ناتینگهام فارست، نوستالژی مبهم و محبوبيت اسرار آمیز و انچه كه بايد در مورد فارست بدانيد!
"روزی روزگاری ناتينگهام فارست و قدرت نوستالژي"
به بهانه بازگشت ناتينگهام فارست به ليگ برتر براي فصل ٢٢-٢٠٢١
اميرحسين صدر
٢٩ جولاي ٢٠٢٢
پس از اینکه ناتینگهام فارست تبعید ٢٣ ساله خود را با صعود به ليگ برتر در خاتمه فصل گذشته پایان داد، حتی یورگن کلوپ، با اشاره به نام استیو کوپر، او را شایسته دریافت عنوان سرمربی فصل دانست. غیرممکن است با صحبت از ناتينگهام فارست دچار شور و شعف و درگير خاطره بازي نشيد. بي اغراق نوستالژي مبهمي دارد. زمانيكه به وقايع و هر چيز ديگري که در گذشته روي داده، با احساس لذت و در عين حال اندوه، نگاه مي كنيم. نوستالژي است. و تنه درخت فارست تنيده شده در نوستالژي است.با گپ و گفتگو با خيلي از فوتبالدوستان، و رد و بدل پيام در رسانه هاي اجتماعي، مطمئنم در اين حس و حال تنها نيستم. انسان غريضاً شيفته شنيدن داستان است. اگر حال و حوصله داستان طولاني را نداريد از خير خواندن ان بگذريد ولي اگر دوستدار حكايت شنيدني هستيد با هم به ناتينگهام و جنگل هاي شروود خواهيم رفت.
|
صدها رايحه دل انگيز از اعماق جنگل هاي شروود فقط با ياد و خاطرات رابين هود برمي خيزد. با "سر رابين لافسكي" و "ليدي ماريان"، از "داگلاس فربنكس" نخستين رابين هود سبنما دقيقا ١٠٠ سال پيش از اين. محبوب ترين ان ها براي ما؛ ارول فلين و اوليويا دوهاويلند و همه خنده هاي فلين بر روي تنه درختان كه از ان سرخوشي و اميد و زندگي مي باريد. شون كانري و هيپبورن در دوران كهولت، دوران پاياني قهرمان افسانه ايي، از فيلم هايي كالت برادر بزرگتر، شيفته ان بود. حتي والت ديسني ما را بي نصيب از رابين هود نگذاشت. چنانچه كاستنر بعد از اسكارهاي خود با "رقص با گرگ ها" تير و كمان بدست گرفت. افسانه رابين در بيش از دها فيلم تكرار شد، بي انكه ما را خسته و بيزار كند. قرن دوازدهم، كينگ ريچارد، داروغه ناتينگهام، جان كوچولو و همه دار و دسته ساكسون ها كه در مقابل نورمن ها مي جنگيدند و از ثروتمندان مي گرفتند تا به تهيدستان كمك كنند. رابين هود بدون شك "دوست داشتني ترين راهزن تمامي دوران ها" است.
ارول فلین در فیلم ماجراهای رابین هود به کارگردانی مایکل کورتیز و ویلیام کیلی ١٩٣٨
بعدها در قرن بيستم رابين هود ديگري به شهر امد، برايان كلاف، با شكل و شمايل امروزي و با لبخندي كه ياداور فلين بود. براستي تافته جدا بافته. پيش از او "بيل شنكلي" و بعد از او "فرگوسن" تنها با كلاف در يك كاسه قرار مي گيرند. صريح، خودبين اما معركه. محبوب و مقتدر و در عين حال پُر از ضعف و شكننده. تركيبي غريب. نااشناِ ولي مجذوب كننده. مردان فدراسيون فوتبال انگليس هرگز جرات نكردند او را به عنوان سر مربي تيم ملي انتخاب كنند. حيف و افسوس!
"مطمئنم روساي FA فکر می کردند اگر مسئوليت را به من محول كنند، تمامي كنترل و نمايش را در دست خواهم گرفت. آنها زیرک بودند و باهوش، این دقیقاً همان کاری بود كه انجام می دادم"
لقب معروف Old Big 'Ead، خودشيفته، مغرور و خود پسند، در وصف برايان كلاف، مثبت و خوشايند بنظر مي رسيد. مردي كه جنگل شروود، ناتينگهام فارست و سيتي گراند را از خاموشي خارج ساخت و جايگاه هميشگي فارست را در نقشه جغرافيايي انگلستان و تاريخ فوتبال ان تضمين كرد. قهرماني در دسته دوم و مستقيما و متعاقب ان كسب مقام قهرماني انگلستان. سپس تصاحب عنوان جام قهرماني باشگاه هاي اروپا، استثنايي بود و بي همتا. تمامي اين ها، انگار همين ديروز بود.
اما زمان زيادي گذشته است. ١٨ سال همراهي با كلاف، با سقوط در اخرين فصل حضور او در ١٩٩٣ رقم خورد. غير ممكن بود. تلخ تر از اين امكان نداشت. دردناك بود، خيلي دردناك. پرده ها بطور كامل براي ناتينگهام فارست پايين امد. پاييز امد. و پاييزي ماند. از سبزي و طراوت شروود، فقط زردي و خشكي باقي ماند. اگرچه فارست بازگشت دوباره ايي داشت اما از سال ١٩٩٩ تا فصل اتي هرگز در لیگ برتر حضور نداشته است. سال ها پس از ديگري گذشت. مثل برق، مانند باد. بازیکنان بسياري ظهور كردند و بازنشسته شدند. مربيان زيادي اغاز كردند و ناپدید شدند. اصلا تمامي باشگاه از نظرها محو شد و تاريكي، جنگل شروود و درخت هاي بلوط را فرا گرفت. ديگر صدايي به گوش نمي رسيد. هيچ صدايي!
فارست به اندازه یک نسل از لیگ برتر دور بوده است، دوراني طولاني برای هواداراني كه بدون حضور در میان نخبگان بزرگ شدند و هرگز طعم نبردهاي نيم خود را با بزرگان نچشيدند. یک جوان ٢٥ ساله تقریباً هیچ خاطره ای از فارست در لیگ برتر ندارد. ارلینگ هالند زمانی که فارست آخرین بار از ليگ برتر سقوط کرد، یک سالي بیشتر نداشت. سريال Sopranos در اواسط فصل اول خود بود. "سیمپسون ها" هنوز خنده دار و ديدني بود.
مدت ها پیش بود. فارست و جنگل شروود در دوست ها بنظر مي رسيد، اگر مي رسيد. تا انجايي كه به هواداران جوان تر مربوط مي شود، شايد مي شد از فارست در کنار واندررز و رويال اينجينيرز به عنوان نوعي يادگاري عجيب و باورنكردني در منظرهای نامتناقض در دوردست ها ياد كرد، دوراني كه ممكن بود تاج قهرماني به تصرف هر شهري در آيد. جاييكه پيروزي تهيدستان در برابر ثروتمندان امكان پذير بود.
فارست فقط در ٥ فصل از ٢٩ فصل لیگ برتر شرکت داشته است و با این حال تعجب اور است، تا پيش از صعود براي فصل ٢٢-٢٠٢١، هرگاه از مردم سوال مي شد؛ "اگر مي توانستيد ليگ برتر خود را انتخاب كنيد"، فارست معمولاً در ليست همگي ان ها حضور داشت، عليرغم اينكه در ٢٢ سال گذشته موفقيتي هم نداشت تا اين انتخاب را توجیه کند. طي اين دوران به لیگ یک سقوط كردند و فقط به طور متناوب تلاش هايي براي بازگشت دوباره نشان دادند: سه شکست دردناك در نیمهنهایی پلی آف دسته يكم يا چمپيون شيپ، و يك مقام سوم در سال ٢٠١٠. همين و همين.
اسطوره برايان كلاف ادامه دارد…..
اما قدرت نوستالژی فراتر از اين حرف ها است. یک بررسی سریع و غیرعلمی از اینترنت نشان میدهد خاطرات مه آلود دوران قبل از ١٩٩٥، دوران كلاف و تايلور يا فصلي که فارست با استَن کالیمور و برایان روی هلندي به مقام سوم رسيد، مردم را وادار میکند، تحريكي ناخواسته تا خواهان حضور دوباره فارست در میان پسران بزرگتر باشند.
تاریخ مدرن فارست مملو از بازیکنان «اوه، بله، آن بازيكن» است، دسته بازیکنانی که ممکن است هرگز درجه یک نبوده باشند، اما طرفداران فوتبال با علاقه از ان ها یاد می كنند، بازیکنانی که هرازگاهی در لیگ برتر ظاهر شدند و سپس براي هميشه بي سر و صدا كنار رفتند. استیو استون، با مشخصه هاي خود، سري طاس، دونده و خستگي ناپذير كه دائما طول زمين را طي مي كرد. استیو چتل، شبیه مربي تیم لیگ یکشنبه بچهها بود كه حتي مادر شما هم مي توانست كمي او را دوست داشته باشد. جیسون لی سياهپوست با موهاي بافته و بسته سر خود كه تنها اميد گلزني بود ولي خيلي شانس ها را از كف مي داد. يا کریس بارت ویلیامز، یکی از جوان ترین بازیکنان تاریخ لیگ برتر برای حدود ده سال.
اما در حقيقت يك دسته بازيكنان قابلي هم پيش از اين ها بودند که گويي به شرکت معتبر ديگري تعلق داشتند. جان رابرتسون، اسكاتلندي خِپِل و قلدر اما فوق العاده با نفوذهاي ديدني خود از جناح چپ و سانترهاي بي همتاي در حين حركت، ترور فرانسيس، اولين مرد يك ميليون پاندي تاريخ فوتبال انگليس، استوارت پیرس، مدافع معروف و مبارز در جناح چپ انگليس كه با قلب خود در زمين انجام وظيفه مي كرد، نایجل کلاف، پسر خود برايان،تونی وودکاک ملي پوش انگليس، استن کالیمور، پیتر شیلتون، دروازه بان و ركورد دار با ١٢٥ بازي براي انگلستان، ویو اندرسون, اولين سياهپوستي كه در تركيب تيم بزرگسالان انگلستان در دفاع راست انجام وظيفه كرد، گاري بيرتلس، فرانك كلارك و مارتين اونيل كه دوران مربيگري موفقي هم داشتند، جانی متگود هلندي بازي گردان با ضربه ازادهاي مخصوص، دس واکر، عضو ثابت تيم انگليس در جام جهاني ٩٠، و روي كين، گلادياتور مشهور ايرلندي، رهبري ايده ال، انقدر خوب بود تا بعدها فرگوسن بازوبند كاپيتاني منچستر يونايتد را به او بسپارد..
هر يك از اين بازيكنان بيش از يك نام معمولي اند، عناصر اسطوره ايي كه مانند رهبر خود، برايان كلاف، در برهه ايي تاريخ ساز بوده اند. شكوهي داشتند با دستاورد هايي باورنكردني. در جايي كه تصور و خيال ان هم غيرممكن بود. همه انچه گفته شد سال ها قبل از اين بوقوع پيوست، پيش از انكه مِهي غليظ تمامي شروود، سيتي گراند و تمامي ناتينگهام را در تا سال ها در اغوش بگيرد.
ماندگاري و شايد محبوبيت حكايت فارست در پايان دهه هفتاد، بيش از هر چيز از انجا برمي خيزد كه مانند تيم هاي بزرگ انگلستان برنده سريالي و دائمي نبودند، كسي هرگز حسابي روي ان ها باز نكرده بود. اما در گذر زمان، خيلي ها همه چيز را به خاطر سپردند و فارستِ برايان كلاف هرگز به دست فراموشي سپرده نشد. هنوز فیلم ها و كتاب هاي قابل توجه ايي برای غوطه ور شدن در آن جنگل جادويي وجود دارد. داستان فارست خيره كننده و جادويي است، شمشير کوچک خوش دستی که در واقع موفق شد بسان رابين هود با قدرتمندان به مبارزه بپردازد و در نبردهاي خود، قهرماني لیگ، چند جام داخلي و ٢ عنوان بزرگترين جايزه ممكنه در اروپا را زیر نظر برایان کلاف، از بزرگترين شخصیت هاي فوتبال انگلیس برای ١٨ سال عجیب و غریب در دهه های ١٩٧٠ و ٨٠، كسب كند.
جدا از رقابت هاي محلی معمول و دشمنی کمی عجیب با شفیلد یونایتد و برخی بازیهايي كه فلفل تندي ميان اين دو تيم در اوایل دهه ٢٠٠٠ داشت، هیچکس حقيقتا چیزی عليه فارست ندارد. احتمالا باز هم، این ریشه در نوستالژی دارد، ارتباط با یک سبک خاص از فوتبال، سيستمي كه تهاجمي هم نبود. تيمي با بچه های خوبي که به آنها توصيه می شد به داورها احترام بگذارند، اعتراض نكنند و گردن نهند. آدم های خود دار و بظاهر ضعيف، ولي اگر پايش مي افتاد، و وقتش ميشد دماغ بچه هاي كله گنده بزرگ تر را خونی می كردند و حتي اگر لازم بود، گهگاهی صورت آنها را در هم می کوبیدند.
از اين رو و با حضور در لیگ برتر در سالهای نوپاي ان، فارست خود را در آگاهی جمعی بسياري از فوتبالدوستان جا انداخت، تا جایی که خيلي ها تصور میکنند ناتينگهام فارست، بسته به تعریف شما يا من كه ممکن است درست هم باشد، باشگاه بزرگي محسوب مي شود. بنابراين خيلي ها، دوست دارند فارست را هر هفته روی صفحه تلویزیون خود ببينند. با بازگشت فارست به ليگ برتر، نوستالژي هرچند مبهم فارست و كلاف، درخشان تر از هميشه به چشم مي آيد و افسانه آن، بسان افسانه رابين هود، زنده تر از همیشه است. منبعد، و با بازگشت به ليگ برتر. همه این نوستالژی ما را در پرسه زدن هاي فوتبالي در شروود مسرور و مست خواهد كرد
دلایل ناملموسی وجود دارد که شايد هیچ منطقی هم نداشته باشد، ولي تیم هایی که قرمز می پوشند ذاتا جذاب تر هستند. جايي در بررسي زیبایی شناسی دهه ٩٠ در مورد رنگ ها، کیت ها و پيراهن تيم ها، به اين مورد برخورد كردم. جاذبه بيشتري براي طرفداران حتي بي طرف دارد.
از ديگر موارد پراهميت، نشان و طرح روي پيراهن است. جلوه ميدهد و پيراهن را زنده مي كند. همه چيز معنا مي گيرد. نوعي درجه است و شان و مقام مي دهد. نشان هر تيم كه تقريبا بر روي قلب هر بازيكني قرار مي گيرد نقش مهم و اساسي در وقار تيم بازي مي كند. نشان تيم نمايانگر هويت و قدمت و تاريخ است. از اينرو بوسه بازيكنان به روي لوگوي تيم درعين دلبري، نشاني از تعلق خاطر به تيم و باشگاه و هواداران است. مانند سرباز و اداي احترام به پرچم وطن.
و يكي از ساده ترين و مسلما زیباترین لوگو ها و نشان ها متعلق به فارست است؛ يك درخت! داستان چگونگی پیدایش یکی از شاخص ترین نشان ها در فوتبال انگلیس شنیدنی است. نشان باشگاه برای ما، هواداران فوتبال انقدر اهميت دارد كه برخی از ما، حتي بدن را با خالکوبی لوگوي تيم اراسته می كنيم، و برای بسیاری ديگر نشان تیم، افتخاري است دائمی و ابدي که به قلب ما دوخته شده است..
نشان ناتینگهام که لوگوي قديمي تيم بر اساس آن با اضافه كردن N.F.F.C شكل گرفته بود
در سال ۱۹۵۷، مدیر وقت و نایب رئیس فارست، نشان شهر ناتينگهام را با جايگزيني حروف اول باشگاه با قلعه ان، به عنوان نشان تيم انتخاب كردند. در سال ۱۹۷۳، ناتینگهام فارست به دلايل قانوني و عدم حق استفاده ان بر روی پیراهن خود مسابقهای را برای طراحی یک نشان جدید برگزار کرد. روزنامه محلی میزبان مسابقه بود و دو مدرس هنر و طراحی را به عنوان مشاور استخدام کرد. استفبال گسترده بود. ۸۵۵ نفر. حتي از نقاط دوردست چون استرالیا طرح هاي خود را ارسال كردند. یک مرد به تنهايي ۲۷ طرح ارسال کرده بود.
نشان فارست از آن زمان تاکنون بدون تغییر باقی مانده است، به جز تغییرات کوچک و اضافه شدن ۲ ستاره برای اشاره به ۲ قهرمانی پیاپی در جام قهرمانی اروپا/لیگ قهرمانان، در سال های ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰. جالبه بعدها در جایی می خوندم؛ یکی از مدیران تبلیغاتی با بیان تحسین خود از طرح فارست نوشت:
«مهمتر از هر چیز ساده است، و نقاشی و کشیدن ان بر روی دیوارها، در کوچه پس کوچه ها و استادیومهایی که بازدید می کنید سریع و آسان است»
همانطور كه پيش از اين اشاره كردم، در تاریخ طولانی و در برهه ای بسیار كوتاه اما شکوهمند ناتینگهام فارست، گروه کوچک و انحصاری از ادم ها وجود دارند که مشارکتهایشان در این باشگاه تا پایان به یادگار خواهد ماند. آشکارا کلاف گَردِ جادوی گرانبهای خود را بر روی زمین شهر پاشید. و بازیکنانی که باشگاه را در سفری عجیب و غریب از اعماق دسته دوم دوران قدیم به اوج قله فوتبال انگلستان و اروپا رساندند. یک معجزه واقعی.
سپس «دیوید لوئیس» است. بطور حتم نام آشنایی نیست، اگرچه نقش او در داستان فارست پاک نشدنی است، حقیقتش را بخواهید نام او تا ابد در تار و پود باشگاه نقش بسته است. اگر تا به حال نام لوئیس را نشنیده اید، خیلی تعجب نکنید. باور کنید، بسیاری از طرفداران فارست هم این مرد ۷۸ ساله را که در دهکده ای خواب آلود در ۵۰ مایلی مرز ناتینگهام شایر زندگی می کند، نمی شناسند. دیوید لوئیس، برنده طرح و نشان مسابقه و جایزه ۲۵ پوندی ناتینگهام فارست است. به شکلی باورنکردنی، متواضعانه راضي و خرسند بنظر می رسد که در پس زمینه باقی مانده است.
نشان معروف و تاريخي ناتينگهام فارست از ديويد لوئيس ١٩٧٣
«این مانند یک اثر هنری نیست که در پایین یا گوشه ان نام خود را امضا کنید. شما این کار را به عنوان ناشناس انجام می دهید. کارتان را انجام می دهید، شاید افراد زیادی ان را ببینند، اما امضایی اضافه نمی کنید. کار را تمام می کنی، تحویلش می دهی و سپس برای همیشه با آن خداحافظی می کنی.»
لوییس سراوار اعتبار بیشتر و شاید کمی قدرانی است. در کتاب خواندنی که بر روی ان کار میکنم، می خواندم پیدا کردن لوئیس راحت نبوده و مدتی زمان برده است. بی اغراق بايد گفت؛ ردیابی یکی از مهمترین افراد در تاریخ فارست. شاید غم انگیزترین چیز این است؛ بنظر می رسید هیچ کس در جنگل قرن بیست و یکم علاقه زیادی به یافتن مردی داشته باشد که نشان فارست را جاودانی کرد. لوئیس در زمان ارائه طرح خود، ۲۹ ساله بود. به عنوان طراح گرافیک و مدرس در کالج هنر ناتینگهام کار می کرد و آرزو داشت جایزه اول ۲۵ پوندی را از آن خود کند. ولی مشکلی وجود داشت.
«خوره فوتبال بودم. فكر كردم؛ رقابت جالبی خواهد بود. اما با یک دوراهی مواجه شدم. مشخص شد، قاضی اصلی این رقابت مردی به نام ویلف پین است. او رئیس بخش من بود. فکر می کردم هر طرحی را ارائه کنم اگر می فهمید متعلق به من است، منصفانه قضاوت نخواهد کرد، نمیخواستم داوران دیگر را شرمنده کنم. بنابراین تصمیم گرفتم از نام مادرم برای پنهان کردن هویت واقعی خود استفاده کنم. خانواده مادرم مهاجران ایتالیایی بودند و نام خانوادگی او «لاگو» بود. بنابراین طرحم را به عنوان لاگو ارسال کردم. بعد از تایید طرح از سوی داوران نام واقعی من را فهمیدند»
خیلی ها در طرح خود به رابین هود یا تیر و کمان و…اشاره کرده بودند. با این حال، برنده لوئیس بود؛ با طرح درختی کوچک و شیب منحصربهفردی که در نام تیم استفاده کرده بود. بايد اعتراف كنم به تقليد از لوئيس، ساليان درازي است امضايم شيب هايي دارد.
دو ستاره براي دو عنوان رويايي قهرماني اروپا
"قصد داشتم طبيعتا بخشی از تاریخچه گذشته را در ان نگه دارم. این درخت بخشی از تاج قبلی بود، از نشان ناتینگهام، میخواستم آن را حفظ کنم. سپس این واقعیت را فراموش نكنم؛ شهر در کرانههای رودخانه ترنت قرار دارد. می دانم ترنت Trent دریا نیست، ولي امواج نشان دهنده آب هستند. در ابتدا دو موج داشتم اما درست به نظر نمی رسید. من ٤ موج را امتحان کردم اما خيلي شبيه درجات نظامی به نظر می رسید. در پایان، به نظر می رسید ٣ موج تعادل مناسبی دارد.
هرگز این موضوع را با کسی در میان نگذاشتهام، قسمت بالاي درخت به طور ناخودآگاه یک نماد فالیک است. نشان دهنده موجی از احساسات، کاملا عمدی بود، به دلیل ماهیت واقعي هواداران فوتبال، هيجان، حرارت، حرص و جوش و شور بي حد ان ها. حتی اگر مطمئن نیستم بسیاری از هواداران هرگز متوجه اين نكته شدتد. نوشتن نام فارست قبل از رسیدن به طرح نهایی کمی زمان برد.
نمي خواستم خيلي رسمی و عادي به چشم بياد، بنابراین دْم حرف بزرگ R زیر یک حرف کوچک «e» پیچ میخورد. اگر R معمولی و E بزرگ بود ظاهري خيلي رسمی به خود می گرفت، در حالی که خواهان چیزی متفاوت بودم، براي باشگاه و هواداران. "e" کوچک به آن هویت شخصی می بخشد. به هیچوجهي مطمئن نیستم بهترین کار طراحی من هست يا نه. اما به ان افتخار می کنم؛ يكي از شناخته شده ترین ها است و مهمتر از ان، دوست داشتنی ترين!
این دیدگاه بسیاری از هواداران فارست و بسياري از هواداران فوتبال و غير فوتبالي است. چند سال پیش، بحثی در سايت هاي اینترنتی براي تغيير نشان تيم وجود داشت، و همه صريحا با ان مخالفت كردند؛ "نه، اين نشان و هويت ماست و نمي تواند تغيير كند"
جالب است بدانيد در یک نظرسنجی وسيع در مورد تصاویر ورزشي در امريكا براي تمامي مردم سراسر جهان در قرن پيش انجام شد تا مشخص شود مردم چه چیزی را بیشتر به خاطر میآورند و چه چيزهايي را دوست دارند. نشان فارست در ١٠ تاي برتر قرار گرفت.
آنچه بعد از ان اتفاق افتاد، همانطور که می گویند، به تاریخ پيوسته است. کلاف وارد شد و اين نشان در عرض چند سال با موفقيت فارست در اروپا، معروف شد. فوتبال به سرعت حرکت می کند و اين روزها، فارست و عمده باشگاه ها، اولویت های متفاوت ديگري دارند. از اينرو به نظر میرسد در بسیاری از جنبههای زندگی، همه ما تا حدی احترام به میراث و تاریخ خود را در همه زمينه ها از دست دادهایم. این نيز به نوعی غم انگیز است. گذشته ما، حال و آینده ما است. هر کاری که اکنون انجام می دهیم به خاطر وقايع و رخدادهاي گذشته است. این روزها، فارست دو ستاره بالای نشان خود اضافه کرده است؛ نماد دو عنوان قهرمانی در جام باشگاه های اروپا.
نام معرکه و پرطمطراق و دهن پرُكُن |
«ناتینگهام فارست» نام فوق العاده یی است. خاطرم است «مارتین اونیل» از دیگر بازیکنان خوب فارست در دوران طلایی و مربی موفق در سال های پس از بازنشستگی، در خلال یکی از مصاحبه های مطبوعاتی خود شروع به صحبت در مورد نام درخشان ناتینگهام فارست کرد. حق با اوست.
ما ناتينگهام فارست هستيم
علاقه ما به نام کوچه و محله و قصبه و شهر و کشوری که در ان رشد کردیم و بزرگ شدیم شاید عجیب و غیرعادی نباشد، اما بعضی اسامی و نام های عجیب و غریب و منحصر به فرد در ذهن ما می ماند، گویش، صدا، بیان و شنیدن بعضي اسامي با لذتی همراه است. مانند «وِنزدِی، آیاکس، هاتسپر یا آرگایل و…» و "ناتینگهام فارست". شاید شما اگر امروز تیم ورزشی را راه اندازی می کردید، هرگز چنین اسمی را انتخاب نمی کردید. شايد احمقانه به نظر رسد ولي غيرقابل انكار است كه بسياري به اين نام واكنش مثبت نشان مي دهند. اسم و اوای ان همچنان عالی است؛ ناتینگهام فارست!
از زمانی که لیگ فوتبال تاسيس شد، ناتس کانتی قدیمیترین باشگاه انگلستان و جهان است, يوونتوس ايناليا پيراهن خود را از ناتس كانتي به ارث برده است. سقوط كانتي در ٢ سال پيش از لیگ در صد و پنجاه و هفتمین سال زندگی آنها روي داد، و اين باعث کشمکشی میان روزنامههای محلی شد. اکنون در مورد اینکه چه کسی می تواند مدعي رکورد از دست رفته کانتی باشد، اختلاف نظر وجود دارد.
ادعایی جسورانه توسط استوک سیتی مطرح شده است. در روز سقوط کانتی، استوک سنتینل به سرعت داستانی با عنوان استوک سیتی قدیمیترین باشگاه در لیگ فوتبال پس از سقوط ناتس کانتی، منتشر کرد. این روزنامه مدعي شد استوک در سال ١٨٦٣ تاسيس شده است.
استوك سيتي يا ناتينگهام فارست؛ كداميك قديمي ترين باشگاه ليگ هستند؟
ادعای استوک مورد مناقشه هواداران ناتینگهام فارست قرار گرفت. ان ها معتقدند فارست در سال ١٨٦٥ تشکیل شده و اولین بازی خود را در سال ١٨٦٦ انجام داده است. ادعای فارست توسط ناتینگهام پست مورد تایید قرار گرفت و اعلام كرد؛ استوک تا سال ١٨٦٨ تشکیل نشده بود و از اينرو عنوان قدیمیترین باشگاه لیگ فوتبال متعلق به فارست است. وبسایت رسمی استوک طبيعتا استوک سیتی را قدیمیترین باشگاه حرفهای لیگ فوتبال جهان مي داند، اگرچه اذعان دارد، جزئیات دقیق سالهای شکل گیری مشخص نيست. مطمئناً در مورد ریشه استوک سردرگمی وجود دارد..
مارک متکالف Mark Metkalf مورخ فوتبال و نویسنده کتاب خواندني Origins of the Football League، در تلاش برای رفع اين ابهام، نظر خود را در مصاحبه ايي علنی کرد و به طور ناخواسته درگیر طوفان شد.
"مدت زیادی است که میدانم استوک سیتی در سال ١٨٦٣ تاسيس نشده، سوابق نشان می دهد آنها در سال ١٨٦٨ تشکیل شده اند. در حال حاضر ناتينگهام فارست و نه استوک سيتي، قدیمی ترین باشگاه لیگ فوتبال است."
آرشیو روزنامه ها این را تایید می کند و لیگ فوتبال هم از نويسنده حمایت کرد و در بیانیهای تأیید کرد؛ فارست قدیمیترین باشگاه لیگ است و اطلاعات آنلاین در مورد تشکیل استوک نادرست است. “متکالف” اولین مورخی نیست این واقعیت را علنی می کند، اما روزنامه استوك Sentinel از خوانندگان خود تقاضا كرده است تا مردم در كتابخانه، انبار خانه و اتاق زیر شیروانی خود کاوش کنند و ببینند آیا میتوانند مدرکی برای اثبات اشتباه این مرد پیدا كنند!
"متکالف" حتي در تلاش است تا ساندرلند را متقاعد کند؛ در سال ١٨٨٠ تاسیس شده اند، و نه در سال ١٨٧٩. در اين بين او از هواداران استوک که در اتاق زیر شیروانی دست و پا می زنند تا به او ثابت کنند در اشتباه است، استقبال زيادي كرد..
"من افرادی را که برای اولین بار اين امار را کنار هم قرار داده اند سرزنش نمی کنم، اما شما باید منبع موثقي برای ثابت كردن داشته باشید. اگر آنها به منابع و مدارك واقعي دست پیدا کنند تا نظر مردم را تغییر دهد، مشکلی با آن ندارم."
رابين هود يا داروغه ناتينگهام؟ |
شايد ٨٠٠ سال طول کشید اما کلانتر ناتینگهام همچنان قصد داشت به افسانه رابین هود، قهرمان فقرا پايان دهد. کلانتر شهر اقاي روي گرين اسميت در ١٩٩٦ حکم داد؛ تصویر معروف ترین راهزن انگلیس برای یک شهر مدرن منسوخ و غيرقبول است. افسانه رابین هود حتي اگر مربوط به فردی با روح و وجدان است، مردی که از ثروتمندان دزدی مي كرد تا به فقرا هدیه دهد. ديگر این روزها از مد افتاده است."
تاجران محلی بر این باورند، رابین هود و مردان شاد و شنگول او تصویر اشتباهی برای شهری هستند که بیش از هنر تیراندازی با کمان، درگير انقلاب فناوری است. چهار آژانس تبلیغاتی توسط ناتینگهام فرست، کنسرسیومی متشکل از بازرگانان، دعوت شده اند تا نماد جدیدی برای شهر طراحی کنند. تصویری کمتر «خصمانه» تا سرمایه گذاران بيشتري را جذب كنند. آقای گرین اسمیت گفت: «تورویل و دین، زوج معروف اسكيت روي يخ، باشگاه ناتینگهام فارست و برایان کلاف در اين شهر محبوبیت بیشتری دارند.
مجسمه رابين هود در قصر ناتينگهام
با تمامي اين تلاش هاي مذبوحانه، كو گوش شنوا!، رابين هود و جنگل شروود هر ساله تنها ١.٥ میلیون توريست را جذب میکند و رابين همچنان نقش مهمي در اقتصاد شهر بازي مي كند و شورای شهر همچنان مُصِر است تا خاطره او را به خاطر جاذبه توریستی روشن نگاه دارد. ناتينگهام دارای یک پارک سرپوشیده با موضوع رابين هود دارد و گردشگران از ٤٠٠ هکتار باقیمانده درختان بلوط جنگل شروود هر ساله بازدید می کنند.
خاطره اين يكي هم فراموش نشدني است. اصلا علاقه ايي به تور هاي توريستي و گشت و گذار با اتوبوس و پياده روي هاي گروهي و كسي كه دائما و مثل ضبط صوت شما را با اطلاعات و امار و ارقام زير مشت و لقد/لگد مي گيرد، ندارم. اما اين يكي با حضور برادران و دوستان چيز ديگري بود. گروهي كه همه يكديگر را نمي شناختند. خلاصه تير و تخته به هم خورده تا همه در انجا باشيم. بايد نصف روزي را مي كُشتيم. چه كنيم، چه كنيم ها با نگاه به تور جنگل شروود همه ما را ميخكوب كرد.
توري به همراه باستان شناس و تاريخ شناسان حرفه ايي و مسلط كه بعدا اشكار شد. اگر چه در اين بين ما فقط از فلين و ماجراهاي رابين هود، پرداخت ساده سرگرمي در سينما بدون جلوه هاي ويژه، سختي و دشواري هاي زندگي در طبيعت در قرون گذشته، شباهت بازيكنان تيم كلاف با تنه درختان!، عمدتا برنز و لويد دو دفاع جنگاور قلب دفاع كه تمامي جنگل را در بر گرفته بود حرف مي زديم.
نقاشی از بلوط بزرگ توسط سرگرد هیمنروك
در ميانه هاي راه چندين توقف داشتيم، براي ملك روستايي و صومعه رافورد ابی Rufford Abbey و Newstead Abbey و بلوط بزرگ و تماشايي Major Oak افسانه ايي در نزدیکی روستای Edwinstowe و البته قصر شاه جان King John. تمركز پروژه باستان شناسی جنگل شروود به شدت بر روی سایت کاخ متمرکز است. منعکس کننده این واقعیت که روزي روزگاري, قلب امپراطوري در جنگل شروود مي تپيده است.
برایان کلاف نام مستعار "Big 'Ead |
(در واقع Bighead به فردي متكبر، خود ستا و خود خواه و…خطاب مي كنند) سال ها بعد فهميديم چگونه اين عنوان ماندني شد. انچه كلاف از ان لذت مي برد. ريشه ان به جیم گرگوری، رئیس وقت باشگاه كويينز پارك رنجرز QPR باز ميگردد. دسامبر ١٩٧٨ بود، قراردادي در زمان خود غیرعادی؛ استن بولز، از کوئینز پارک رنجرز به ناتينگهام فارست.
استن، چرا فارست؟،
بولز: تلفني داشتم از جيم گریگوری، در جا بهم گفت؛ یک باشگاه بزرگ براي خريدخريد تو آمده.
"چه تيمي، تاتنهام؟"
و او گفت: «نه، Big 'Ead and his mate».
اشاره، گرگوري به كلاف Big’Ead و يار ديرينه او, تيلور Mate بود. تا مدتها هيچكس دقيقا نمي دانست ريشه اين "نام" از كجاست. اما دوستي "بيگ هِد" و دوست او، نزاع و اختلاف ميان كلاف و تیلور از غمانگیزترین داستان هاي فوتبالي بود. دوستی بظاهر مادام العمر نابود شد. و ايندو از دوره ايي تا پايان عمر هرگز كلمه ايي رد و بدل نكردند.
رفاقت و تراژدي: زوج كلاف و تايلور |
همکاری برایان کلاف و پیتر تیلور احتمالاً شناخته شده ترین و موفق ترين همکاری در تاريخ فوتبال انگلیس بود و جدايي اين دو عظيم ترين تراژدي هاي فوتبال انگلستان. دو مردی که به موفقیتهای خارقالعادهای دست یافتند، اما بعدها هرگز نتوانستند خاطرات خوش گذشته را با يكديگر تقسیم کنند، بنشينند و همنشيني كنند، دل بدهند، قلوه بگيرند و در درخشش گذشته ها غوطهور شوند. 1990 پيتر تيلور درگذشت و برایان کلاف برای اولين بار حرفی برای گفتن نداشت.
اظهار نظر در باره رابطه این دو آنقدرها هم آسان نیست. لایه های زیرزمینی و پيچيده و ريشه هاي مشارکت آنها. نظم و انضباط، روانشناسی و کاریزمای کلاف در تیم های دربی و ناتینگهام فارست و چشمان بيناي استعداد ياب تیلور. شايد در اينجا بي انكه وارد مباحث طولاني اين رابطه بشم فقط به اعتراف و جمله خود كلاف اكتفا كنم. تیلور يكي از معدود افرادي بود كه در زندگي حرفه ايي ترمز او را مي كشيد و در عين حال نيروي محركه ايي بود.
"پیت تنها مردی بود که میتوانست دستش را روي شانهام بگذارد و صريحا به من بگويد؛ در اشتباهم، یا خير. حرف بزنم يا ساکت بشم و کارم را ادامه بدهم.»
پيتر تيلور و برايان كلاف؛ ؛ دوستي، موفقيت و تراژدي
در طول هفده سال از زمانی که آنها برای اولین بار در هارتلپولز یونایتد در سال ١٩٦٥ به يكديگر پیوستند تا زمانی که تیلور در سال ١٩٨٢ از ناتینگهام فارست رفت، این دو مرد در کنار هم کار می کردند، دو قهرمانی لیگ، دو جام اروپا و…یک دوستی عمیق شكل گرفت، نه فقط یک ازدواج فوتبالی. تیلور در دوران بازیگري کلاف در میدلزبرو، پشتيبان و حمايت كننده فوروارد جوان در ابتدای دوران بازیگری اش بود و با گذشت زمان، مانند دو دلداده جدایی ناپذیر بودند. عشق و دیدگاه هاي مشترک، و نحوه و شيوه ارائه و عرضه فوتبال پیوند ناگسستني بين ايندو ساخته بود. متأسفانه، چنانچه رایج و معمول است، در اواخر عمر با هم اختلاف پیدا کردند و سالهای آخر زندگی بدون هيچگونه ارتباطي روزگار را دور از هم گذراندند. یک پايان غم انگیز.بسیاری از چرخش نهایی وقایع غمگین بودند، و بسیاری دیگر از آنجایی که این دو مرد اغلب روابط طوفانی با یکدیگر داشتند، زیاد شگفت زده نشدند.و
اخراج كلاف پس از چند هفته كوتاه و هدایت لیدز در سال ١٩٧٤ ضربه بزرگی به يكي بزرگترین مربيان فوتبال بود. تاثير ان برای همیشه او را تعقیب کرد. کلاف بعدها با فارست به همه چيز رسيد و جايگاه خود را در ميان مربيان بزرگ تثبيت كرد. اما در همان دوران كوتاه ٤٤ روز در ليدز بود که نوشیدن اغاز شد و در مسير راه او همراه شد. ضربه بزرگی به روح بزرگترین شيداي فوتبال. به يك اندازه، مخرب و محرك. ماجراي ان به كتاب و ساخت فيلم و مستند و …رسيد. بیگ هد فقط يك لقب بود و افتخارات فقط مدال و جام، اما فراموش نكنيد فعاليت هاي خيريه ايي او و قلب بزرگ او بود که عمیقترین تاثیر را گذاشت.
رابین هود يا برایان کلاف؟،
انتخاب با شماست. هر دو تمامي ناتينگهام و ناتينگهام شاير را روي نقشه انگلستان نشاندند.
نوستالژی نسبت به گذشته ای خیالی در زمان های اخیر جامعه را دچار مشکلات زیادی کرده است، خوب می دانم و می دانیم، با صعود به لیگ برتر، فارست جهان را به آتش نخواهد کشید و همه خواهیم دید همه چیز آنطور نیست که قبلا بود اما نشان و علامت عالی روی پیراهن همچنان همان است که بود. نشان، نشانی از حضور است. وجود داشتن. همین کافی است؛ بودن. اين روزها، بدون رابین هود، بدون کلاف. عطر درخت بلوط در شروود پیچیده است، و برای ناتینگهام فارست، بارديگر همه چیز سبز و واقعی است. نوستالژي و گذشته ها، در جاده سخت و دشوار در پيش و دنياي بي رحم ليگ برتر انگلستان، فقط نوري خواهد بود، و شايد، فقط شايد، گشاينده راه اينده.
اميرحسين صدر
٢٩ جولاي 2022