بدو ورود فاتح توپ طلا شد، ۲۰۰۱ رائول تا یک قدمی این عنوان پیش رفت و ۲۰۰۲ نوبتِ خریدِ پرسروصدای بعدی بود! مریخی به مادرید آمد تا سومین ستاره نوپای آسمانِ مادرید باشد!
با وجود همه تشکیک ها، فصلِ سومِ پرز در مادرید موفقترین فصل از نظر جام بردن بود! فتح دوگانه بین المللی جامِ باشگاه ها و سوپرکاپِ اروپا؛ بردن یکی از سنگین ترین لالیگاهای تاریخ و حذفی غیرقابل باور در نیمه نهایی سی ال!
تابستانِ ۲۰۰۳ جایی بود که پرز تیمِ موفق خود را ویران کرد! توجه بسیار به بیرون از زمین بجای درون؛ خبری ناگهانی از باشگاه منعکس شد که قراردادِ دل بوسکه تمدید نخواهد شد و پرز به او پیشنهادِ انتصاب در پستِ مدیرفنی را داد! دل بوسکه هم طبق تصورات پیشنهادِ پرز را رد کرد!
این اتفاق رختکنِ کهکشانی را ویران کرد؛ هیه رو و مک منمن به عنوان اصلی ترین معترضان این اتفاق از تیم کنارگذاشته شدند؛ ماکلله ای که درنزد هم تیمی های خودمحبوب ترین بود هم به شکلِ تحقیرآمیزی تیم را ترک کرد! جایگزینِ دل بوسکه چه کسی خواهد شد؟! کارلوس کیروش مربیِ نسبتا گمنامِ پرتغالی که آن زمان دستیارِ الکس فرگوسن در منچستریونایتد بود!
شروعِ فاز دوم و مخربِ کهکشانی ها با ورودِ دیوید بکام به تیم بود؛ بکام بازیکنی کلاس جهانی و باکیفیت، و البته فوقالعاده محبوب بود! اما سوالی که کارشناسان از همان موقع میپرسیدند این بود؛ در زمین به چه کارِ مادرید خواهد آمد؟! احتمالا خودِ پرز هم نمیدانست.
نامِ رئال مادرید بیش از هرتیمی به گوش میرسید؛ خیلی سریع اردوهایِ تیم در قاره کهن پایه ریزی شدند تا در پرجمعیت ترین کشورهای دنیا نگاه ها به این تیم معطوف شود! البته در آن سوی میدان سیاستِ جدید باعث متحمل شدن ضرباتی بسیار سخت بر عملکرد تیم درون زمین بود بود؛ یکی از نمونه های بارزِ آن در پرونده اتوئو رویت شد!
اتوئو در آن زمانِ بازیکنِ مایورکا اما تحتِ مالکیتِ مادرید بود! مهاجمِ جوان و سیه چرده به سرعت پله های ترقی را طی کرد و در ۴ فصل تبدیل به بهترین گلزنِ تاریخِ مایورکا شده بود.
پرز اما ایده ای به زعم خودش بهتر داشت؛ جذبِ فاتح توپ طلای ۲۰۰۱ با وجودِ کیفیتی بسیار کمتر و فرمی بدتر! مدت زمانِ حضور اوون در مادرید از تعدادِ جام های فتح شده اتوئو در بارسلونا در فصل اولش کمتر بود!
مشابه ای اتفاق در پرونده پاتریک ویرا رخ داد! جایی که کاپیتانِ توپچی ها در یک قدمیِ انتقال به مادرید بود اما ناگهان این انتقال ملغی شد!
پرز احتمالا خیلی زودتر از چیزی که فکرش رو میکرد به اشتباهش پی برد؛ تابستانِ ۲۰۰۵ یک رئال مادرید متفاوت را دیدیم؛ سرخیو راموس، روبینو، باپتیستا و کاسانو در آن زمان همگی زیر ۲۳ سال سن داشتند وقتی خریدهای تابستانیِ مادرید بودند؛ اما دیگر دیر شده بود و بارسلونا به عنوانِ رقیبِ سنتیِ مادرید، فاتح هر دو جامِ مهمِ فصل شده بود!
۳ سال متوالی بدونِ جام و حضورِ رقیبی فوقالعاده قدرتمند؛ دلایلِ کافی برای تحت فشار بردن مردی بودند که ۲ سال قبل با اخذ ۹۶ درصد آرا، جایگاه خود به عنوانِ مدیرِ لوس بلانکوس را تثبیت کرده بود.
در نهایت پرز در بیست و هفتمِ فوریه ۲۰۰۶، بعد از باخت ۲-۱ رئال مادرید مقابلِ مایورکا از سِمَت خود کناره گیری کرد؛ چیزی که از او به جا مانده بود عکس هایی از احتمالا معروفترین تیمِ تاریخ، یک ورزشگاه نوسازی شده، جلوه ای تازه از نامِ مادرید، درآمد های فوق نجومی و البته به اندازه یک دریا شکستِ ورزشی بود!