و روز بعد از صحبت من با بوکمپ، دورتموند دومین بازی خانگی خود در فصل جدید را برگزار کرد؛ یکی از دیدارهای جمعه شب بوندسلیگا مقابل وردر برمن زیر نور پروژکتورها. این یک بازی خاص است، زیرا دقیقاً 50 سال قبل در 24 آگوست 1963 در همین مسابقه اولین گل در تاریخ بوندسلیگا به ثمر برسد. این موضوع به شما میگوید آلمانیها در برابر تغییر چقدر مقاومت میکنند؛ بیش از شش دهه طول کشید تا فوتبال آلمان لیگ حرفهای داشته و مسابقات به شکل سراسری برگزار شود.
همچنین این مسابقه به دلیل دیگری یک بازی خاص است. سال 2004 همانطور که خواهیم دید، سالی است که آلمان از خواب بیدار شد. وردربرمن بهترین تیم کشور بود و قهرمان لیگ و جام حذفی شد. در همین حال، دورتموند حتی سهمیه اروپا را هم نگرفت و شایعاتی منتشر شد که این تیم تقریبا 100 میلیون یورو بدهی دارد و رئیس و مدیرعامل باسابقه آنها وادار به کنارهگیری شدند.
حالا و تنها 9 سال بعد دورتموند نه تنها شرایط گذشته را تغییر داد، بلکه طی سه سال دو بار عنوان قهرمانی بوندسلیگا را کسب کرد، در دیداری تماشایی و زیبا در فینال لیگ قهرمانان مقابل بایرن مونیخ در لندن به میدان رفت و چنین نمایش هجومیای مقابل وردربرمن، که خود به ارائه فوتبال هجومی مشهور است، ارائه داد، بهطوریکه حریف دفاعی بازی کرده و به ناچار در مقابل دروازه اتوبوس پارک کرده بود. در این شرایط نوری شاهین، خلاقترین بازیکن ترکیب دورتموند که به جای ایلکای گوندوغان مصدوم در مقابل سیستم دفاع چهار نفره به میدان میرفت، مجبور به یافتن فضا بین مدافعان حریف برای موقعیتسازی برای یکی از خیل بازیکنان هجومی تیمش میشد؛ البته بهخوبی نیز موفق به انجام این کار بود. درنهایت بازی در شرایطی تمام شد که دورتموند 32 ضربه به سمت دروازه حریف زد، دیرک را به لرزه درآورد، یک بار بازیکنان برمن توپ را از روی خط بازگرداندند و دروازهبان برمن نیز یک تک به تک را مهار کرد تا نیمه نخست با تساوی بدون گل به پایان برسد. به نوعی داستان دورتموند آینه تغییرات تیم ملی آلمان و بوندسلیگا بهشمار میآید. انگار بایرن مونیخ واقعا نماینده فوتبال آلمان نیست و حداقل از دهه هشتاد در منظومه شمسی خود سکونت دارد، دورتموند فراز و نشیبها را بازتاب می دهد.
آنها در اوایل دهه نود بسیار خوب عمل کردند و یک سال پس از شکست غیرمنتظره آلمان در فینال جام ملتها مقابل دانمارک، آنها نیز در فینال جام یوفا مغلوب شدند. سپس یک سال پس از قهرمانی آلمان در یورو 96 و قبل از دوران سقوط، دورتموند قهرمان لیگ قهرمانان اروپا شد؛ یک سپیدهدم دروغین. یک قهرمانی بوندسلیگا در سال 2002 (در همان سال تیم ملی آلمان با خوششانسی به فینال جامجهانی رسید)، و سپس سقوط ناگهانی در سال 2004.
در آن سال آلمان نیز دوباره و این بار با رودی فولری که دیگر موهایش را رنگ نمیکرد، از یورو حذف شد و کشور، طرفداران و رسانهها، سه واقعیت غیرقابل انکار را درک کردند؛ یکی، تیم ملی افتضاح بود. دو اینکه هیچ بازیکن جوانی در ترکیب نبود. سه اینکه دو سال دیگر جام جهانی در خاک آلمان برگزار میشد.
اما در سال 2008، اندکی قبل از آنکه تیم آلمان به فینال مسابقات یورو در اتریش و سوئیس برسد، دورتموند با یک سرمربی 41 ساله که هرگز در سطح اول بازی نکرده بود و تنها مربیگری ماینتس را در کارنامه داشت، قرارداد امضا کرد. نام او یورگن کلوپ بود. او بهزودی نه تنها در دورتموند، بلکه در آلمان یکی از مردان نماینده نسل جدید نام گرفت؛ احساسی، سرگرمکننده و مدرن.
یورگن کلوپ یکی از مربیان نسل نوی فوتبال آلمان بود که در شکل گرفتن تصویر جدید از فوتبال این کشور تاثیر زیادی داشت.
53 دقیقه از بازی مقابل برمن گذشته که یورگن کلوپ لب خط ایستاده بود، جمعیتی بزرگ بیش از 80 هزار نفر حامی تیم خود برای رسیدن به گل بیقراری میکردند، اما برمن هنوز مقابل فشار مداوم دورتموند مقاومت میکرد. در ادامه کوین گروسکروتز با یک پاس کوتاه، مارکو رویس را صاحب توپ کرد. هر دو بازیکن در دورتموند متولد شده، هر دو برای تیمهای جوانان بوروسیا بازی میکردند و هر دو مدت کوتاهی قبل از ساخت مجتمع تمرینی و افتتاح آکادمی جوانان و بعد از اینکه کلوپ سرمربی این تیم شد، از سوی او به تیم اصلی بازگردانده شدند.
قبل از رسیدن توپ به رویس، او نگاهی انداخت تا بداند آیا لواندوفسکی سر جای خود قرار دارد یا خیر و در ادامه ارسال کوتاهی داشت؛ ستاره لهستانی به راحتی توانست تنها گل بازی آن شب را به ثمر برساند. جمعیت حاضر در استادیوم فوران کرده و سر و صدای زیادی ایجاد شد. کلوپ نیز مشت خود را به سمت آسمان گره کرده و دست زد. به نظر میرسید بیش از آنکه خوشحال باشد، از زیر فشار رهایی پیدا کرده است. لواندوفسکی نیز به سمت رویس رفت تا از پاسور این گل تشکر کند و نوری شاهین یکی از اولین بازیکنانی بود که به جمع شادی آنها پیوست. در پایان بازی، او 94 بار توپ را در اختیار داشت، به مراتب بیشتر از هر بازیکن دیگری.
یکی از ستارههای دورتموند در آن مقطع نوری شاهین بود. شاهین در سال 1988 در 25 مایلی جنوب دورتموند متولد شد. او خود را به عنوان عضو “نسل سوم” معرفی میکند. این بدان معناست که پدربزرگهای آنها به عنوان به اصطلاح کارگران میهمان در دهه شصت از ترکیه به آلمان آمده بودند. آنها تصور میکردند که مقداری پول درآورده و به خانه برمیگردند. هنگامیکه ساکن شدند، یا در آلمان تشکیل خانوادهای دادند یا شرایط مهاجرت خانواده خود به آلمان که هنوز در ترکیه بودند را فراهم کردند. فرزندان آنها نسل دوم را تشکیل دادند. آنها معمولا زبان آلمانی را خیلی خوب یاد نگرفتند و تصور میکردند روزی همه به ترکیه برمیگردند و زندگی میکنند؛ اما آنها نیز درنهایت ماندند. فرزندانشان نسل سوم … خب ترک؟ نه. آلمانی؟ نه، شاید آنها آلمانی ترک باشند شاید آنها ترکهای آلمانی باشند، واقعا مهم نیست.
البته بهجز در فوتبال، زیرا در فوتبال باید انتخاب کنید. شاهین تصمیم گرفت که برای ترکیه بازی کند. اما بسیاری از بازیکنانی که پیشینهای مانند نوری شاهین داشته و در همان سن و سال هستند، برای تیم ملی آلمان بازی میکنند. مسوت اوزیل، هافبک آرسنال (متولد 1988) درحال حاضر از مشهورترین بازیکنان این نسل است، اما سردار تاسکی مدافع پیشین اشتوتگارت (متولد 1987) که زمانی به نظر میرسید آیندهای درخشان دارد و همتیمی نوری شاهین در دورتموند یعنی ایلکای گوندوغان (متولد 1990) نیز در این زمره قرار دارد.
برای بسیاری از غیر آلمانیها جای تعجب داشت که در هزاره جدید، همه این بازیکنان و بسیاری دیگر از افرادی که معمولاً از آنها با نام “دارای پس زمینه مهاجرت” یاد میشود، از جرالد آساموه و دیوید اودونکور گرفته تا سامی خدیرا و ژروم بواتنگ، همگی ناگهان برای آلمان بازی کردند. شاید این نخستین یا فقط قابل توجهترین نشانهای باشد که بیانگر آن بود فوتبال آلمان دستخوش تغییر و تحول شده است. با این حال مردی که همه چیز را درباره انتخاب خود میداند از عباراتی که قبلا هم از دیگران شنیده بودیم استفاده میکند. او میگوید:” تنها مسئله زمان مطرح بود.” او معتقد بود این نتیجهی “تغییرات اجتماعی” است.
باشتورک در 15 مایلی شرق دورتموند در 1978 متولد شد. در دوران اوج خود، او یکی از بهترین و خلاقترین هافبکهای بوندسلیگا و اولین فوتبالیست ترکیهای بود که در فینال لیگ قهرمانان اروپا بازی کرد. در سال 2002 او بازیکن بایر لورکوزن بود، اما در همان سال، باشتورک در جام جهانی و برای ترکیه بازی کرد. او میگوید: “اگر 10 یا 15 سال به عقب برگردید، تقریبا غیرقابل تصور بود بازیکنانی با پیشینه خارجی برای آلمان بازی کنند. اکنون همه چیز تغییر کرده و چند فرهنگی شده است.”
او حالا و بعد از اینکه مدتی است از فوتبال حرفهای خداحافظی کرده، دوست دارد در فوتبال جوانان فعالیت کند و نشان مربیگری بالاترین سطح را در آلمان بهدست آورد. (به این معنی که او بهزودی در کلاسهای فرانک ورمووت شرکت خواهد کرد) او پیشنهادی به فدراسیون فوتبال ترکیه که از سال 1998 شعبهای در کلن دارد، ارائه داده است. وظیفه باشتورک این بود بازیکنانی که در اروپا و بهویژه در آلمان، واجد شرایط بازی در ترکیه هستند را شناسایی کرده و شرایطی را فراهم کند که در آینده آنها بتوانند برای تیم ملی ترکیه به میدان بروند. باشتورک نمیخواست به جزئیات بپردازد (او گفت: “البته از زمان اخراج مربی ملی همه چیز روی هوا است”) اما با بررسی نظرات او به این نتیجه میرسیم که باشتورک فکر میکند ترکیه برای پیشرفت باید مدل آلمانی را دنبال کند و بهبود یابد. توسعه استعدادها در خانه به جای فشار آوردن به ترکهای جوان در آلمان متولد شده برای انتخاب کشوری که آنها واقعا آن را نمیشناسند.
باشتورک گفت: ” لایل مختلفی وجود دارد که چرا هر روز بیشتر و بیشتر بازیکنان آلمانی- ترکیهای تصمیم به پوشیدن لباس آلمان میگیرند. نکته مهم این است که فکر میکنند اگر آنها آلمانی باشند، شرایط آموزشی بهتری خواهند داشت و احتمالا طرز فکر آنها درست هم هست. البته فدراسیون نیز تلاش بیشتری برای قبول چنین بازیکنانی انجام داد، اما باید گفت که دیر یا زود این اتفاق میافتد. بسیاری از اعضای نسل سوم بیشتر از ترکیهای بودن، احساس آلمانی بودن میکنند. همه برادرها و خواهرزادههای من آلمانی را خیلی بهتر از ترکیهای صحبت میکنند. واقعیت این است که هر روز تعداد بیشتری بازیکن با سابقه مهاجرت، بازی کردن برای آلمان را انتخاب میکنند و این امری عادی است.” (نوری شاهین هم گفت تعجب نمیکند روزی یکی از نسل چهارم مهاجران ترک، صدراعظم آلمان شود).
اما در سال 2002 اتفاقات بسیار متفاوتی رخ داد. گرچه برزیل فاتح تورنمنت شده و آلمان در رده دوم قرار گرفت، اما زیباترین فوتبال توسط ترکیهای ارائه شد که در رتبه سوم حضور یافت. در ترکیب این تیم سه بازیکن حضور داشت که میتوانستند برای آلمان هم بازی کنند؛ باشتورک، ایلهان مانسیز (متولد بایرن) و اومیت داوالا (متولد مانهایم). این همان سالی بود که فدراسیون فوتبال آلمان “برنامه پیشرفت استعدادهای درخشان” را تهیه کرد و این برنامه توسط برتی فوگتس معرفی شد. این تلاش فراوان باعث راهاندازی پروژه “برنامه پیشرفت استعدادهای بزرگ” شد.
بخش اول این مقاله: پروفسور رالف رانگینک و تغییر آلمان!
بخش دوم این مقاله: دورتموندی که مخالف استعدادسازی بود!
بخش سوم این مقاله : حذف عامل پیروزی !
بخش چهارم این مقاله : رودی فولر موهایش را رنگ می کرد !