انقراض
انقراض- قسمت اول
انقراض- قسمت دوم
انقراض- قسمت سوم
انقراض - قسمت چهارم
انقراض - قسمت پنجم
انقراض - قسمت ششم
قسمت هفتم
فیلیپ جانسون سخنرانی خود برای کل جهان را آغاز کرد:
" مردم دنیا، زمانی که در سال 2045 تولید مثل بشر متوقف شد، وحشت سرتاپای وجود مرا فرا گرفت. همه ما وحشت زده، نا امید و افسرده بودیم. اما حالا می بینیم که توقف تولد انسان باعث شد تا مرزها حذف شود، نیاز مردم به پول حذف شود، انگیزه ظلم از بین رود، تعصب از میان برداشته شود، فقر ریشه کن شود و نیازی به کار و شغل برای گذران زندگی وجود نداشته باشد. اکنون وحشت جدیدی مرا فرا گرفته. من وحشت از دست دادن این بهشتی که به دست آوردیم را دارم. اگر نسل بشر دوباره ادامه پیدا کند. اگر راه حل علمی پیدا شود و دوباره نوزادی متولد شود، عصر تاریک انسان هم باز خواهد گشت. باز هم انگیزه و حرص و طمع جمع آوری پول برای ساختن آینده فرزندان، زنده می شود. باز هم جنگ و سیاست و فقر و ظلم بر سر جهان خراب خواهد شد. دوباره بشر به عصر تاریک و گذشته ننگین خود بر می گردد. به عصری که هر انسانی هر روز مجبور بود برای این که گرسنه نماند، از صبح بیدار شود و کار کند و به دنبال پول باشد. اگر اطمینان پیدا کنیم که دیگر هیچ انسانی متولد نمی شود، همین بهشت خود را حفظ خواهیم کرد و تا 70-80 سال آینده همه ما در کنار هم به تدریج خواهیم مرد و پایان زیبا و خوش و اوج تمدن بشر را رقم خواهیم زد. بهتر است نسل بشر با همین داستان خوش پایان یابد. سال هاست که دیگر هیچ نوزادی را به چشم ندیده ایم و به این وضعیت خو گرفته ایم. تکنولوژی در خدمت ماست و ربات های هوشمند تمام امکانات زندگی آسوده را در اختیار ما می گذارند و نیازی به چیز دیگری نداریم. تنها وظیفه ما حفظ همین بهشت است. به علاوه، ما حق نداریم انسان های جدیدی را به زور به دنیا بیاوریم و آن ها را وارد بازی فقر و ظلم و نابرابری کنیم. ما که در بهشت هستیم، حق نداریم نسلی دیگر را وارد جهنم کنیم. تلاش برای برقرار کردن تولید مثل دوباره بشر، ظلم به نسل های آینده است. من نه به عنوان یک دانشمند یا زیست شناس یا یک متفکر، بلکه به عنوان یک انسان عادی، پیشنهاد می دهم تا طرح ممنوعیت تمام پروژه های علمی در زمینه تلاش برای تولد دوباره بشر به رای گذاشته شود. اگرچه ما در این دنیا هیچ بازوی اجرایی نداریم. اما مطمئن هستم، اگر اکثریت انسان ها با این طرح موافق باشند، مردم خود ضامن اجرای قانون خواهند بود و جامعه به طور طبیعی قانون شکن را حذف خواهد کرد."
فیلیپ می دانست که بخش زیادی از جمعیت جهان سخنرانی او را به طور مستقیم گوش می دهند، باقی مردم هم از طریق شبکه های اجتماعی گلچین سخنان او را خواهند شنید. فیلیپ پیش از سخنرانی، ساعت ها تمرین کرده بود. تخمین می زد که آنقدر محبوبیت دارد که هر چه بگوید، حداقل 20 درصد از مردم بدون تفکر حتما از او پیروی خواهند کرد. سعی کرد با تاکید بر غیراخلاقی بودن ساختن جهنم برای نسل های بعدی، وجدان باقی انسان ها را تحریک کند. با وسط کشیدن پای اخلاق، در بدبینانه ترین حالت تا 40 درصد دیگر از مردم، با او همراه می شدند و همین برای رای آوردن این طرح کافی بود. مطمئن می شد که پرونده بشر به خوبی و خوشی و دلپذیری بسته خواهد شد. فیلیپ در روزهای بعد دائما پیگیر میزان بازدید سخنرانی خود بود، اما نکته ای که توجه اش را جلب کرد این بود که همکار قدیمی اش، راسل ادواردز هم کمپین هایی شروع کرده. تبلیغ در مورد اهمیت تولد دوباره انسان! تبلیغ برای تلاش و کوشش تا آخرین لحظه! اگرچه میزان بازدیدها بسیار کمتر بود. اما وقتی که چند ویدیو از کمپین ادواردز را نگاه کرد، آن ها دست روی نقطه ضعف مردم گذاشته بودند. پخش تصاویری از نوزادان و کودکان شیرین و بامزه. چهره مظلوم و بامزه کودکان می توانستد در ناخودآگاه مخاطب نفوذ کند و تمام سخنرانی که فیلیپ برای آن ساعت ها فکر کرده بود را خنثی کند. فیلیپ تمام تلاش خود را کرده بود تا همین وضعیت صلح و آرامش حفظ شود، اما اگر این تفکرات تلاش برای بقای نسل طرفدار پیدا کند، جهان دوقطبی می شود و احتمال بروز درگیری و تنش در بین مردم هم بالا می رود. با خود گفت:
" لعنتی، حتی پخش عکس های بچه های کوچیک هم می تونه باعث جنگ و درگیری بشه، چه برسه به خودشون."
فیلیپ اصلا دلش نمی خواست یک دوقطبی شکل بگیرد. تصمیم گرفت تا شخصا با راسل ادواردز ملاقاتی داشته باشد و با هم رو در رو صحبت کنند. تماس کوتاهی با راسل برقرار کرد و قرار شد تا همان شب به منزل راسل برود.
فیلیپ با یکی تاکسی هوایی نیم ساعته خود را به منزل راسل رساند. راسل سر ساعت 10 جلوی منزل خود منتظر فیلیپ ایستاده بود. هر دو می دانستند که اکنون در دو جبهه کاملا متضاد قرار دارند، اما سلام و علیک گرمی با هم داشتند. وقتی که بعد از سال ها وارد خانه دوست قدیمی خود شد، متوجه شد که تمام این خانه به یک آزمایشگاه علمی تبدیل شده و وسایل و تجهیزات آزمایشگاهی از سر روی این خانه می بارد. همان اول کار متوجه شد که نمی تواند راسل را منصرف کند و حتی اگر قانون ممنوعیت تحقیقات علمی بر روی تولید مثل بشر مصوب هم شود، راسل از کار خود دست نخواهد کشید.
فیلیپ با لحنی دوستانه گفت: " به به چه دم و دستگاهی هم به هم زدی، این جا که کلش آزمایشگاهه پس کجا زندگی می کنی؟"
راسل: زندگی من همین کاره دیگه
فیلیپ: مگه فیزیک کوانتوم هم از این آزمایشگاه ها داره؟ اینا که تجهیزات زیست شناسیه، به کار تو ربطی نداره "
راسل: مثل این که یادت رفته، دیگه هر کس فقط از روی علاقه کار می کنه نه واسه حقوق. منم علاقه جدیدمو پیدا کردم به زیست شناسی دیگه ... حالا حاشیه نرو، برو سر اصل مطلب
فیلیپ: "اصل مطلب خودتی دیگه، اومدم ببینم چه کار داری می کنی؟
راسل: اونو که می دونستی دارم چه کار می کنم، کارت رو بگو
فیلیپ: ببین رفیق قدیمی، اومدم باهات صحبت کنم همین بساط رو جمع کنی، خودت که می دونی مردم چه موافق رای بدن چه مخالف، نسل بشر که دیگه به آخرش رسیده. حداقل تو وقتت رو هدر نده، بیا و از زندگی لذت ببر. این آزمایش ها که تهش بن بسته، اگه چیزی بود، بالاخره تا الان به نتایجی به دست می اومد.
راسل: از کجا می دونی به نتایجی نرسیدیم؟
فیلیپ: مثلا چی؟
راسل: دلیل توقف تولید مثل بشر رو پیدا کردیم، حالا فهمیدیم مشکل از کجاست، احتمالا بتونیم راه حلی هم داشته باشیم. دارم مقاله مفصلش رو می نویسم. احتمالا تا قبل از روز انتخابات آماده بشه و منتشرش کنم برای کل دنیا.