امیر هوشنگ ابتهاج ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت چشم به دنیا گشود. او تنها پسر یک خانواده ۴ فرزندی بود. پدرش آقاخان ابتهاج از بزرگان مورداحترام رشت و برای مدتی ریاست بیمارستان پورسینای شهر رشت را بر عهده داشت.
هوشنگ ابتهاج تحصیلات ابتدایی و بخشی از تحصیلات دبیرستان در مدارس عنصری، قاآنی، لقمان و شاهپور در شهر رشت گذراند و بعد برای کلاس پنجم متوسطه همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد و در دبیرستان تمدن تهران مشغول به تحصیل شد.
هوشنگ نوجوان گرچه در درس و مدرسه چندان شاگرد زرنگی نبود اما از ذوق هنری خوبی برخوردار بود و در کنار نقاشی و مجسمهسازی، به دیگر هنرها نیز علاقه نشان میداد. خودش دراینباره گفته: «در همان هشت تا دهسالگی برای غذا پختن حرص میزدم. یکبار هم سه ماهِ تابستان مرا فرستادند پیشِ یک خانم خیاط. شاید چون در خانه شلوغ میکردم. گلدوزی و دِسْمِهدوزی هم از او یاد گرفتم. مدت کوتاهی هم پیش «موسیو یرواندی» پدر «جرج مارتیرسیان» نوازنده ارکستر سمفونی تهران، مشق ویولن کردم.»
همین زمان بود که ابتهاج اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمهها را منتشر کرد.
هوشنگ ابتهاج (سایه) و گرایشهای سیاسی
هوشنگ ابتهاج در دوران جوانی از طرفداران حزب توده و نحله فکری چپ در ایران بود و این علاقه را نیز تا سالها حفظ کرد. بهطوریکه پس از فوت احسان طبری در بهار ۱۳۶۸، مثنوی «قصه خون دل» را به یاد و در سوگ او سرود. ترانه «در این سرای بیکسی» از مشهورترین سرودههای هوشنگ ابتهاج است. درعینحال بسیاری از منتقدین بر این عقیدهاند که بخش عمدهای از شهرت ابتهاج، به خاطر وابستگی او به حزب توده ایران بوده است. ابتهاج در گفتگو با مجله مهرنامه در مهر ۱۳۹۲، درباره ارتباطش با حزب توده گفته است: «عضو حزب توده نبودم؛ اما همیشه سوسیالیست بودم و به تودهایها احترام میگذاشتم و رفیق آنها بودم و با آنها همعقیده بودم.
مهاجرت هوشنگ ابتهاج به آلمان
سایه درباره مهاجرتش به آلمان چنین گفته است: «رفتن من به آلمان از سر اجبار نبود، اول یکی از بچههایم رفت آلمان، بعد زنم رفت که بچهام تنها نباشد، بعد بچههای دیگر رفتند، یک مدتی هم من ممنوعالخروج بودم، بالاخره من هم سال ۶۴ رفتم. من مهاجرت نکردم و گاهی تهران هستم.»
او درباره زندگیاش در آلمان میگوید: «در طول روز دو سه ساعت بیشتر نمیخوابم، صبح خیلی زود بیدار میشوم، چایی درست میکنم و با کمی نان خشک صبحانه میخورم. روزها مینشینم تلویزیون تماشا میکنم و میبینم دنیا روزبهروز دیوانهتر میشود، بعد ناهار میخورم و دوباره دیوانگی دنیا را تماشا میکنم که بدانم آخر این دیوانگی دنیا به کجا خواهد کشید. بعد شب هم کمی میروم و میخوابم، ویروس شعر گفتن هم همیشه هست و هرازگاهی چیزهایی مینویسم.»
در شعر پس از نیما در حوزه غزل تقسیماتی را با توجه به شاعرانی که در آن زمان حضور داشتهاند انجام دادهاند که دراینبین نامهایی چون هوشنگ ابتهاج، منوچهر نیستانی، حسین منزوی، محمدعلی بهمنی و سیمین بهبهانی به چشم میخورد. عبدالعلی دستغیب در نقدی سایه را در حلقه دوم شاعران نیمایی؛ آنهایی که پیش از پیوستن به نیما شعرهایی در سبک و قالب سنتی مینوشتند، کنار احمد شاملو، اخوان ثالث و سیروس نیرو قرار داده که حلقه اول را شامل توللی، شمس لنگرودی، منوچهر شیبانی، اسماعیل شاهرودی و دیگران میداند و حلقه سوم که سهراب سپهری و منوچهر آتشی و دیگران را شامل میشدهاست.
«پس از شهریور سال ۱۳۲۰ این دو گروه بهعلاوه گروه سوم به نیما پیوستند. این اتصال البته آنقدرها هم اتفاق بزرگی را رقم نزد؛ یعنی برخی از این شاعران در این مدت یک سری نوآوریهایی انجام دادند، اما انگار پیشنهادهای نیما را درست درک نکرده بودند، چون ما دیدیم که دوباره برگشتند. سایه از نیما زیاد تأثیر گرفت، شعرهای نیمایی جالبی را نوشت که هنوز هم بعضاً در خاطرهها مانده است اما این اتفاق چندان دوام نیافت… ایشان یک غزلسرا هستند؛ اما امتیازش به نظر من این است که توانسته غزلهایی را با حال و هوای جدید خلق کند. در واقع غزل کلاسیک و سنتی را نفسی تازه بخشیده است. از این بابت یک غزلسرای نئوکلاسیک به شمار میرود.
شب خوش