مطلب ارسالی کاربران
#مقاله ✅ شانس...
#مقاله
✅ شانس...
"اثر شانس با زمان رابطه عکس داره"
"بادمجون هم اگه پوست سیاهش کنده بشه، گوشتش سفیده"
هر دوی این جملات میخوان یه دادهای در اختیار ما بذارن؛ یه حقیقتی که اثباتشدهست. چه اثبات با استدلال ریاضی؛ و چه اثبات از طریق شهود و تجربه. اما یه فرق مهم و اساسی بینشون هست. اولی میخواد؛ ولی نمیتونه؛ دومی میخواد و موفق میشه. تفاوتشون در اینه که تو جمله دوم، ما میدونیم بادمجون چیه؛ ولی تو جمله اول، ذهنمون هیچ تعریفی از لغت شانس نداره. اصلا شانس چی هست؟ شانس شانسه دیگه. همونجوری که بادمجون بادمجونه. ولی نه! "بادمجان نوعی گیاه است که در مناطق معتدل کشت میشود. با پوستی تیره و بافتی گوشتی..." ولی شانس؟ "به هر عامل فرعیای که ممکن است بر نتیجه حاصله از تکعامل اصلی تاثیر بگذارد، شانس گفته میشود..." حالا دیگه دو جمله اول متن، همهجوره شبیه همن. "اثر شانس با زمان رابطه عکس داره" اثر شانس در بلندمدت، به مینیمم میزان خودش میرسه؛ به صفر نزدیک میشه. فرض کنید که نمره شانستون تو زندگی چهاردهه و نمره داناییتون بیست. بعد از آزمون اول نمره نهاییتون میشه هفده. بعد از آزمون دوم، هجده. بعد از آزمون سوم، هجده و نیم. بعد از آزمون چهارم، هجده و هشتدهم. بعد از آزمون دهم، نوزده و چهل و پنج صدم. بعد از آزمون بیستم، نوزده و هفتاد و یک صدم. بعد از آزمون چهلم، نوزده و هشتاد و پنج صدم. بعد از آزمون هزارم، نوزده و نود و نُه صدم و بعد از آزمون nام، وقتی n بره به سمت بینهایت، نمره نهاییتون هم به سمت بیست میل میکنه. اما میل میکنه. بازهم نمیرسه و بزرگترین عددی که تو دنیای واقعی نصیبتون میشه، نوزده و نود و نُه صدم با دوره گردش روی نود و نُهه. اگه بیست رو از این عدد کم کنیم، میشه اثر شانس در بلند مدت. اثر شانس در یه جامعه آرمانی. میگن "زیدان خوششانسه..." باهاشون شدیدا موافقم. زیدان خیلی خوششانسه. حواسش به همه عوامل فرعی هست. از کمرنگترینشون، تا پررنگترین اونها. در ادامهاش میگن "ولی برعکس زیدان، کونته خیلی بدشانسه..." با این هم موافقم. کونته به غیر از سه پنج دوش، به هیچ چیز دیگهای فکر نمیکنه. کدومشون به نتیجه میرسن؟ تو بینهایت، هر دو. چون "اثر شانس با زمان رابطه عکس داره" ولی مگه ما چند سال زندهایم؟ مگه عمر یه مربی تو یه باشگاه چقدره؟ مگه یه مسابقه فوتبال چند دقیقهست. ببین عزیز من! برعکس اون عددی که از تفریق بیست با نوزده و نود و نُه صدم با دوره گردش روی نود و نُه حساب کردی، نقش شانس تو موفقیتهامون به هیچ وجه ناچیز نیست. چون اصلا زمان آنچنانیای وجود نداره تا با گذرش، بشه اثر شانس رو به کمترین مقدار خودش سوق داد. عزیزم! تو این دنیا، اونی موفقه که به شانس اعتقاد داشته باشه و جایگاهش رو درک کنه و قرارش بده کنار تکعامل اصلی و به همون اندازه که به عامل اصلی توجه میکنه، به شانس هم اهمیت بده. ببین اونی که میگه فقط تاکتیک مهمه، ایدهآلگراست. ببین! دنیای ما اصلا ایدهآل نیست. ببین بخوای ایدهآل فکر کنی، میشی یه شکستخورده محترم که همه تو روت ازت تعریف میکنن و پشت سرت، یه ناکام همیشگی خطابت میکنن: که کونته یه بار دیگه از یه تورنومنت حذفی و کوتاهمدت دیگه حذف شد. اینبار بدتر از چهار بار گذشته؛ مفتضحانهتر. ببین! اتفاقات جهان ما حتی یه سر سوزن هم از ایدهآلها تبعیت نمیکنه. پس تو این دنیا کسی باید تحسین بشه که خودش رو با همه شرایط وفق میده: با یه لیست معمولی؛ با فصل خلوت نقل و انتقالاتی، در اوج نیاز و خالی بودن؛ با مصدومیت کارواخال و والورده و هازارد؛ با لوکاس واسکز و ناچو و وینیسیوس؛ با هجوم رسانه؛ با نارضایتی طرفدار؛ حتی با اشتباهات انفرادی بازیکن؛ حتی با بارون، برف، طوفان، گردباد، زلزله. ببین! اگه منطقی باشی میفهمی که طبق منطق تو، اون از تو هم ایدهآلگراتره. چرا که حتی فعل و انفعالات پدیدههای طبیعی رو هم در نظر میگیره. ولی ما بهش نمیگیم ایدهآلگرا؛ میگیم واقعگرا. ببین تو لغتنامه، برای مترادف شانس از بخت استفاده میکنن. ببین! اگه به شانس اعتقاد نداشته باشی، بدبخت میشی. این رو به دوستت، پپ هم بگو. ببین! بین شما دو تا و زیدان یه فرق مهم و اساسی هست. شماها میخواین؛ ولی نمیتونین. زیدان میخواد و موفق میشه...