اختصاصی طرفداری / اعظم آخوندی، لژیونر فوتسال بانوان ایران و ملی پوش فوتسال بانوان میهمان دوربین طرفداری بود.
این بار یک لژیونر میهمان برنامه بانوان قهرمان طرفداری بود. اعظم آخوندی از شروع دوران حرفه ای خود در فوتسال و عملکردش در تیم های مختلف می گوید. آخوندی در بخشی هم راجع به پرداخت پاداش ملی پوشان بعد از سه سال صحبت می کند.
این گفتگو در دو بخش امروز تقدیم تان می شود.
بخش اول گفتگوی اعظم آخوندی و یگانه عصاری را می خوانید و می بینید:
سلام. یگانه عصاری هستم. اینجا استودیو طرفداری است و با یکی دیگر از برنامه های بانوان قهرمان در خدمتتون هستیم. امروز میهمان ما یکی از بهترین فوتسالیست ها و اولین لژیونر ایران است. کسی که این اواخر در لیگ عراق درخشید. خانوم اعظم آخوندی سلام، خیلی خوش آمدید به طرفداری.
سلام. خدمت شما و همه بینندگان رسانه مستقل طرفداری. خیلی ممنون از دعوتتان. در خدمتتان هستم.
از اول اول شروع کنیم. اولین باری که با مفهوم توپ آشنا شدید، کی بود؟
فوتسال سال 79 برای دختران در کشور شکل گرفت. من یادم است در دبستان میوه درخت کاج را می آوردیم و با آن فوتسال بازی نمی کردیم. آن موقع فوتسال اصلاً برای دخترها نیامده بود. در کوچه بعضی وقت ها بازی می کردم. سال 79 فوتسال برا دختران آمد. قبل از آن من والیبال بازی می کردم و ورزش های دیگر. وقتی فهمیدم فوتسال آمده است، ثبت نام کردم. همان سال بعد سه ماه آموزش، به تیم کشوری اصفهان رفتم و اولین مسابقات نوجوانان بود. شرکت کردیم، آن سال تیم تهران اول شد، تیم خوزستان دوم و اصفهان سوم شد. این اولین شروع من با فوتسال بود.
پس در اصفهان به دنیا آمده ای.
بله در اصفهان به دنیا آمده ام.
بچگی چطور برایت گذاشت؟ بازی گوش بودی؟
بله. خیلی. هنوز هم هستم. ولی از همین فوتبال بازی کردن های داخل کوچه شروع کردم. این جمله کلیشه ای که دخترها نباید بازی کنند، نباید اصلاً بروند داخل خیابان. من با همه این چیزها می رفتم و بازی می کردم. سعی کردم همیشه با محدودیت ها بجنگم و دنبال خواسته هایم بروم هر طوری که شده است و با هر راهی. از بچگی این روحیه را داشتم که یک حالت جنگجو داشته باشم و بخواهم که همیشه پیروز شوم. یعنی انقدر بازی می کردم تا بازی را برنده شوم.
فوتسال چطور وارد زندگی ات شد و حرفه ای شدی؟
من از بچگی در دبستان بازی می کردم و علاقه داشتم. وقتی فهمیدم فوتسال برای دختران آمده است شروع به بازی کردن کردم. از قبل هم در تلویزیون نگاه می کردم و درونی فوتبال را دوست داشتم. بازی های فوتبال و فوتسال را نگاه می کردم. آن اوایل همه بچه هایی که در تیم ملی بودند و با قهرمانی آسیا دیده شدند، امثال ما فقط با عشق به فوتسال بازی می کردیم. خیلی سال ها رایگان برای باشگاه ها بازی کردیم. ولی خسته نشدیم. چون با دل و عشق بود، بعد از چند سال قهرمان آسیا شدیم و برگشتیم، شرایط بهتر شد. رسانه ها خداراشکر توجه بیشتری کردند و اوضاع بهتر شد.
یک استپ کنیم و باز برگردیم به عقب. روزی که می خواستی وارد فوتسال شوی، خانواده ات در آن سال ها که به قول خودت همه چیز برای خانوم ها عجیب تر بود، حمایتت کردند؟
من خداراشکر خانواده ام همیشه حمایتم می کردند. یک برادر بزرگ داشتم که ذره ای اذیت می کرد و مخالف بود. همیشه به پدرم می گفت این چرا به خیابان می رود و فوتبال بازی می کند. ولی پدر و مادرم، مخصوصاً پدرم خیلی خیلی حمایت می کرد. همیشه دید بدی نسبت به این موضوع نداشت. همین الان هم خیلی پیگیری می کند. من اتفاقی اگر برایم بیافتد پدرم در اینستاگرام خودش قرار می دهد و نمیگذارد که من اول بگذارم.
نظر اطرافیان چطور بود؟
ببینید همیشه کاری که می خواهید خلاف عرف جامعه کنید، اولش برای همه عجیب و غریب است. این جمله هایی که مثلاً ای بابا آینده ندارد و درست را بخوان. دو روز دیگر باید ازدواج کنی. این حرف ها همیشه برای همه هست. ولی من می خواهم بگویم بمانیم و بجنگیم. یکباره به آنجایی می رسد که دیگر برای کسی عجیب نباشد. الان وضعیت بهتر شده است، مثلاً الان می گویم فوتسال بازی می کنم چشم های شان گرد می شود و می گویند که آره فوتسال ما قهرمان آسیاست.
چرا دروازه بانی را انتخاب کردی؟
من اوایل بازی هم می کردم. چون من قبلاً از فوتسال، والیبال بازی می کردم و در والیبال هم پستم پاسور بود که حکم دروازه بان در فوتسال را دارد. یادم است تمرین داشتیم در 14 سالگی. آقای منصور ابراهیم زاده از ذوب آهن به تمرین ما آمدند. من داخل دروازه وایسادم و به من گفتند که حتماً در آینده دروازه بان موفقی می شوی. این باعث شد بیشتر ترغیب شوم که سمت دروازه بانی بروم. ولی پست حساس و سختی است. خیلی مسئولیت دارد چون 70 درصد تیم تنهایی دروازه بان است. از نظر روحیه باید خیلی قوی تر باشی. وقتی شاید همه هم تیمی هایت برای جنگیدن خسته شده اند آن کسی که باید تا آخر بجنگند دروازه بان است. حداقل اگر می بازی، دو بر صفر ببازی و سه بر صفر نبازی. یا اگر جلو هستی نگذاری که نتیجه تغییر کند.
می توانیم بگوییم که یک جمله از منصور ابراهیم زاده، زندگی ات را عوض کرد.
بله. ایشان با حرفشان باعث شد من بیشتر ترغیب شوم. چون من اوایل بازی می کردم. ولی ایشان تشخیص دادند دروازه باشم بهتر عمل می کنم. شاید اصلاً ایشان یادشان هم نیاید.
اولین باری که توپی را گرفتی و خیلی لذت بردی را یادت است؟
خیلی کوچک بودم. من هر توپی را می گیرم لذت می برم. دروازه بان وظیفه اش این است و وقتی توپ را می گیری یعنی مسئولیتت را انجام داده ای. آن لحظه، نگاه هم تیمی هایت و انرژی که می دهی خیلی مهم است. خیلی یادم نمی آید. یکبار در لیگ برتر اصفهان مسابقه داشتیم. من یک پنالتی دادم. من کمی خوش خنده هستم، لبخند می زدم. مربی ما می گفت اگر این توپ را نگیری من تو را می کشم که پنالتی دادی و می خندی. من فقط آن لحظه گفتم توپ را بگیرم که ماجرا ختم به خیر شود. آن توپ را گرفتم و لذت بخش بود برایم. توپ هایی که در فینال می گیری و باعث قهرمانی می شوی لذت بخش است. مثلا در مالدیو، سال دومی که من بودم. بازی یک - یک شد در فینال. به پنالتی کشیده شد و پنالتی سوم را من گرفتم و تیم قهرمان شد. این توپ خیلی ماندگار شد برایم. یا این که پارسال در لیگ خودمان ما 4-3 بازی رفتیم را در پلی آف به ملی حفاری اهواز باختیم. به یک 2-0 نیاز داشتیم برای فینال رفتن. همه حدس ها بر این بود که سایپا نمی تواند به فینال برود. از نظر مهره ها یک سری جوان هایی داشتیم که در لیگ برتر بازی نمی کردند. بازیکنان باتجربه ما مثل خانوم صدقیانی زاده بودند. خانوم ارژنگی و کریمی که نیم فصل اول متاسفانه ایشان را از دست دادیم. ثانیه آخر تیم حفاری پلی آف کرده بود. یک شوت از بالای شش متر زدند و من با تک دست بیرون زدم. یادم است یکی از بازیکنان سر من را بوسید به خاطر آن توپ. ما فینال رفتیم.
روزی که می خواستی حضورت را در فوتسال شروع کنی، فکر می کردی یک روزی به تیم ملی و قهرمان آسیا برسی؟
من فکر می کنم همه آدم هایی که به لطف خدا به یک جایی می رسند، صد در صد در ذهن خود یک سری چیزها را تداعی کردند. من یادم است اردوهای تیم ملی برای قهرمانی آسیا می رفتیم. همه اش داخل حمام بعد از تمرین، این شامپو را بالای سرم می بردم و می گفتم این کاپ قهرمانی ماست. صد در صد اول در باور و ذهنت می آید. وقتی بزرگ فکر می کنی و می گویی من می توانم این را به دست بیاورم و برایش تلاش می کنی، برایت اتفاق می افتد. حالا به لطف خدا و تلاش خودت.
از حست در قهرمانی آسیا بگو. از پیروزی عجیب و غریب جام ملت های 2015. قهرمان شدی و درخشیدی.
این اولین ها همیشه یک حس دیگری دارد. آن سال ما برای اولین بار قهرمان آسیا شدیم و اولین تیم ورزش توپی بودیم که توانستیم در آسیا قهرمانی بیاوریم. یادم است داخل رختکن آقای صانعی و خانم سلیمان یبه ما گفتند بروید و قهرمانی را بگیرید. الان شاید متوجه نشوید که قهرمانی چه فرقی با دومی دارد. ولی وقتی قضیه تمام شد و قهرمان شدید، در آینده می فهمید که شما چه کار بزرگی کردید. حال خداراشکر ما رفتیم و قهرمان شدیم. خیلی حس شیرینی بود آن لحظه ولی باز درکش نمی کردیم که برای اولین بار قهرمان آسیا شده ایم. وقتی برگشتیم، دیدیم فرودگاه پر از مردم و رسانه هاست، برنامه نود و آقای فردوسی پور که برای اولین بار خانم کریمی که بهترین بازیکن سال آسیا شدند و با کادر فنی را دعوت کردند. تازه داشتیم می فهمیدیم که آن قهرمانی چقدر شیرینی های دیگر دارد. قابل توصیف نیست.
خانوم آخوندی پاداشتان را که به شما دادند انشالله؟
آن موقع فکر می کنم یک هفته یا دو هفته بعدش ده میلیون از فدراسیون پاداش گرفتیم.
با مالیات یا بدون مالیات؟
نمی دانم.
الان پرداخت ها با مالیات است؟
بله متاسفانه. اما نکته مثبتش این بودکه بعد سه سال پرداخت شد. مالیات هم می گویند یک چیز قانونی است. قانون وقتی همه جا رعایت شود عدالت اجرا می شود. وقتی یک تایمی رعایت نشود و یک تایمی بشود، می شود ناعادلانه. من خودم چون در آن شرایط بودم. می دانم که چقدر سخت است. تکرار قهرمانی از قهرمانی سخت تر است. چون از نظر فشار روانی و انتظاری که از شما دارند سخت است. ای کاش عادلانه تر و قشنگ تر این پاداش را پرداخت می کردند. حالا که بعد سه سال پرداخت کردند. امیدوارم یک دنیای عادلانه تری برای همه دخترها در جهان داشته باشیم. نمی گویم فقط ایران چون در کشورهای دیگر هم هست. امیدوارم روزی برابری را ببینیم. مثل امروز، که در آمریکا و اتریش حقوق بازیکنانش مساوی شده است. انشالله این مرد به همه جهان برسد. چون به همان اندازه که پسرها زحمت می کشند، دختر ها هم می کشند. تازه باید با یک سری از قضاوت ها و بی اعتمادی ها، جنگ روانی و جسمانی را پشت سر بگذارند. حق این است که مساوات و برابری باشد.
اولین لژیونر خانوم ایران شما هستید که به لیگ مالدیو رفتید. سه سال آنجا بودید و قهرمان شدید. شرایط زندگی و لیگ آنجا چطور بود؟
لیگ آن ها که کلاً 40 روز بیشتر طول نمی کشید. در 4 گروه 5 تیمی شرکت می کردند. دو تیم از هر گروه بالا می آمد. سال اولی که رفتم من داخل فرودگاه باورتان می شود که دوبار می خواستم برگردم؟ چون تنها بودم. واقعاً یک کار جدید بود. خیلی ها از قبلش می گفتند نه تنهایی نرو. خطرناک است. من در فرودگاه دوبار تا گیت آمدم که برگردم. گفتم خدایا مواظب من باش. از تو بزرگ تر قدرتی نیست. من خودم را به تو می سپارم و این راه را می روم. امیدوارم این راه را بروم و یک کار جدیدی کنم و راه برای بقیه باز شود. خدا همیشه مواظب من بود البته مواظب همه بندگانش است. من آنجا رفتم و سال اول، نتوانستیم جز 4 تیم برویم. بازی به پنالتی کشید. من یک پنالتی سیو کردم. داور قبول نکرد. خلاصه تنش شد. ولی چون عملکرد خوبی داشتم سال بعد از تیم دیگری خواستند بروم بازی کنم. سال دوم و سوم قهرمان شدیم. شرایطش هم اینطور بود که مالدیو دو بازیکن خارجی می توانند در تیم هایشان بازی کنند. تیم های دیگر از تایلند، ژاپن، حتی سال اول از برزیل و نپال هم بودند. این ها سطح بازی را بالا می آوردند. من افتخار می کنم که دو سال تیمی به فینال رفت که بازکین ایرانی داشت و قهرمان شد. من سال اول با خانوم زهرا احمدی زاده قهرمان شدم و سال دوم با سحر زمانی.
پایان بخش اول
بخش دوم ساعت 17:00 منتشر می شود