طرفداری | در چهاردهمین قسمت از کتاب رود گولیت، صفر تا صد ضربات آزاد و کرنر در فوتبال را از نظر گذراندیم. حالا و پس از گذشت شش فصل از این کتاب خواندنی، نوبتی هم که باشد، نوبت میرسد به تعریف سیستمها در فوتبال.
فصل هفتم: آرایش تیمی
چیدمانهای تاکتیکی
همه با آنها آشنا هستند؛ چیدمان تیمها که در روزنامهها و پیش از شروع مسابقه در تلویزیون نمایش داده میشوند و بحثهایی بیپایان درباره اینکه مربی از چه سیستمی استفاده خواهد کرد: 2-4-4، 3-3-4، 2-3-5، 3-4-3، 1-2-3-4، 1-3-2-4، ۱-۱-۲-۲-۴.
توجه داشته باشید که اگر این اعداد را با هم جمع بزنید، همیشه حاصل آن ده خواهد شد؛ چرا که در هنگام ترسیم چیدمانهای تاکتیکی، دروازهبان در نظر گرفته نمیشود. با این حال، دروازهبانهای امروزی باید قادر به بازی با پا باشند، بهویژه از زمانی که قانون ممنوعیت گرفتن پاس به عقب با دست در سال 1992 به اجرا درآمد. اکثر مربیان، دروازهبان را نخستین حلقه در زنجیرهٔ بازیسازی از عقب زمین میدانند.
در نهایت، یک تیم از یازده بازیکن تشکیل میشود، نه ده نفر. دروازهبان بخشی جداییناپذیر از تاکتیکهای تیمی است. اما تاکتیک چیست؟ در خلاصهترین تعریف، تاکتیک یعنی بهرهبرداری از ویژگیهای خاص یک یا چند بازیکن تیم خود که میتوانند در نتیجهٔ بازی تعیینکننده باشند و در عین حال حمله به نقاط ضعف تیم حریف. تاکتیکها تنها زمانی مؤثر هستند که زمینه را برای درخشش بازیکنان فراهم کنند.
تاکتیک و آرایش تیمی، با یکدیگر پیوند نزدیکی دارند. از نظر من، آرایش تیمی _ هر کدام که باشد _ یک چارچوب برای دفاع و حمله است. در فاز دفاعی، آرایش تیمی برای سازماندهی و انسجام تیمی است تا زمانیکه حریف توپ را در اختیار دارد، نتواند به دروازه نزدیک شود. مسئله این است: وقتی توپ ندارید، چه باید بکنید؟ چطور باید فضای تیم مقابل را به حداقل رساند و فرصتهای حمله آنها را محدود کرد؟
در فاز تهاجمی، تیم باید به چیدمانی پایبند باشد که بیشترین فضا را برای مهاجمان ایجاد کند تا آنها بتوانند از مهارتهای خود استفاده کنند. همزمان، مدافعان باید تشخیص دهند که در صورت از دست رفتن توپ توسط مهاجمان یا هافبکها، خطر از کجا ممکن است آغاز شود.
چینش ۲-۴-۴
در چارچوب همین اصول، باید میان بازیکنان هماهنگی ایجاد شود تا آنها بتوانند پیش از وقوع اتفاقات، حرکات یکدیگر را پیشبینی کنند. هرچند ممکن است متناقض بهنظر برسد، اما موضوع اصلی آن چیزی نیست که هنگام در اختیار داشتن توپ رخ میدهد، بلکه چیزی است که وقتی توپ را در اختیار ندارید، اتفاق میافتد.
همانطور که دیدیم، چیدمانها و برنامههای هجومی، تا حد زیادی به تواناییهای فردی بازیکنان بستگی دارد. اگر مدافع مرکزی کند باشد، نباید خط دفاعی را تا خط میانی زمین بالا آورد. اگر مهاجم سریعی دارید اما تکنیکش ضعیف است، بیفایده است که بازی را در اطراف محوطه جریمه حریف متمرکز کنید.
پیش از انتخاب آرایش تاکتیکی مانند 2-4-4، 3-3-4 یا هر شکل دیگری، ابتدا باید تحلیلی از نقاط قوت و ضعف تیم خود داشته باشید. سپس باید نقاط ضعف آرایش تیمی حریف یا بازیکنانش را بررسی کنید؛ مثل بازیکنی که در پست اصلی خود بازی نمیکند.
برای بردن بازی، باید مالکیت توپ را بهدست آورید. اما لازم نیست که مالکیت را برای مدت طولانی حفظ کنید، یا حتی بیش از تیم حریف در اختیار داشته باشید. این تصوری رایج، اما اشتباه است. در واقع، وقتی توپ را در اختیار دارید، موضوع اصلی این نیست که آن را حفظ کنید، بلکه باید نهایت بهره را از آن ببرید.
چینش 2-4-4
چینش 2-4-4 دارای یک خط حمله، متشکل از دو مهاجم مرکزی است. وقتی تیم توپ را در اختیار دارد، این دو مهاجم نقطهٔ تمرکز حمله هستند. گلزنی با دو مهاجم سادهتر از زمانی است که تنها یک نفر در نوک حمله باشد. با داشتن دو مهاجم، فشار بر خط دفاعی چهار نفرهٔ حریف نیز بیشتر میشود و آنها میتوانند فرآیند بازیسازی تیم مقابل را مختل کنند.
یکی از مهاجمان، میان دو مدافع سمت چپ حریف قرار میگیرد و دیگری بین دو مدافع سمت راست. این آرایش باعث میشود که دروازهبان مجبور شود در هنگام بازیسازی، خط دفاعی خود را نادیده بگیرد، زیرا مهاجمان میتوانند بلافاصله آنها را تحت فشار قرار دهند. بسیاری از تیمهای انگلیسی از این سیستم دو مهاجمه استفاده میکنند؛ هم بهعنوان یک تاکتیک هجومی و هم برای برهم زدن نظم بازیسازی حریف.
در انگلیس، تیمها از پاسهای بلند عقب زمین برای تغذیه کردن دو مهاجم خود استفاده میکنند. بهترین ترکیب در این چینش، استفاده از یک مهاجم قدبلند، قوی و فیزیکی در کنار یک مهاجم کوتاهقامت، چابک و تند و تیز است. مهاجم قدبلند برای دریافت توپهای بلند و ضربهٔ سر استفاده میشود، در حالیکه مهاجم کوتاهتر یا به عمق حرکت میکند یا در صورت باقیماندن در جای خود، پاسهای کوتاه را دریافت میکند.
این روش، فشار را بر روی دو مدافع مرکزی افزایش میدهد و آنها را مجبور میکند که تک به تک دفاع کنند. این برای مدافعان میانی بسیار سخت است، چون ترجیح میدهند یک نفر از آنها با مهاجم بلندقد مقابله کند و دیگری در پشت سر، بهعنوان مدافع پوشش باقی بماند. حضور دو مهاجم باعث میشود خط دفاعی تحت فشار قرار گیرد و مدافع کناری مجبور شود برای کمک، به مرکز بیاید و در نتیجه جناح زمین باز شود.
در چینش 2-4-4، هافبکهای راست و چپ بهعنوان وینگر ایفای نقش میکنند. تیم در هنگام مالکیت توپ، چهار بازیکن در خط حمله دارد. وقتی تیم توپ را از دست میدهد، دو هافبک کناری به عقب بازمیگردند تا به هافبکهای مرکزی کمک کنند. هافبکهای مرکزی نیز نقش دفاعی پیدا میکنند و ساختار دفاعی تیم را تکمیل میکنند.
هنگامی که تیم دوباره مالک توپ میشود، بهراحتی میتوان به وضعیت تهاجمی بازگشت، چرا که دو مهاجم همواره در خط حمله حضور دارند. اغلب سرعت انتقال بین فازهای دفاعی و هجومی (پس از بهدست آوردن یا از دست دادن توپ)، نقش حیاتی در کسب نتیجه دارد.
هنگام بازیسازی در چینش ۳-۳-۴، مدافعان کناری نفوذ میکنند و مدافعان میانی، به کنارهها مایل میشوند.
آنها با دروازهبان تیم یک مثلث تشکیل میدهند تا تأثیر مهاجم حریف را خنثی کنند.
بدین ترتیب، یکی از مدافعان میانی میتواند با هدف ایجاد برتری عددی، به مرکز میدان برود.
در دوران من در میلان تحت هدایت آریگو ساکی، ما با چینش 2-4-4 بازی میکردیم. این چینش قابل مقایسه با چینش 2-4-4 امروزی نبود، به این دلیل که آن زمان دروازهبانها میتوانستند پاس به عقب را با دست بگیرند. ما ابتدا با چینش 3-3-4 شروع کردیم اما نتایج ناپایداری داشتیم، تا اینکه مارکو فان باستن دچار مصدومیت مچ پا شد و ما به چینش 2-4-4 روی آوردیم. این چینش به این معنا بود که باید به تیم حریف فضا داد و آنها را وادار کرد که از جناحین حمله کنند، نه از مرکز زمین.
اجازهدادن به حریف برای بازیسازی از میانهٔ زمین، خط قرمز ساکی بود. چون در چنین شرایطی، وقتی توپ از دست میرفت، هافبکها مجبور میشدند که بین جناح چپ و راست یکی را انتخاب کنند و اگر انتخابشان اشتباه بود، بهراحتی از جریان بازی خارج میشدند و خطر بسیار جدیتری در پی آن بهوجود میآمد.