انقراض
قسمت دهم
راسل 10 سال از عمر خود را صرف نجات نسل بشر کرده بود و حالا بشر نجات خود را پس زده بود و خواهان انقراض نسل خود بود. نتایج نهایی رای گیری بعدی هم مشخص شد، اکثریت رای به خاموشی دستگاه نگهدارنده جنین دادند. راسل موظف بود تا دستگاه را خاموش کند. تنها شانس راسل این بود که دستگاه هیچ اتصالی به شبکه بلاکچین نداشت، چرا که اگر متصل بود، شبکه بلاکچین به طور اتوماتیک سیستم گرمایش دستگاه را خاموش می کرد و جنین سرد و نابود می شد. در تمام 6 ماه رشد جنین، تعداد کمی از دانشمندان مشارکت کننده در این پروژه به طور دوره ای در پژوهشگاه متروکه قطب جنوب مستقر می شدند تا روند رشد جنین را زیرنظر داشته باشند. به طور کلی به دلیل این که قطب جنوب خالی از سکنه بود، اصلا تحت پوشش شبکه یکپارچه اینترنت بلاکچین قرار نداشت و تجهیزات در آن مناطق نصب نشده بود و گیرنده ای برای پوشش ماهواره ای وجود نداشت. از سال ها قبل اتصال اینترنت حتی در فضا از قطب جنوب هم بهتر بود. راسل از ته قلبش اطمینان داشت که دستگاه را خاموش نخواهد کرد و می خواست تا پایان مهلت دو هفته ای قانونی از خاموش کردن دستگاه امتناع کند. همین مسئله قانون شکنی محسوب می شد و با وجود این که زندان و دادگاهی وجود نداشت اما شبکه هوشمند بلاکچین طبق قانون مصوب شده، راسل را از حقوق اجتماعی و ارتباطی خود محروم می کرد. دسترسی راسل از شبکه بلاکچین قطع می شد. لنز هوشمند راسل از کار می افتاد. با قطع شدن دسترسی راسل به شبکه، عملا زندگی او مختل می شد. دیگر هیچ ربات شهری و خانگی از دستورات راسل پیروی نمی کرد. خودش باید غذا درست می کرد. نظافت خانه او متوقف شد. نمی توانست از هیچ وسیله نقلیه ای استفاده کند. خودروی پروازی او دیگر کار نمی کرد. دسترسی او به اینترنت و تمام شبکه های اجتماعی و ارتباطی قطع شد. راسل مانند انسان های عقب افتاده قرن قبلی می شد. شاید حتی عقب افتاده تر. دیگر تلگراف و تلفنی هم وجود نداشت. جایی که بهشت فیلیپ بود، جهنم راسل می شد. راسل به دلیل سرپیچی از بهشت رانده می شد! دیگر هیچ دسترسی به اطلاعات علمی ن و موتورهای جست و جو نخواهد داشت، فقط آنچه که در حافظه بلند مدت مغزش به ثبت رسیده بود برایش می ماند.
همه عواقب را می دانست اما می خواست تا جنین متولد شود. راسل فورا با اعضای گروهش جلسه ای ترتیب داد. پس از آنلاین شدن تمام اعضا. راسل نظر خود را گفت:
" من دستگاه رو خاموش نمی کنم. در جریان عواقبش هم هستم."
تا این حرف را زد، جنجالی به پا شد و سیل مخالفت از سایر اعضا بالا گرفت.
" عقلتو از دست دادی؟ اینجوری زنده نمی مونی …"
" فرض بگیریم که اون جنین به دنیا اومد؟ بعدش چی؟ وقتی جامعه قبولش نکرده چه فایده ای داره؟"
" مگه می شه بدون اتصال به شبکه زندگی کرد؟ ما دیگه نمی تونیم مثل انسان های نخستین زندگی کنیم."
این صبحت ها از گوشه و کنار جلسه به سمت راسل پرتاب می شد. اما در نهایت راسل حرف آخر را زد:
" من با راحتی زندگی خودم کاری ندارم. حاضرم هر بلایی سرم بیاد تا اون بچه به دنیا بیاد. هر کس هم که می خواد به شبکه وصل بمونه، می تونه از گروه من جدا بشه. اینجوری دسترسی شما از شبکه قطع نمی شه. هر کس هم می خواد اون بچه به دنیا بیاد و نسل بشر ادامه پیدا کنه، تو گروه من بمونه. و تو این دو هفته تا می تونیم با خودمون به قطب جنوب تجهیزات می بریم. باید پژوهشگاه متروکه قطب جنوب رو بازسازی کنیم. کسایی که با من می مونن باید بدونن که تو این مدت خودمون رو برای زندگی بدون شبکه بلاکچین و سرمای شدید آماده می کنیم."
هنوز صحبت های راسل به آخر نرسیده بود، از 253 نفر عضو گروهش، 182 نفر از گروه خارج شدند و این میزان بیشتر و بیشتر می شد.
راسل به این مسئله اهمیتی نداد و به صحبت ادامه داد:
" برنامه من اینه که نه فقط اون بچه به دنیا بیاد، بلکه تا جایی که می تونیم باز هم جنین تولید کنیم. باید یه گروه از انسان ها رو تربیت کنیم و برای زنده موندن آموزش کافی بهشون بدیم. باید یه جامعه کوچیک انسانی تو قطب جنوب شکل بگیره. وقتی بقیه جمعیت دنیا پیر شدن و مردن، که فکر می کنم نهایتا تا 70-80 سال دیگه همه شون مردن، نسل بشر از قطب جنوب ادامه پیدا می کنه و دوباره پیشرفت می کنه و کل کره زمین رو فرا میگیره. ما تاجایی که می تونیم باید میراث علم و دانش نسل قبلی رو به همین بچه های قطب جنوب آموزش بدیم. قطب جنوب تنها جاییه که امکان تولید مثل بشر وجود داره، و شبکه بلاکچین هم به اونجا دسترسی نداره و در امان هستیم."
راجنیش که همیشه در جلسات راسل حضور فعال داشت گفت:
" تو قطب جنوب اصلا مواد غذایی کافی وجود نداره برای زنده موندن. ما نمی تونیم بدون ارتباط با بقیه دنیا زنده بمونیم. چه جوری قراره توی اون سرما زندگی کنیم؟ اصلا اون جنین ها زنده نمی مونن تو یه همچین شرایطی"
راسل گفت:
" راجنیش تو باید بهتر بدونی که قبلا نسل بشر یه بار از عصر یخبندان نجات پیدا کرده. پس باز هم می تونه. وقتی مجبور باشیم، زنده می مونیم. نوزادهای تازه متولد شده هم از اول به شرایط سخت عادت می کنن. البته که خیلی نسل عقب مونده تری میشن. مثل انسان های بدوی بزرگ میشن، ولی اونا امید بقای نسل هستن. ما تا جای ممکن باید پیشرفتشون بدیم. ما باید براشون برنامه ریزی کنیم. تا این مدت که به شبکه وصل هستیم، باید تجیهزاتی ببریم قطب جنوب و یه محیط گلخونه ای سرپوشیده برای کشاورزی درست کنیم. می تونیم پروتئین رو از شکار پنگوئن تامین کنیم. پژوهشگاه متروکه قطب جنوب رو بازسازی می کنیم. قطب جنوب باد و طوفان های شدیدی داره. بنابراین میشه با توربین های کوچیک، برق مختصری تولید کرد و نور و گرمایش لازم برای اجتماع کوچیک انسانی در حد 100 تا 200 نفر رو تامین کرد. باید به اون نسل جدید آموزش های لازم رو بدیم تا مطمئن بشیم که نسل بشر زنده می مونه. وقتی بقیه این مردم خودخواه بمیرن. کره زمین میشه مال همین نسل جدید."
یکی از دانشمندان حاضر در جلسه گفت:
" تو عقلت رو از دست دادی. پیر شدی دیگه مغزت درست کار نمی کنه. فکر کردی ما اونقدر احمقیم که کمکت کنیم؟"
راسل: " به کمک شما نیازی ندارم. اصلا اونقدری اونجا غذا پیدا نمی شه که شکم گنده تو رو تامین کنه. من فقط به 4-5 نفر احتیاج دارم. بقیه اون 100 نفر 200 نفر آدم های تازه متولد شده هستن."
در آخر کار فقط چند نفر از اعضای گروه باقی ماندند. چند نفری که حاضر شدند به راسل در این دو هفته در نصب و راه اندازی تجهیزات کمک کنند. اما حاضر نبودند تا پایان 2 هفته عضو گروه راسل باقی بمانند و در قطب جنوب زندگی کنند. فقط یک نفر حاضر بود دست از زندگی بکشد برای همیشه وارد قطب جنوب شود که آن هم راجنیش بود که فرزندش بزرگ شده بود می توانست آن را تنها بگذارد.
تمام تجهیزات نصب شد. توربین های لازم برای تولید برق. یک سوله سرپوشیده بزرگ با قطعات پیش ساخته سبک و با دوام برای کشاورزی و مقداری خاک مناسب از سایر نقاط کره زمین. یک پناهگاه گرم با آلیاژ چند لایه که همیشه گرم می ماند که سرمای قطب جنوب به درون آن راه نداشت و سیستم فاضلاب آن خاک کشاورزی را مجددا غنی می کرد. فضایی برای پرورش پنگوئن و استفاده از گوشت آن. یک چرخه خودکفا. آب هم که در قطب جنوب فراوان بود. کافی بود یخ را در محیط گرم ذوب کنند. تا جایی که میشد تجهیزاتی از کامپیوترهای قدیمی مانند هارد و دیسک هم با خود به همراه آوردند. آموزش سواد به نسل جدید ضروری بود. نسل جدیدی که ترکیبی از زندگی بدوی و پیشرفته را به ارث می برد.
چند ساعت قبل از پایان مهلت دو هفته ای و پیش از این که شبکه دسترسی راسل و راجنیش را قطع کند، آن ها خودشان دسترسی خود را قطع کردند و با پذیرش این مجازات برای همیشه به قطب جنوب رفتند.