به نام خداوندی که شرافت آفرید
تقدیم به هواداران منچستر یونایتد و تمامی فوتبال دوستان عزیز.
به قلم : Arash stan
_________________________________________________________________________________________________________________________________________
دست ها و گوش هایمان سنگین شده، عقربه ها در این لحظه برای ما چرخشی ندارند ، ما همه سقوط کردیم و در حال غرق شدن در سکوتی عمیق هستیم.
امروز اشک های ما به جای ما سخن می گویند، روحمان با سیاهی همنشین شده است و وضعیت روزهای ما همین گونه قرار است پیش برود...
اما اجازه بدهید که بگوییم: بازگشت در DNA شیاطین سرخ است...
_______________________________________________________________________________________________________________
سخنان بالا،بخشی از احساسات هواداران منچستر یونایتد پس از پرواز ابدی هواپیمای 1958 مونیخ است،در آن روز،کودک نوجوان جوان پیر زن و مرد همگی با احساسات خود همنشین شده بودند،سقوط هواپیمای مونیخ، می توانست سقوط ابدی منچستر یونایتد باشد،هوادارانی که هر روز مشغول طراحی رویاهای خود با آن تیم می شدند،حال رویاهای آن ها همراه با هواپیما و بازیکنان سقوط کرده بود.
تقریبا همگی از انحلال منچستر یونایتد مطمئن بودند، آن ها آماده بودند که رویاهای شیرین آینده و خاطرات رنگین گذشته را همراه با مرگ باشگاه دفن کنند،
آن ها فکر می کردند دشمن آن ها (لیورپول) خیلی زود بی رقیب شده و دیگر جنگی بر سر امپراطوری وجود نخواهد داشت...
اما هوادارنی که غرق در افکار و احساسات سیاه خود شده بودند
به شکلی ناگهانی باوری در فضای تاریک قلب آن ها شروع به جوانه زدن کرد:
شاید هر تولد و شروعی یک پایان هم داشته باشد
اما آیا پایان ها هم می توانند شروع یک تولد دیگر باشند ؟
بله!
_________________________________________________________________________________
سقوط منچستر یونایتد ، شروع یک تولد دوباره بود!
در کمال ناباوری منچستر یونایتد منحل نشد، تاریخ به آن ها فهماند منچستر یونایتد باشگاهی برای بازگشت است
نه برای محو شدن !
منچستر یونایتد دفن نشد
زندگی دوباره جریان پیدا کرد
چهره های رنگ پریده متوجه امید شدند
خورشید دوباره بر باشگاه و رویاهای هوادارن طلوع کرد
و بیشتر از تاریخ و هواداران و جهان
منچستریونایتد مشتاق دیدار دوباره با معشوقه خود،
تئاتر رویاها
یعنی اولدترافورد بود...!
________________________________________________________________________________
سر بابی چارلتون ، سر مت بازبی
برای منچستر یونایتد نماد زندگی دوباره شدند...
هواپیما سقوط کرد،منچستر بازیکنان مهمی رو از دست داد، اما دنیس لاو و جورج بست همان کسانی بودند که برای نوشتن دوباره تاریخ یونایتد، شروع به شکفتن کردند، کودکان
با دیدن جام های جدید در ورزشگاه، مشغول اشک ریختن می شوند، آن ها می دانند که این اشک ها فقط برای یک حس کوتاه مدت و فقط برای یک جام فلزی نیست
این جام ها،شاید جام های قهرمانی منچستر در رقابت های مختلف باشد، اما در واقع همه آن مرتبط به یک رقابت می شوند
و آن هم رقابت بین مرگ ابدی و تولدی دوباره است...
منچستر یونایتد و تئاتر رویاها، به کودکان آن زمان که طرفدار این تیم بودند، کاملا بهتر از اجتماع و مدرسه و دانشگاه، معنای زندگی و ناامید نشدن را یاد دادند
منچستر یونایتد در دوران سر بازبی، 13 قهرمانی به دست آورد
برگشتن و زندگی کردن در DNA ماست...
__________________________________________________________________________________________________
از 1970تا 1986 اوضاع برای یونایتد دوباره جالب پیش نمی رفت، گرچه آن های به افتخاراتی در طی این مدت دست پیدا کردند، اما اصلا برای یونایتد و هوادارن این تیم رضایت بخش نبود، منچستر یونایتد دوباره ثبات خود را از دست داده بود، و هواداران این تیم هراسان شده بودند، منچستر نه به خوبی قبل بازی میکرد، و نه به خوبی قبل نتیجه می گرفت،
گرچه حال آن روزهای منچستر چندان خوب نبود، و هوادارن این تیم دوباره نگرانی به پشت در های قلوب آن ها رسیده بود، اما تاریخ به آن ها درس داده بود که در بحران با متحد بودن می توان بر تاریکی غلبه کرد...
برگشت و زندگی کردن در DNA ماست...
______________________________________________________________________________________________
ظهور یک فرشته
در سال 1986 پس از برکناری اتکینسون(سرمربی سابق یونایتد)، مردی همراه با چهره ای بسیار جدی و قدم هایی سنگین وارد ساختمان باشگاه شد، باشگاه منچستر یونایتد آن فرد را به عنوان سرمربی جدید منچستر یونایتد انتخاب کرد،هواداران بخاطر نتایج ضعیف سال های گذشته، ساخت اعتمادی دوباره برای آن ها سخت شده بود، ویترین افتخارات دشمنان آن ها هر روز سنگین تر میشد، اما آن ها هنوز به دنبال ثبات می گشتند
اما آن مرد هر روزی که وارد زمین تمرین میشد، قدم هایش سنگین تر از روز قبل بود. بر خلاف همه، او به دنبال ثبات نمی گشت
او می خواست که خودش ثبات را بسازد...
خبرنگاران و هوادارن بر توانایی او شک داشتند، ما امپراطوری خودمان را می خواهیم، آیا تو مطمئنی که می توانی در این سطح دوام بیاوری ؟
آیا تو می توانی به ما کمک کنی تا اسم های ما در تاریخ پر رنگ تر شود ؟
مرد پاسخ قاطعی به آن ها نمی داد،
هیچکس نمی دانست که او می خواهد چه کار کند
به جز 2 نفر
خود او و تاریخ !
رسانه ها در آن سال ها بر روی یک اسم متمرکز بودند،
و آن اسم الکس فرگوسن بود...!
________________________________________________________________________________________________
اعتماد
الکس فرگوسن در سال اول خود رتبه یازدهم را کسب کرد، برخی از هوادارن شروع به قضاوت کردند، کلافگی آن ها را احاطه کرده بود، فرگوسن در سال دوم خود رتبه دوم را کسب کرد اما باز هم در سال سوم به علت نتایج ضعیف در آستانه برکناری بود، اما به ناگهان، باشگاه تصمیم گرفت به او اعتماد کند، بعضی از هواداران از تصمیم باشگاه حمایت کردند و برخی نه، برخی اعتقاد داشتند فرگوسن همرنگ همان افراد قبل است، او توانایی نوشتن حتی یک صفحه از تاریخ باشگاه را هم ندارد، چرا باید به او اعتماد شود ؟!
شاید خود مدیران باشگاه جواب قاطعی برای این سوال نداشتند،
اما فرگوسن در زمین داشت...!
اعتماد،صبر،تلاش و وفاداری...
فرگوسن به زبان موفقیت، مشغول پاسخ به اعتماد شد، قهرمانی ها یکی پس از دیگری از راه رسیدند، هواداران کم کم سر خود را بالا آوردند و واقعیت را تماشا می کردند، غرور بار دیگر به اولدترافورد تزریق شد، و فرگوسن به زبان فوتبال به هواداران فهماند که ثباتی برا پیدا کردن وجود ندارد، ما آن را با یکدیگر می سازیم، ما با قهرمانی در لیگ و قهرمانی در لیگ قهرمانان این کار رو می کنیم...، منچستر یونایتد یکبار دیگر برای امپراطوری خود آماده بود. برخلاف بسیاری از افراد، که عشق رییس بودن را داشتند، فرگوسن عشق آن را نداشت بلکه به معنای واقعی کلمه رییس بود، در آن سال ها صدایی از صدای فرگوسن بالاتر نمی رفت، نگاه چپی بر خلاف خواسته های او انداخته نمیشد، و هیچ سرپیچی از قوانین او وجود نداشت، فرگوسن حتی منچستر را بسیار بزرگتر از چیزی که در ذهن هواداران این باشگاه و جهانیان بود می دانست، به همین علت زندگی خود را صرف باشگاه کرد.
او فقط به دنبال سنگین تر کردن ویترین نبود، مهم تر از جام و بازیکنان باکیفیت، نظمی بود که او طی سالیان زیاد مشغول ساختش بود، تا به DNA بازیکنان تزریق کند
و این همین قدم او برای این کار، ستونی مهم از موفقیت های آن سال های منچستر یونایتد را رقم زد .
بازیکنانی همچون اریک کانتونا و روی کین بازیکنان ترسناکی برای حریفان بودند، اما در خود منچستر یونایتد فقط یک فرد قدرتمند و ترسناک وجود داشت و آن فرگوسن بود.
حال دیگر فقط فرگوسن نبود که با قدم های سنگین وارد باشگاه و ورزشگاه میشد،
او به هواداران هم این شخصیت را داد تا با قدم هایی سنگین و همراه با غرور وارد تئاتر رویاها شوند
و تئاتر رویاها هم دیگر فقط برای رویاپردازی نبود.
هر رویایی در آن سال ها پس از طراحی در ذهن فرگوسن، بازیکنان و هواداران،باید به واقعیت تبدیل میشد
چون اینجا منچستر یونایتد است.
و بازگشت در DNA ماست !
_______________________________________________________________________________________________________________
در روزهای اول اعتماد کردن به فرگوسن برای بسیاری از افراد سخت بود، اما آن ها به هر نحوی این کار را انجام دادند، حال تاریخ برای آن ها هدیه ای داشت...
الکس فرگوسن
با کسب 38 جام برای یونایتد، با آوردن غرور و افتخار
تبدیل به سر آلکس فرگوسن شد
او به عنوان یک فردی که چندان قابل اطمینان نبود،با قدم های سنگین وارد باشگاه و ورزشگاه شد
و در روز آخر با قدم هایی سنگین،در میان میلیون ها عشق و خاطره،میلیون ها قلبی که تصاحب کرده بود،میلیون ها اعتمادی که به دست آورده بود
تئاتر رویاها رو ترک کرد...
او با قدم هایی سنگین در میان آن همه عشقی که برای خود ساخته بود، ورزشگاه رو ترک کرد
اما 3 چیز برجای گذاشت
1_ افتخارات
2_قدم های سنگین و غرور
3_بازگشت همیشه در DNA منچستر یونایتد است.
____________________________________________________________________________________________________
تکرار تاریخ...!
این روزها علاقه مندان به فوتبال و هواداران این باشگاه می دانند که منچستر یونایتد دوباره دچار بیماری شده است .
دوران بعد از فرگوسن چندان برای آن ها جالب پیش نرفته است...
آن ها باز هم به دنبال ثبات می گردند، بازیکنان آن ها این روزها جنگندگی در وجودشان جریان ندارد، هواداران آن ها پس از سال ها شکوه و افتخار، باز هم گرفتار روزهای نه چندان جالب شده اند،
احوال خوبی ندارند و بازهم بوی کلافگی رو احساس می کنند،
آن ها به طرز کاملا واضحی می دانند که دیگر نظم های جادویی فرگوسن بر باشگاه حکمرانی نمی کند.
تئاتر رویاها دوباره به مکانی تبدیل شده که بازیکنان فقط می خواهند در آن جا مشغول طراحی رویاهای خود شوند و کسی به دنبال تلاش برای تحقق رویاها نیست...
شاید هواداران یونایتد از وضعیت این روزهای خود پریشان به نظر برسند، شاید بسیاری از آن ها فوتبال تنها امیدشان برای زندگی باشد، شاید آن ها به بسیاری از بازیکنان حال حاضر باشگاه امید چندانی نداشته باشند...
اما تاریخ همواره به آن ها یک درس خوب داده است،
منچستر یونایتد باشگاهی برای بازگشت است،
ناامیدی و زمین خوردن در روح این باشگاه جایی برای ماندن ندارد.
در واقع ،
برگشتن به قله در DNA منچستر یونایتد و هوادارانش است ...
تاریخ می دانست منچستر یونایتد منحل نمی شود
تاریخ می دانست منچستر یونایتد پس از سقوط هواپیما، سقوط نمی کند
تاریخ می دانست پس از ورود فرگوسن چه اتفاقی قرار است رخ دهد
تاریخ در همه زمان می دانست که چه اتفاقاتی برای منچستر یونایتد در راه است
و حال زمانی که همه با اندوه همنشین هستند و هیچکس نمی داند چه اتفاقی برای منچستر یونایتد قرار رخ دهد
تاریخ می داند که در آینده چه اتفافاتی در راه است....
بازگشت در DNA منچستر یونایتد است.
...
___________________________________________________________________________________________________
سر الکس فرگوسن: کسانی که در شکست ها همراه ما نیستند، حق ندارند در پیروزی ها همراه ما باشند
...
...
پایان!
___________________________________________________________________________________________________________________________________________
من هوادار میلانم، اما باشگاه منچستر یونایتد همواره قابل احترام بوده ، این باشگاه تاریخ غنی و روزهای جادویی زیادی داره، در این مطلب تنها به بخشی از آنها اشاره شد
امیدوارم از این مطلب لذت برده باشید...
به قلم : Arash stan