رسانه طرفداری هفته گذشته میزبان ناصر محمدخانی، مرتضی فنونی زاده و رحیم یوسفی بود. تیم منتخب این سه پرسپولیسی را در سه برنامه متفاوت تقدیم شما کردیم اما آنچه امروز می بینید، یک دورهمی صمیمی با این سه میهمان طرفداری است.
به گزارش طرفداری، سامان خدایی در تحریریه میزبان ناصر محمدخانی، مرتضی فنونی زاده و رحیم یوسفی بود و عکس هایی که همکارمان حسین خسروی آماده کرده بود را مقابل میهمانان طرفداری گذاشت تا آن ها خاطره بازی کنند و شما شنونده و بیننده خاطرات جذاب آن ها باشید. این برنامه در حالی ضبط شد که والارضا، پسر کوچک ناصر محمدخانی، ساختمان که چه عرض کنیم، کوچه طرفداری را روی سرش گذاشته بود! درست مثل ناصر محمدخانی که زمان فوتبالش مثل ماهی از دست مدافعان لیز می خورد و فرار می کرد، والارضا هم یک لحظه آرام و قرار نداشت!
خارج از شوخی جای شما در این دورهمی صمیمی خالی بود و ما به جای شما حالا راوی این نشست دوستانه هستیم. تماشای این برنامه را به شما توصیه می کنیم...
در حاشیه ضبط برنامه تیم منتخب قرن در خدمت آقایان ناصر محمدخانی، مرتضی فنونی زاده و رحیم یوسفی هستیم. خاطره بازی داریم. یک سری عکس داریم که هیچکدام از عزیزان ندیده اند. اگر موافق باشید آن ها را نشان شما بدهم.
فنونی زاده:
البته سامان جان هر سوالی دارید، ناصرخان بزرگ ماست. هر سوالی بپرسید او جواب می دهد.
از این عکس شروع کنیم که هر سه در آن حضور دارید.
فنونی زاده:
این بازی های جام در جام آسیاست. ستاره ای که وجود دارد نیز منتسب به ماست. بچه های ما در دهه 60 و اوایل 70 زحمت زیادی کشیدند. فریبرز خدابیامرز هم در این عکس است. فکر کنم بقیه خدا را شکر هستند. تیم فوق العاده خوبی بود.
یوسفی:
سید (کاظم سیدعلیخانی) نیست مرتضی؟
فنونی زاده:
نه سید نیست.
یوسفی:
اگر بود الان نبود (با خنده).
فنونی زاده:
تیم فوق العاده خوبی بود. آقای سلطانی نمی دانم چرا نیست.
یوسفی:
احتمالا رفته بازار.
فنونی زاده:
این بازی جام در جام آسیاست که در استادیوم آزادی بود.
اگر لطف کنید هرکدام از بزرگان روی عکس خود را امضا کند، ممنون می شوم.
فنونی زاده:
ناصرخان بیا امضا کن. سیبیل های آلن دلونی هم آن موقع گذاشته بودی.
یوسفی:
ناصر خان این عکس را نداری؟ بگو یک دانه بهت بدهند. من دارم این را.
آقا مرتضی بفرما امضا کن. مرتضی عین ترامپ امضا می کند. طولانی. بیا نگاه کن.
فنونی زاده:
آقا ببخشید ما شوخ هستیم دیگر چه کار کنیم. از این بچه ها خواهش می کنم آقای نعیم آبادی، محمدحسن، فرشاد که حتما می آورید، قنبرپور را نیاورید. آقای سلطانی، عاشوری و ... را بیاورید. آقای درخشان هم که هستند.
یوسفی:
خاطرات را زنده کردید.
خاطره ای از این بازی است؟
محمدخانی:
بهترین خاطره که قهرمانی همان سال بود.
یوسفی:
من یک خاطره بگویم. برگشتیم و به عربستان رفتیم. رختکن آن ها خیلی شیک بود. رختکن ما یک نیمکت بیشتر نداشت. علی آقا کمی احساساتی شد و رفت پای تابلو و احساساتی صحبت کرد. در ارنج 12 نفر را به جای 11 نفر گذاشت. بعد گفت جمعش کنید همان ارنج خودمان.
فنونی زاده:
نه گفت چون خانه خداست، من خدا را هم گذاشتم که عامل غیبی ما باشد. ما شاگردان خلف علی آقا هستیم. مخصوصا ناصر خان که 17-18 سال در پرسپولیس حضور داشت و مربیگری هم کرد. حالا آقا رحیم هم شاهد است. ناصرخان چون به قطر ترنسفر شد، کمتر در خدمت او و آقای درخشان بودیم. بعد بلافاصله برگشتند. البته بر خلاف میل باطنی خود رفتند. تماشاگران خیلی به درخشان نمی گفتند ولی در استادیوم فریاد می زدند، ناصر خان نرو. من و آقا رحیم هم وسط زمین می شنویدیم. ناصر خان به رختکن آمد و به علی آقا گفت چه کار کنم؟ علی آقا گفت والا ناصر جون برو دو زار دربیاور و برگرد، چون پرسپولیسی ها تو را دوست دارند. یعنی برو، سپس برگرد جایت محفوظ است.
یوسفی:
اما در مورد علی آقا صحبت کردید. تنها کسی بود که در مربیگری دیده ام که شهامت داشت. بدون اینکه برایش مهم باشد با چه تیمی بازی داریم، حتی بازی با استقلال، اصلا استرسی در او نبود. مثلا می گفت تیم قبلی که بازی کرده، بازی کند. مثلا من یا یک نفر بشیند و بقیه همان ترکیب سابق. دو دقیقه هم صحبت نمی کرد. به نظرم مربی باشهامتی بود.
فنونی زاده:
حالا یک چیز جالب پیرو صحبت های آقای یوسفی بگویم. یادم نیست با چه تیمی بازی داشتیم. علی آقا گفت الان می دانید در رختکن آن ها چه خبر است؟ ما ناخودآگاه گفتیم نه. من و آقا رحیم جلوی پرسپولیس بازی کرده بودیم. علی آقا گفت الان دارند راجع به شما صحبت می کنند. 5 نفر باید ناصر را بگیرند. 2 نفر باید رحیم را بگیرند. بعد من گفتم من کی را بگیرم علی آقا؟ گفت برو گمشو، تو دفاعی چه کار می خواهی بکنی؟ منظور اینکه می گفت همه تان ملی پوش هستید. به خدا تمرین ما یا تنیس-فوتبال بازی می کردیم یا ... فقط نکته قابل تامل این بود که آقای پروین می گفت به خاطر هواداران تمرین کنید، بگذارید خوشحال باشند. تا همین جا هم که از خانه تا اینجا رسیده اند، سه تا دعوا کرده اند. با زن، راننده اتوبوس و بلیت فروش. بعضی هایشان متاهل بودند و قاچاقی به استادیوم می آمدند. می گفت به خاطر آن ها هم شده، این تیم را ببرید. یعنی نکته قابل اتکایش، هواداران بود.
یک عکس دیگر می خواهم از همین بازی ها برایتان بگذارم.
ناصر محمدخانی:
بله این همان فینال مقابل المحرق بحرین بود. این عکس در رختکن استادیوم آزادی است.
فنونی زاده:
البته آقا رحیم این اتاق سونا است.
یوسفی:
بله یادم است.
فنونی زاده:
آن زمان با گل زیبای انصاری فرد، المحرق را شکست دادیم. یادم است هرکس زورش می رسید، جام را به خانه می برد. مثلا سال 65-66 سه جام گرفتیم. یعنی یک دور می زدیم و می دیدیم جام نیست. این جام را درخشان می خواست به خانه ببرد، علی آقا نگذاشت. این هم یک عکس افتخاری من و ناصرخان است با جام. آقا ناصر رو به دوربین بگیر که ببینند. حیف که رحیم خان در این عکس نیست.
محمدخانی:
واقعا این عکس ها را می بینیم، تجدید خاطره می شود.
فنونی زاده:
حالا رحیم را آن پشت فتوشاپ کنید.
یوسفی:
نه من پلیس مخفی ام. در این عکس خودم را نشان نمی دهم.
عکس از ایشان زیاد داریم. دو عکس خیلی جالب داریم از ایشان.
فنونی زاده:
اسپانسر ما هم ایران یاسا بود. یادش بخیر. حالا تبلیغ هم بشود عیب ندارد. شرکتی مال تایر و چرخ بود. آقا رحیم یادت است مدیرعامل چه کسی بود؟
یوسفی:
بله حاج عباس انصاری فرد بود.
فنونی زاده:
بله خیلی ادم زحمت کش و سالمی بود.
جای درخشان هم می خواهی امضا کن!
خلاصه می خواستم بگویم رحیم خان 100 هزار تومان گیرمان آمد که جام را گرفتیم؟
یوسفی:
فکر کنم یک پولی هم دادیم.
فنونی زاده:
به خدا. یادش بخیر. فقط به خاطر دل مردم بود.
محمدخانی:
آن موقع همه چیز رفاقتی و دلی بود.
فنونی زاده:
الان البته این جام مفقود شده و معلوم نیست کجاست. در باشگاه نیست.
یک عکس دیگر هم داریم. علی آقای پروین و ناصر محمدخانی.
فنونی زاده:
به به چه عکس بزرگی. من با اجازه ناصرخان این عکس را جلوی دوربین بگیرم. آقا رحیم تیپ را ببین.
یوسفی:
خیلی عکس قشنگی است.
محمدخانی:
این سال اول بود که از این پیراهن خارجی ها برای اولین بار داده بودند.
فنونی زاده:
ناصرخان امضا کن. من هم جای علی آقا امضا می کنم.
این اولین بازی شما برای پرسپولیس است؟
محمدخانی:
بله. تازه به پرسپولیس آمده بودم.
یوسفی:
حالا این صحبت ها شد. علی آقا ازش بپرسی یک خاطره از آقا ناصر می گوید. می گوید که توپ از کرنر زدند. خودم را آماده کردم تا ضربه سر را بزنم یکدفعه یک نفر آنی آمد و توپ را قطع کرد و به گل تبدیل کرد. گفتم خدایا این چه کسی است؟ دیدم ناصر است. به آن سرعت آمد و توپ را به گل تبدیل کرد.
فنونی زاده:
خوشبختانه ما به ناصرخان ارادت خاصی داریم. هر سه مان نیز راه آهن بودیم. آقا رحیم بیشتر راه آهن بود. من برای خدمت سربازی به نیروی زمینی رفتم. آنجا هم روبروی همدیگر گیر ناصر افتادیم. آقا رحیم شما پستت به او نمی خورد. حضرت عباسی من 4-5 بار روی او خطای پنالتی کردم. روزی هم که به پرسپولیس آمدم، گفتم خدایا شکرت دیگر روی او پنالتی نمی کنم زیرا هم بازی شده ایم. خودش هم باعث شد به پرسپولیس بیایم. ماشالله حرف ندارد ناصرخان.
محمدخانی:
آره صحبت کردیم در اردوی تیم ملی و او را آوردیم.
چرا علی آقا به شما ناصر خانی می گفتند؟
فنونی زاده:
عرب ها اینطوری می گفتند.
محمدخانی:
آن ها فکر می کردند ناصر محمد هستم. عرب ها اول اسم خودش است بعد نام پدرش بعد فامیل. فکر می کردند محمد نام پدرم است. بنابراین ناصر خانی می گفتند.
خدمت را گفتید، تیم ارتش ها مربوط به این عکس می شود؟
فنونی زاده:
آره یادش بخیر. این در لیبی است. روزبه غنی زاده، محمود نقوی هما، بهروز بیچاره عکسش نیست. من هستم. فرزام نیا، ناصرخان، پرویز مظلومی، غلام فتح آبادی و محسن هوشنگی. شما نمی شناسید. آقا رحیم می داند، دفاع وسط پاس بود. بگذارید عکس را نشان دهم. این تیم ملی ارتش هاست که در لیبی حضور داشتیم. سال 1359، درست 41 سال پیش. در آن مسابقات دوم شدیم. لیبی را بردیم و الجزایر ما را برد.
کله بی موی پرویز خان را نگاه نکن و امضا کن.
یوسفی:
نه بابا از همان اول کلاه گیس بود.
آقا مرتضی چرا لباس آبی است؟
آبی نیست. رنگ شلوار من است. اجازه دهید بلند شوم و ببینید. تیم ملی ارتش اولین تیمی بود که بعد از انقلاب خارج از کشور بازی کرد.
یوسفی:
آسمانی است.
محمدخانی:
با بدبختی رفتیم. این قدر دوندگی کردیم تا اجازه خروج دادند. بالاخره سرباز بودیم.
یک عکس دیگر هم داریم.
یوسفی:
بله این تیم پورا است.
فنونی زاده:
آره این پوراست. رحیم خان شما بگو.
یوسفی:
این عکس فکر می کنم فصل 71-72 باشد.
فنونی زاده:
نه رحیم ما آن زمان اوایلش پرسپولیس بودیم. این عکس مال اواخر 72 است.
یوسفی:
در هر صورت من، شما، آقا سید و وحید قلیچ به پورا رفتیم.
محمدخانی:
این در تصویر کیست؟
فنونی زاده:
حسین قیانوری است.
یوسفی:
آره قیانوری است. پدرش هم شهید شده است. خدا بیامرزدش، سیدعلی خانی هم اینجاست. ما 4 تا بعد از پرسپولیس به پورا رفتیم. نتایج خوبی هم گرفتیم ولی لذتی که در پرسپولیس بود، در آنجا نبود. حقیقتا ما آنجا به خاطر پولش رفتیم. خدا بیامرزد آقای صوفیانی، پیغام داد که بیایید. من به علی آقا گفتم اجازه هست بروم؟ علی آقا گفت نه امسال هم بمان. به علی آقا گفتم اگر اجازه بدهی بروم، دیگر آخرهای فوتبالم است و گفت اگر خوب پول می دهند برو. خلاصه ما آنجا رفتیم. تیم خوبی بود. خوب هم نتیجه گرفتیم. البته بگویم مربی اش هم آقایان مظلومی و پورحیدری بودند. که پس از آن ها مایلی کهن آمد.
یحیی گل محمدی هم در آن تیم بود.
فنونی زاده:
آره یحیی هم عکسش است. آقا رحیم توضیحات کامل و جامع را داد. همین تیم چهارم شد. یحیی هم در همان تیم بود. همین صحبت که رحیم خان گفت را من با علی آقا داشتم. یک روز تمرین بودیم. یک روزنامه نگار سر تمرین آمد. اسمش یادم نیست ولی شمالی بود. به من گفت به پورا می آیی؟ گفتم من در پرسپولیس دارم بازی می کنم. مبلغ را نمی گویم ولی پیشنهادشان طوری بود که یکم پول رویش می گذاشتی، می توانستی یک آپارتمان بخری. گفتم عیب ندارد می آیم ولی اجازه بده قبلش به علی آقا بگویم. گفت چقدر می دهند؟ گفتم این قدر. گفت یک خرده هم من می دهم. گفت به عبدالله گدا می گویم. همان عبدالله صوفیانی بود او را عبدالله گدا خطاب می کردند. خدا رحمتش کند. حالا رحیم خان کارش با ما متفاوت است. من اگر خانه دارم، باعثش اول خداست بعد همین حاج آقا صوفیانی. علی آقا همین حرف که به رحیم خان زد را به من زد. گفت یک سال دیگر بمان. من گفتم علی آقا خاکپور و این ها را آورده اید. من حوصله ذخیره نشستن ندارم. همه را فیکس بوده ام. علی آقا گفت راست می گویی. چقدر می دهند؟ گفتم این قدر و این ها. علی آقا گفت به او می گویم کمی بیشتر بدهد و این ها. اگر می توانی دو سه تا از بچه ها هم ببر. که بعدها به آقا رحیم گفتم می خواهی بیایی یا نه. بعدا از رحیم خان هم پرسیده که چه بازیکنانی می خواهند بیایند و گفت بهترین تیم. بالاخره 4 تایمان آخر فوتبال مان بود ولی خوب بودیم. مثلا جلوی پرسپولیس بازی کردیم 2-1 باختیم. می توانستیم 2 سال دیگر در پرسپولیس بمانیم ولی چون همش فیکس بودیم، نمی توانستیم بیرون بنشینیم. برای خودمان سخت و سنگین بود.
اگر لطف کنید عکس را امضا کنید.
یوسفی:
خواهش می کنم. خدا رحمت کند حاج آقا صوفیانی را. یک سری ها در فوتبال خیلی زحمت کشیدند. شاید اسمشان مطرح نشد ولی خیلی کمک کردند. به بچه ها هم از نظر پولی کمک کردند. خدا رحمتش کند.
فنونی زاده:
آرتیست فیلم من هستم. در همه عکس ها حضور دارم. عکس تیم ملی بانوان ندارید؟ احتمالا در آن ها هم هستم!
عکس بعدی هم برای شماست ناصرخان.
محمدخانی:
بله این برای پکن است.
فنونی زاده:
بله همه بودند. شاهرخ، علی آقا، عابدزاده، ناصرخان، پنجعلی، مجتبی، شاهین و ناصرخان. امضا بزن.
یوسفی:
چه عکس خوب و قشنگی است مرتضی.
محمدخانی:
بله خیلی قشنگ است.
فنونی زاده:
بله کت و شلوارش را هم فروختم.
این عکس افتتاحیه است یا بعد از قهرمانی؟
محمدخانی:
نه افتتاحیه است. رژه رفتند و یک سری در زمین آمدند.
فنونی زاده:
همان روز هم فقط کت و شلوار پوشیدیم.
یوسفی:
آن شخص در عکس ناصر ابراهیمی است؟
فنونی زاده:
آره اولش گفتم ناصرخان. ببین علی آقا چقدر کارش درست است کت و شلوار آبی سفارش داده. به قرآن تاثیر دارد.
ناصرخان شما اسم حمید علیدوستی را در تیم منتخب تان آوردید. عکسی داریم که با او هم بازی بودید. یادتان است کدام بازی است؟
محمدخانی:
بله این تیم دینامو درسدن آلمان و بازی در استادیوم آزادی است.
فنونی زاده:
اتفاقا من هم در این بازی هستم. عکس دست جمعی اگر داشته باشید. فوروارد شان آن بازیکن موی بور آلمان شرقی بود که پدرش هم مربی شد. ماتیاس سامر. من اینجا بازی کردم. دو روز بعد با پرسپولیس بازی کردند و او گفت، عه این که در همه تیم ها است. نمی دانم پیراهنش را چه کار کردم. اتفاقا با تیم ملی مساوی کردند ولی پرسپولیس آن ها را شکست داد.
آقا رحیم عکس با سر شکسته یادتان است؟
یوسفی:
با علی دایی است؟ در این بازی ابرویم شکافت، خدا بیامرزد رضا احدی با سر زد و ابرویم 17 تا بخیه خورد. علی دایی هم از جای دیگر ضربه خورد. یعنی با هم آسیب ندیدیم.
فنونی زاده:
اینجا هم من هستم ولی عکسم نیست. اصلا زمانی که علی دایی آمد، یار مستقیم من بود که باندپیچی داشت.
یوسفی:
خلاصه با هم مصدوم نشده بودیم. پس از بازی هم گفتند بایستید تا ازتان عکس بگیریم. حالا جالب است این عکس را در واتساپ یا جایی می فرستند، می گویند سیروس دین محمدی. یعنی فکر می کنند من، دین محمدی هستم.
فنونی زاده:
نه باید زیرش نوشت که بازی بانک تجارت سال 72 یا 73 با علی دایی. حالا من یک چیزی از آقا رحیم بگویم. خوب آقا رحیم وسط زمین خوب می جنگید ولی یک روز علی آقا آمد برای بازی دربی به او گفت آقا رحیم خوب بجنگ و این ها. من آمدم که گرم کنم، مجید نامجو مطلق را دیدم. قبل از لخت شدن و حضور در زمین بود. از هتل هم که نمی آمدیم، هرکس از خانه خودش می آمد. نامجو به من گفت مُری جون چطوری و اینها. منم گفتم خوبم تو چطوری سر حالی و این ها؟ گفت خوبم، جان مُری جان حاج خانوم، مادرم را می گفت، رحیم بازی می کند؟ گفتم آره. گفت بیچاره شدم. آقا ناصر به خدا فیلمش است. استپ می کرد آقا رحیم از پشت توپش را می زد. آن هم چه کسی؟ مجید نامجو. همین الان هم در بازی پیشکسوتان نمی توانید از او توپ بگیرید.
یوسفی:
قبلش هم گفتم تمام فوتبالیست های قدیم، واقعا فوتبالیست بودند. شاید تکنیکی پایین تر از الان بودیم، ولی قدرتی بالاتر بودیم.
فنونی زاده:
البته تکنیک پایین را قبول ندارم رحیم. یک خرده سرعتی ضعیف تر بودیم. الان مثلا پاس را می دهند می روند جای خالی. ما پاس می دادیم دیگر حرکت نمی کردیم. مخصوصا ما که دفاع بودیم. البته چرا. مثلا من دفاع بودم زیاد حرکت نمی کردم پاس می دادم به رحیم. رحیم می داد ناصرخان. ناصر در آن واحد سه تصمیم می گرفت. دریبل بزند، پاس بدهد یا کار دیگری. اصلا توپ را می گرفت به محمد پنجعلی می گفتم ممد آقا تماشاچی را ببین. به خدا همه بلند می شدند. عین سینما که صحنه قشنگی است و همه بلند می شوند و نگاه کنند. نصف مردم واقعا بلند می شدند.
یوسفی:
حاج مرتضی، مارادونا خدا بیامرز گل زد به انگلیس که همه را دریبل کرد؟ عین همان را ناصرخان به استقلال زد. واقعا ناصرخان از سمت چپ همه را دریبل و وارد گل کرد.
در بخش آخر این نشست خودمانی، پیراهن تیم ملی را برای امضا به ناصر محمدخانی، رحیم یوسفی و مرتضی فنونی زاده دادیم.
فنونی زاده:
قدیمی نیست؟
خیلی قدیمی است.
فنونی زاده:
فکر کنم مال 80 مسکو نیست؟
آقای فنونی زاده شما هم پوشیدید، انتخابی جام جهانی 90.
فنونی زاده:
بله راست می گویید پوشیدم، احسنت. فکر کنم 50 هزار تومن فروختم. ناصر یک چیزی زیرش بگذار. بی زحمت کاغذ بدهید.
نه نمی خواد، همینجا را امضا کنید.
فنونی زاده خطاب به محمدخانی:
وسط امضا بزن، آقا یوسفی هم سمت چپ، من هم اینور را.
یوسفی:
ناصر کمی پایین تر را امضا کن.
محمدخانی:
اجازه بدهید با آنور خودکار بنویسم، اینورش تیز است، اذیت می کند.
فنونی زاده:
یادت باشد با خودمان ببریمش، چیز خوبی است (با خنده).
یوسفی:
امضای یاسر عرفات شد چرا، الان آقا مرتضی هم امضای ترامپ می زند، من هم بایدن.
فنونی زاده:
ناصر بده من، رحیم بعدا میدم تو آنور امضا بزن.
شماره تان چند بود؟
محمدخانی:
فکر کنم هشت می پوشیدم.
یوسفی:
این شماره هفت و برای علی آقاست.
فنونی زاده:
یک چیزی می خواهم در خصوص دیدار با ژاپن بگویم، نمی دانم، می خواهی فیلم را بگیر ولی بعدا پاکش کن. نمی خواهم خدایی ناکرده کسی ناراحت شود.
یوسفی:
نمی خواهد دیگر من امضا بزنم.
فنونی زاده و محمدخانی:
بزن آقا.
یوسفی:
این امضای بایدن است، برای مرتضی ترامپ و برای ناصر هم یاسر عرفات.
فنونی زاده:
در رختکن هستیم، بازی های آسیایی سئول. داری می گیری؟ خب بگیر چیز بدی هم نیست، حواسم هست. شماره هفت مجید نامجو است ( با اشاره به پیراهن روی میز) به هیکل مجید نامجو نمی خورد. خلاصه، آقا رضا وطن خواه می گفت کرنرها را آقا رحیم می زند، ژاپن هم فوق العاده تیم خوب، ما هم بنگلادش را چهارتا زدیم، کویت هم نمی دانم چه شد ولی رسیدیم به بازی با ژاپن. ناصرخان هم پشت مهاجم بود، فورواردهایمان فرشاد و کریم باوی بودند. ناصرخان جلوی سیروس قایقران بود. سیروس هافبک دفاعی بازی می کرد. من، پنجعلی، حاجیلو و شاهین هم مدافعان بودیم. دروازه بان هم سجادی بود. مجید رضایی استقلال هم ذخیره او بود. خلاصه یک کاشته شد، کاشته ها را آقای دهداری می گفت من می زدم. کاشته شد، ناصر هم آمد، من مطمئن بودم باید من بزنم چون در رختکن هم هماهنگ شده بود. یعنی جایی بود که یا گل می شد، یا به دفاع می خورد یا به بالا می رفت. به جز این سه حالت، چیز دیگری نداشتم. چون در تمرین می زدم، دهداری خدابیامرز می گفت تو بزن. گفتم یاعلی آمدم بزنم ناصر ضربه را به سه کنج دروازه زد و گل شد. همانجا پرید بغل من. ناصر به رختکن آمد و گفت ببخشید من ضربه را زدم. گفتم این حرف ها چیست، ماچش هم کردم. آقای دهداری به رختکن آمد گفت چرا اجازه دادی این ها بزنند؟ شب بیایید پیش من. شب رفتیم گفت هرچه من می گویم باید گوش بدهید، چرا اجازه دادی ناصر بزند؟ ناصر محمدخانی پس از آن گفت باز هم چنین موقعیتی شد ضربه بزنم؟ گفت بزن. هرجا می رفتیم باید در صف می ایستادیم. چه رستوران، چه بستنی خوردن چه هر چیز دیگری و همه تیم ها ما را با انگشت نشان می دادند. ناصر محمدخانی شاهد است، می گفتند بچه محصل ها آمدند. حتی کاروان خودمان هم می گفتند باز این ها آمدند. یادش بخیر.
یک فرد غیرقابل کنترل دیگر هم داشتیم اینجا که آقا مرتضی می گفتند مثل خود ناصر محمدخانی است. از زیر میز بیرون آمد، کوچه را بهم ریخت، قبل از اینکه بخواهیم عکس ها را بگیریم، خیلی ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، صحبت پایانی؟
محمدخانی:
تشکر می کنم از برنامه شما، مرسی و یک دنیا ممنون که ما را پذیرفتید. برنامه تان خیلی خوب است، امیدوارم ورزشکاران دیگر بیایند، خاطرات دیگری تعریف کنند. خیلی برنامه خوبی است.
ممنون که حضور پیدا کردید.
فنونی زاده:
من هم خیلی خوشحالم که در جمع گرم و صمیمی شما عزیزان هستم و بودم. انشاالله که تداوم داشته باشد و بیشتر دعوت کنید. سایت طرفداری ماشاالله الان هم که دوست خوبم آقای حدادپور هم آمدند خوب است، من لذت بردم و همونجور که آقا ناصر فرمودند بقیه بچه ها، نه اینکه دیده بشوند ولی برای این پرچم زحمت کشیدند، نه اینکه حتما پرسپولیسی باشند، استقلالی هم باشند، به خدا من و آقا رحیم خیلی دربی بازی کردیم، آقا ناصر اینا ترانسفر شدند و شاید با آقای درخشان 5 تا را با ما نبودند. ولی چیزی که هست این است که رفاقت همیشه وجود داشت. وقتی آقای داور سوت را می زد جنگ شروع می شد، جنگ روانی نه، جنگ فیزیکی چرا که باید جواب مردم، بقال، ماست بند و.... را بدهیم. آن ها همینطور. بازی که تمام می شد، حضرت عباسی چه ما می بردیم چه آن ها، صورت هم را بوس می کردیم، این تفاهم همیشه بود. انشاالله که بیشتر در خدمت شما باشیم و هر وقت دستور بدید ما خدمتگزار شما هستیم.
لطف کردید آمدید
یوسفی:
صحبت ها را آقا ناصر و آقا مرتضی کردند. فکر می کنم برنامه ای که شما گذاشتید خیلی خوبه، خیلی ممنونم از شما چون شاید کسانی باشند که ما را نشناسند ولی فکر می کنم همین برنامه را شاید ببینند آشنا شوند.
فنونی زاده:
شما بزرگی آقا رحیم.
یوسفی:
یک سری نسل جوان هستند، شاید اسم هایمان را بدانند ولی قیافه و ظاهر ما را نمی شناسند ولی با این برنامه که شما می گذارید 100 درصد آشنا می شوند. خیلی چیز خوبی است. من از شما تشکر می کنم. به هر حال این چیزها برای مردم جالب است.
ممونم که در این برنامه حضور پیدا کردید و ممنون از مخاطبین طرفداری که همراه ما بودند.