مطلب ارسالی کاربران
آش سلام پلنگ گیر
قصه های پلنگ گیر (داستان های بابابزرگ ) : آش سلام پلنگ گیر
بابابزرگ میگفت : تو پلنگ گیر یه غذای مخصوصی وجود داشت به اسم آش سلام که فقط تو همین ده پخته میشد قدیمی ها میگفتن این آش انقدر خوشمزه بوده از دهات اطراف و حتی شهر دور ادم ها میومدم اینجا تا این آش رو بخورن ، اول بار میگفتن یه اقای با وجناتی به اسم حمید آقای ده بان این آش رو پخته دستور پختش رو هم مرحوم آقا سید حسن نباتی پدر جاج اقا نباتی امام جماعت ده که تنها باسواد اون موقع پلنگ گیر بود کتابت کرده خود اقای ده بان سوار براقش میشه و میره هفت شهر دور تر از اون موقع هم هیچ کسی نتونسته این آش رو درست بپزه .
هر سال خیلی ها تو پلنگ گیر سعی میکردن مثل اون آش رو بپزن خاتون زن سید علی کت خدا هر سال محرم سعی میکرد آش سلام درست رو بپزه ولی هر سال آشش بدتر از سال قبل میشد ، قدیمی های ده که اصل آش رو خورده بودن و مزش رو چشیده بود هر چی میپختن جلوشون میزاشتن میگفتن : این آش سلام واقعی نیست! بعد از چندین سال تلاش ناموفق برای پخت اش اهالی و کت خدا با فشار خاتون خانوم رفتن التماس حاج اقا نباتی که این دستور پخت اصلی رو به ما نشون بده و ما رو راحت کن خلاصه از کل ده التماس و از حاج اقا انکار که نه این میراث پدر مرحومه نمیتونم از لای قران درش بیارم بعد از چندین روز التماس و تحصن در خونه حاج اقا رضایت داد دستور پخت رو از لای قران دربیاره بخونه . مواد لازم : نخود لوبیا ماست شیر کره پنیر سبزی رب دوغ گندم خربزه شلغم و صد تا چیز دیگه ! با خودمون گفتیم این اش غریب چیزیه این ها که اصلا باهم نمیسازن این اش چطور درست درمیاد ! آش رو پختیم و جلوی قدیمی ها گذاشتیم خوردن سرفه کردن حالشون بد شد گفتن این چیه این آش سلام واقعی نیست خودمون هم چشیدیم راست میگفتن مثل زهر مار بود چطور آش سلامی که انقدر در موردش شنیده بودیم و افسانه ها ازش میساختن و از بچگی به رویای خوردنش بزرگ شده بودیم میتونست انقدر تلخ و بد باشه سگ و گربه هم این رو نمیخوردن چه برسه به ادم ایزاد .
حاج اقا نباتی اصرار داشت که دستور پخت درسته نحوه انجام اشتباهه میگفت این مکتوب پدر منه شما کلمات رو میبینیدولی مفهوم رو نمیفهمید منظورش رو خود من میفهمم من باید مراد مکتوب رو برای شما بیان کنم . یک بار میگفت این پنیری که نوشته شده از اون پنیر شما نیست پنیر بزه با پنیر بز میپختیم بد میشد میگفت اون لوبیا که نوشته منظور و مراد لوبیا چشم بلبلیه اونو میپختیم یک جای دیگرش رو عوض میکرد خلاصه که هر کسی هر چی میپخت بدتر میشد که بهتر نمیشد اخر سر حاج اقا دید چیزی برای عوض کردن نمونده گفت نحوه هم زدنتون اشتباهه باید با دست چپ هم بزنید دو بار بعد بدید با دست راست اتش شعله کمه ا و از این قرار بهانه ها اخر کار به جایی رسید که گفت دل شما صاف نیست نیتتون پاک نیست که آش خوب در نمیاد هر کسی اونطور که گفتم با خلوص نیت آش رو بپزه ، آش سلام واقعی رو پخته بعد اتمام حجت حاج اقا مردم دوباره سعی کردن اش سلام واقعی رو بپزن یکی نخود نمیریخت یکی شعله رو کم و زیاد میکرد یکی عدس میرخت یکی شلغم رو حذف میکرد یکی رشته اضافه کرد خلاصه هر کسی هر کاری میکرد تا اشش مزه بهتر بگیره رفته رفته انقدر عوضش کردن که شد یک چیزی شبیه اش کشک که اونقدر هم بد نبود و قابل خوردن بود جالب اینکه همه این اشپز ها هم متفق القول باور داشتن که دستور پخت حاج اقا دستور اصلیه ولی با وجود اینکه شباهتی به اش خودشون نداشت میگفتن اش ما از دل همین دستور بیرون اومده و اش سلام واقعیه خاتون که تنها کسی بود که تمام این مدت از رو دستور اصلی اش رو میپخت و اشش از همه بدتر میشد صبرش تموم شد و به ابراهیم پسرش دستور داد بره شهر دور و هر طور شده اشپز اصلی حمید اقا ده بان رو پیدا کنه و بیاره تا این داستان تموم بشه .
ابراهیم رفت و بعد 3 ماه گشتن بلاخره این پیرمرد 90 ساله رو پیدا کرد و راضی کرد بیاد ده آش سلام واقعی پلنگ گیر رو بپزه . مردم ده به صف شده بودن تا این مرد افسانه ای با وجنات و صاحب دستور پخت و کاشف آش سلام رو ببینن پیر مرد رو اول بار که دیدیم حسابی تو ذوقمون خورد حمید اقا هر دقیقه گلوش رو صاف میکرد و یه تف اب دار مینداخت بیرون انقدر جوانی چوپونی کرده بود که رفتار های حیوانات درش اثر کرده بود بعد اینهمه سال زندگی تو شهر هنوز حال و هوای اون موقع رو داشت و با هی هی و هی هات صحبت میکرد . القصه دستور پخت رو اوردن و ایشون هم تایید کرد هر چی خواست از بهترینش رو اوردن براش پیرمرد اش رو پخت و نفری یک کاسه جلومون گذاشتیم بسم الله رو گفتیم و همین که اولین قاشق رو دهنمون گذاشتیم حالمون بد شد سرفه و سرگیجه و دل درد دامن همه رو گرفت قدیمی ها گفتن این آش سلام واقعی نیست این اونی نیست که به خاطرش همه به ده ما حسودی میکردن پیرمرد قسم خورد که این همون اشه من خود میپختم ولی کسی هم از دهات دیگه نمیومد فقط من و مرحوم نباتی میخوردیم چقدر هم اون مرحوم عاشق اش من بود حاج اقا نباتی با صورت برافروخته و سرفه کنان بلند فریاد زد که ای فلان فلان شده تو حتی با دست چپ هم اش رو هم نزدی چطور ادعا داری اش سلام اصلی رو به خورد ما دادی این شیاد رو بندازیدش بیرون اش سلام اصلا مال پدر مرحوم من بوده! خلاصه که پیرمرد بیچاره رو از ده در حالی که فریاد میزدند این آش سلام واقعی نیست بیرون کردن ما هم تا به امروز آش سلام واقعی رو ندیدیم یعنی هیچ کس ندیده ولی میدونیم هر چیزی که میپزن آش سلام واقعی نیست فقط هر چی خوشمزه تر باشه قطعا نزدیک تر به اصلش هست !
#تفکر