فصل اول : ماه عسل
از پایان کار کارلوس کی روش در تیم ملی ایران قریب به چهار سال می گذرد. اما هنوز روزی نمی گذرد که سخن از تیم ملی فوتبال به میان بیاید و از او چیزی گفته نشود. می گویند در آن هشت سالی که کارلوس کی روش هدایت تیم ملی ایران را بر عهده داشت به ساختارسازی فنی و تاکتیکی برای تیم ملی ایران اقدام نمود. حرفه سازی، کمپ تیم ملی، ساختمان پِک و....نمونه دیگری از عملکرد او می باشید که طرفداران مرد پرتغالی به او استناد میکنند. اگر بخواهم بعنوان کارشناس این مهم را قضاوت کنم کاملا صحه بر روی آنچه که نام برده شد می گذارم. بقول پیمان یوسفی الحق و الانصاف کی روش فوتبال نگون بخت ایران را که به طرز وحشیانه ای بین لُردهای فوتبال ایران یعنی ( قلعه نوعی ، دایی و در نهایت قطبی ) تیکه تیکه و مثله شده بود به شیوه ای معجزه آسایی ترمیم و بازسازی نمود. خوشبختانه در آن دوره با کمک بازیکن های ناشناخته ای امثال گوچی ، دژاگه و بعد با رشد بازیکنای جوانی چون جهانبخش، آزمون ، طارمی، بیرانوند و ....تیم ملی ایران جان تازه ای گرفت. هرچند آن تیم خوب هرگز به مقامی دست نیافت که چرایی عدم قهرمانی ایران در آخرین دوره رقابت های آسیایی و علی الخصوص باخت مقابل ژاپن را در جای دیگر میتوان به تفسیر در وجود کارلوس ناکام مفصل بررسی نمود!

فصل دوم : داستان یک قتل ( مرگ هواداری )
کی روش : قلعه نوعی / کی روش : ژوزه
کی روش : مایلی کهن / کی روش : درخشان
کی روش : کریمی / کی روش : برانکو
اگر فوتبالی باشید قطعا با شنیدن هرکدام از نام های مذکور یاد داستانی از روزهای حضور مرد پرتغالی در فوتبال ملی خواهید افتاد. روزهای تلخی که کارلوس کی روش خواسته و ناخواسته پایه گذار کثیف ترین فرهنگ و بدعت نامشروع هواداری گردید. بگذارید دقیق تر برایتان توضیح دهم. در دهه های گذشته هرگاه پای فوتبال ملی به میان می آمد تعصبات رنگی , رنگ می باختند و هواداران فرای قرمز و آبی و زرد بودنشان یک صدا تیم ملی ایران را حمایت می کردند. روزهایی که دایی و کریمی و باقری و مهدوی کیا و عابدزاده و ... در تایم بازی ملی گوشه ای از قلب هواداران آبی جایگاه ویژه ای داشتند و امثال حجازی و زرینچه و منصوریان و.. نیز به همین ترتیب مورد حمایت قرمز ها بودند. اما با حضور مربی پرتغالی تغییرات در این باب محسوس شد. دیگر خبری از آن حمایت ها از آن بی طرفی ها و رنگ پریدگی ها به میان نبود. در روز های که کی روش خود را وارد نبردهای شخصی با امثال قلعه نوعی و بعد ژوزه و در نهایت معمار نوین قرمزها یعنی برانکو نمود مشخص بود سرانجام بدی در انتظار فرهنگ هواداری فوتبال ایران می باشد. این روزها فقط کافیست به پیج های هواداری پرسپولیس و استقلال نگاهی گذرا بیاندازید. اولا اگه عنوان آن پیج را نخوانده و بدون توجه به آن وارد پیج شوید قطعا فکر میکنید وارد پیج تیم رقیب شدید. یعنی به ازای هر ۱۰ خبر ( فیک، زرد و غرض ورزانه و بدون منطق ) از تیم رقیب شاید به زور و سختی بتوان یک خبر از تیم تحت حمایت آن پیج پیدا نمود. دوما : به شدت هرکدام مشغول تخریب بازیکنان ملی پوش حریف کی باشند.

فصل سوم : قاتل پیدا شد ، کارلوس کی روش
روزهای اول حضور کی روش را بخوبی بیاد دارم. اولین درگیری هاسش با امیر قلعه نوعی را هم همینطور ! اولین دشمنان او را هواداران تیم آبی پوش پایتخت شکل می دادند که حالا با اسم او برای رقیب کری می خوانند و با تیغ تیز او وارد نبرد می شوند. اختلاف او با رحمتی نیز دلیل دیگری بود تا آن زمان هوداران استقلال یکصدا خواهان اخراج مرد پرتغالی شدند. اما ماجرا به این جا ختم نگردید. کارلوس بازی را خوب بلد بود. دیگر دشمنیبا هوداران آبی برای او کافی بود. چرا که برای مقابله ودرهم شکستن رقیب سرسختی چون برانکو ایوانکویچ که آلترناتیو خطرناکی برای او محسوب می گردید نیازمند حمایت و طرفداری تیمی پر هودار چون استقلال بود. حال بستر برای این حربه نیز فراهم بود. قلعه نوعی از استقلال کوچ کرده بود و دیگر خبری از باند او هم در آن تیم نبود. او اکنون جنگ را آغاز کرده یود. فتنه کلید خورد. درگیری با علی کریمی. عدم دعوت سید جلال فوق العاده آماده و جدل و بیانیه نویسی با برانکو و چاق خواندن بازیکنای قرمز. کی روش دیگر همه چیز را. همه چیز را. همه چیزا را فدای مسایل شخصی خود نمود بود. حرفه گری را ، مصلحت تیمملی را ، وفاق ملی و هواداری را..همه چی را...به ورطه نابودی رساند. او قاتل این همبستگی ملی و وفاق همیشگی می باشد. او بنیان گذار فرهنگ غلط ( فقط رنگ من ) و نابود کننده آن فرهنگ زیبای تحمل پذیری یکدیگر زیر پرچم سه زنگ می باشد.

فصل چهارم : قاتل فراری است.
درست در شبی که کی روش پس از کلمبیا ناکامی دیگری را با مصر تجربه نمود، نگارنده به این فکر افتاد که ایکاش میشد حافظه تاریخی هشت ساله حضور مرد پرتغالی را از اذهان مردم پاک نمود. حالا که او فراری است کاش بتوان یکبار برای همیشه او را در ذهن و قلبمون محاکمه ، مجازات و فراموش کرده و یکصدا از تیم ملی مون حمایت کنیم. حمایتی بدون توجه به رنگ ها و تعصبات باشگاهی .

فصل پنجم : بدرود قاتلِ ناکام !