بروسیا مونشن گلادباخ که در دورانی به عنوان یکی از بزرگترین باشگاههای اروپا شناخته میشد، پس از افول در دهه هفتاد میلادی، بزرگی و شکوه گذشته را از دست داد. با این حال، انتخاب مربی اخیر در این باشگاه باعث شده تا یکی از جذابترین نمایشها پس از دوران طلایی را از آنها شاهد باشیم. پرس از جلو، انتقال سریع و انتخاب تاکتیکهای فوقالعاده، گلادباخ را به مسیر صعود به قله هرم فوتبال آلمان برگردانده است.
پس از شروع قدرتمند در فصل 19-2018، نمایشهای ضعیف پس از فوریه، بروسیا مونشن گلادباخ را به سوی تغییرات اساسی پیش برد. گلادباخ پس از استعفای لوسین فاوره از کسب سهمیه چمپیونزلیگ بازماند و فوتبالی که تحت هدایت دیتر هکینگ به نمایش گذاشتند، نتایج خوبی به همراه نداشت و تنها 4 پیروزی در 15 بازی سهم آنها بود.
درخشش در سالزبورگ
پیش از پایان فصل، مَکس ایبرل، مدیر ورزشی باشگاه، نام مربی بعدی را اعلام کرد. مارکو روزه پس از دوران درخشان در ردبول سالزبورگ، توجهات فوتبال دوستان اروپایی را به خود جلب کرده بود. تیم روزه فوتبالی روان و سیال به نمایش میگذاشت، مستقیم و متراکم بازی میکرد و بدون توپ، پرسی بالا و تهاجمی انجام میداد و او به نظر فردی مناسب برای تغییر مسیر باشگاه به سمت تیمهای برتر آلمان میآمد.
در عرض کمتر از 12 ماه، گلادباخ به یکی از تیمهای منعطف و جذاب اروپا تبدیل شد؛ در حالیکه در همه وجوه فوتبالشان، نشانههای پیشرفت دیده میشود. توانایی آنها در هماهنگ شدن با شرایط خاص بازی از قدرت روزه و کادر فنیاش و همینطور آگاهی تاکتیکی بالای آنها خبر میدهد.
موفقیتهای روزه با سالزبورگ باعث شد تا توجهات زیادی به سوی او جلب شود.
استفاده از سیستم گزارش ویدیویی زنده که به کمک Sportscode(پلتفرمی برای بررسی عملکرد بازیکنان) و توسط رنه ماریچ، نویسنده و مالک مشترک وبسایت آلمانی تحلیل فوتبال Spielverlagerung انجام میشود، به روزه این امکان را داده تا در طول بازی، تاکتیکهای کارامدی را به کار بگیرد. گلادباخ تجسمی از مدیریت فنی باشگاهها در چند سال آینده است و در این مطلب، تحلیل سبک بازی آنها را میخوانید و اینکه آنها چطور حریف را تحت فشار قرار میدهند.
پرس بر اساس موقعیت بازیکن حریف
دو اصل تاکتیکی در ساختار پرس کردن گلادباخ وجود دارد- بستن فضا در مقابل بازیکن صاحب توپ و یارگیری تمامی گزینههای پاس رو به جلو. گلادباخ معمولا بر اساس سبک بازی حریفش از ترکیبهای مختلفی برای ساختار پرس کردنشان استفاده میکند ولی اغلب اوقات میبینیم که آنها از سیستم 1-3-2-4 استفاده میکنند.
پرسینگ آنها معمولا با هماهنگی خوبی بین بازیکنان انجام میشود؛ بازیکنان غالبا در یک خط قرار میگیرند و بر اساس اینکه توپ کجای زمین قرار گرفته، جایگیری میکنند. وینگرهای گلادباخ که معمولا مارکوس تورام و پاتریک هرمان هستند، نزدیک به بازیکن شماره 10 حریف بازی میکنند که این کار باعث میشود میانه میدان در اختیار گلادباخ باشد و حریف که همه بازیکنانشان یارگیری شدهاند، مجبور میشود توپ را از کنارهها پیش ببرد.
پرسینگ گلادباخ با آرایش 1-3-2-4 مقابل آگسبورگ
در زمانیکه حریف توپ را در کنارهها در اختیار داشته باشد، شدت بازی پرسی مونشن گلادباخ افزایش پیدا میکند آگسبورگ در تقابل با چنین ساختاری به مشکلات بزرگی برخورد کرده بود؛ وقتی توپ در سمت راست زمین بود، یوناس هافمن به سمت مرکز زمین میرفت که به این ترتیب هر دو هافبک محوریشان یارگیری میشدند. پوشش سایهای (توضیح مترجم: وقتی بازیکنی در مسیر پاس دهی بازیکن صاحب توپ و بازیکن دیگر حریف قرار میگیرد و به اصطلاح با سایهاش بازیکن پشت سر را از بازی خارج میکند) دنیس زکریا و مارکوس تورام نیز به این معنا بود که تکمیل هر پاسی تقریبا غیرممکن خواهد بود.
این بازی پرسی باعث شد تا آگسبورگ پاس رو به عقبهای فراوانی بدهد یا تلاش کند با پاسهای بلند به کنارههای زمین توپ را پیش ببرد. تیمِ روزه هنگامیکه حریف سعی داشت بازی را عوض کند، خیلی سریع با موقعیت توپ و بازی هماهنگ میشد و شکل پرسی را حفظ میکرد.
چیزی که باعث شده پرسینگ آنها انقدر موثر باشد این است که آنها میتوانند حریف را در یک سوم دفاعی خودش نگه دارند و کار را برای جلو بردن توپ سخت میکنند. لایپزیش به این مشهور است که بازی روانی انجام میدهد، پاسهایی ارسال میکند که بازی را عوض میکند و همین باعث شده بتوانند با بهترین تیمها رقابت کنند. در بازی مقابل این تیم، گلادباخ با بستن کانالهای پاس با حضور پرتعداد بازیکنان، توانسته بود جلوی این پاسها را بگیرد و همین اقدام، حرکات رو به جلو لایپزیش را به کلی متوقف کرده و آنها را مجبور کرده بود در زمین خودشان و در منطقهای متراکم بازی کنند.
پرسینگ گلادباخ با آرایش 3-4-3 مقابل لایپزیش
تغییر تاکتیکی مارکو روزه به 3-4-3 باعث شد تا گلادباخ با حضور پرتعداد بازیکنانش میانه میدان را از چنگ لایپزیش خارج کرده و به مهاجمان یولیان ناگلزمان زمان بسیار کمی برای مالکیت توپ بدهد. گلادباخ همچنین در دیدار با بروسیا دورتموند از همین پرسینگ استفاده کرد که کاملا منطبق بر تاکتیکهای هجومی دورتموند بود و به بازیکنان این اجازه را میداد که خیلی راحت، حریف را به صورت یک به یک پوشش دهند.
بدون توجه به اینکه با چه سیستمی پرس انجام میدهند، توانایی آنها در حضور پرشمار و سازمان یافتگی در هنگام پرس کردن، از مهمترین نکات بازی گلادباخ در هنگام از دست دادن مالکیت توپ است. آنها در هدایت حریف به کناره زمین بسیار موثر کار میکنند و همه مهرههای هجومی حریف را به کناره زمین میفرستند. ساختار پرسینگ روزه نیازمند این است که تیمش کاملا حساب شده و هماهنگ کار کند؛ چیزی که در فصل اول حضورش در این تیم بازیکنانش خیلی راحت به آن عادت کردهاند.
چرا گلادباخ در انتقال توپ انقدر خطرناک است؟
الگویی مشابه در بیشتر گلهایی که تحت هدایت مارکو روزه به ثمر رسیده مشاهده میشود. حرکات هجومی تیم با تمامکنندگی، سرعت بالا و نرمی خاصی انجام میشود و حریف معمولا در بینظمی و بهم ریختگی به سر میبرد. از 24.7 گل مورد انتظار (xG) گلادباخ- که آنها را در رده پنجم بوندس لیگا از این نظر قرار میدهد- آنها 26 گل به ثمر رساندند. بنابراین سوال این است که آنها چطور در این نواحی زمین انقدر خوب کار میکنند؟
وقتی حریف از پرس آنها میگریزد، گلادباخ همچنان سیستم 1-3-2-4 خود را حفظ کرده و در میانه میدان سعی بر بستن بازی دارد. تراکم بازیکنان در یک سوم میانی، به کمک آوار شدن بازیکنان روی بازیکن صاحب توپ، به تیم روزه این موقعیت را میدهد که توپ را از حریف برباید. آوار شدن بازیکنان یعنی حرکت تیمی آنها به سمت بازیکن صاحب توپ، تاکتیکی که به مونشن گلادباخ کمک میکند در زمانیکه تیم حریف فرم دفاعی ندارد، توپ را با ضریب موفقیت بالایی از چنگ آنها در بیاورند.
مثال خوب استفاده گلادباخ از این تاکتیک برای رسیدن به گل، به پیروزی 4-2 آنها مقابل آینتراخت فرانکفورت در ابتدای این فصل بازمیگردد. پس از یک پرتاب اوت، بازیکنان گلادباخ دایچی کامادا را احاطه کردند و با آوار شدن بر او، توانستند توپ را بربایند. هر چند ساختار 2-3-5 فرانکفورت کار گلادباخ را در ابتدای بازی دشوار کرده بود ولی در هنگامیکه توپ از کامادا دزدیده شد، آنها ساختار دفاعی درستی نداشتند.
پیش از گل اول گلادباخ مقابل فرانکفورت، عقب رفتن دنیس رکریا باعث شد تا مقابل دائیچی کامادا موقعیت دو در برابر یک ایجاد کنند.
هنگامیکه تونی یانشکه تکلی روی پای دنیس زکریا زد و توپ را به دست آورد، گلادباخ توانست از فرم دفاعی به فرم هجومی تغییر پیدا کند. مارکوس تورام در کناره زمین باقی ماند و دفاع حریف را باز کرد تا پاسی که برای بریل امبولو ارسال شده بود، به مقصد برسد. پاس خط شکن یانشکه، به یک-دو بین امبولو و لزلو بنس ختم شد و گلادباخ در عرض چند ثانیه پشت خط دفاعی آینتراخت بود.
توانایی آنها در انتقال بازی از دفاع به حمله با سرعتی ترسناک باعث شده تا بتوانند در محوطه جریمه حریف موقعیتهای خطرناکی ایجاد کنند. دفاع کردن مقابل حملات گلادباخ کار دشواری است و آنها خیلی سریع رو به جلو حرکت کرده و با حرکات مورب بازیکنان، توپ را به پشت خط دفاعی حریف میرسانند. آلاسانه پلهآ، امبولو، تورام و هرمان همگی در گلزنی و پاس گل دادن عالی کار کردهاند که مهر تاییدی بر مرگبار بودن انتقال بازی آنهاست.
اجرای موثر پرس متقابل (counterpress)
انتقال به معنای تغییر از فرم هجومی به فرم دفاعی نیز هست، کاری که مونشن گلادباخ به خوبی آن را انجام میدهد. وقتی یک حمله در یک سوم هجومی/میانی از دست میرود، تیم روزه سریعا فرم پرس متقابل میگیرد تا مالکیت توپ را دوباره به دست آورد. وقتی گلادباخ در حمله توپ را از دست میدهد، به جای بازگشت سریع به یک سوم دفاعی، آنها پرس کردن حریف را شروع میکنند. یکی از مهاجمان گلادباخ سراغ بازیکن صاحب توپ رفته و او را تحت فشار قرار میدهد تا شرایط آوار شدن را فراهم کرده و شانس بازپسگیری توپ را بالا میبرد.
پرس متقابل بازیکنان گلادباخ مقابل بایرن که باعث شد پشت محوطه جریمه حریف توپ را پس بگیرند.
مثالی عالی برای تماشای سازمان یافتگی گلادباخ در پرس متقابل، در دیدار خانگیشان مقابل بایرن مونیخ مشاهده شد. پس از اینکه سانتر استفان لاینر توسط دفاع بایرن دور شد، او به فشار روی تیاگو آلکانتارا ادامه داد (توضیح مترجم: منظور دیدار فصل قبل دو تیم است). میزبان پرس بالاتری انجام داد و لارس اشتیندل نیز به پرس تیاگو اضافه شد و دیگر بازیکنان گلادباخ، تمام گزینههای پاس هافبک بایرن را گرفته بودند. توماس مولر توپ را گرفت و سپس ماتیاس گینتر، توپ را از چنگ او درآورد. در ادامه گلادباخ صاحب یک کرنر از این موقعیت شد، در حالیکه اگر آنها رویکردی متفاوت داشتند، ممکن بود اتفاقاتی بسیار متفاوت رقم بخورد.
شروع حرکات از دفاع
فشردگی، بخش بزرگی از استراتژی روزه را شامل میشود و این استراتژی هم زمانی که توپ در اختیار حریف است و هم زمانی که گلادباخ مالک توپ است، در جریان است. وقتی گلادباخ تلاش میکند توپ را از دفاع به حمله منتقل کند، پاسها کوتاه و دائم در حال تغییر جهت هستند تا زوایای بهتری برای دریافت توپ پیدا شود. بروسیا فصل را با سیستم 2-1-3-4 شروع کرد، سیستمی که موفقیتهای چشمگیری برای سالزبورگ و روزه به ارمغان آورده بود. در طی زمان آنها از سیستمهای مختلفی استفاده کردند که مناسب سبک بازیکنان و مطابق با سیستمی بود که حریف در زمین اجرا میکرد ولی قواعد همچنان قواعد قبلی هستند.
بازیکنان گلادباخ همچنان تشویق میشوند که به خاطر وجود خطوط متعدد در ترکیب تیمشان و همینطور جاگیری بازیکنان، پاسهای رو به جلو بدهند. مدافع کناری که به توپ نزدیکتر است، جلو میزند و دو هافبک میانی برای حمایت از مالک توپ به او نزدیک میشوند. تیم روزه از کانالی که قصد حمله از آن را دارد، پرتعداد و با پاسهای کوتاه و روان تلاش بر ایجاد فشار بر حریف دارد و مهاجم سمت چپ، جایش را تغییر داده و سعی میکند موقعیت خوبی برای پیش بردن توپ ایجاد کند.
در ادامه فصل، مارکو روزه از دو هافبک میانی استفاده کرد که خصوصیاتی مناسبتر برای این پست داشتند؛ هم در سیستم 1-3-2-4 و هم در سیستم 2-1-4-3. در هنگام مالکیت توپ، هافبکی که به توپ نزدیک است، به سمت خط دفاعی خودی پیش میرود که باعث میشود زوایای بهتری برای پیش بردن توپ ایجاد شود. بازی منطقهای و گیجکننده گلادباخ به آنها کمک میکند که پاسهایی جذاب و تمرین شده به هم بدهند تا خط دفاعی حریف شکسته شود.
نحوه جاگیری بازیکنان گلادباخ مقابل بایرلورکوزن که باعث برتری نفری آنها شده است.
تراکم در کنارهها و ساختار یک سوم هجومی
در هنگام ورود به یک سوم دفاعی حریف، روزه از تیمش میخواهد که تمام پنج خط افقی زمین را پوشش دهند، کاری که گلادباخ در هنگام شروع حمله از دفاع بارها انجام داده است. آنها این کار را به کمک مدافعان کناری پیش تاخته و همچنین سه مهاجم تیم انجام میدهند که با حضور در مرکز خط حمله تلاش میکنند خط دفاع حریف را در یک نقطه متمرکز کنند و آنها را در یک محدوده نگه دارند. همین کار باعث میشود که بتوانند به صورت متراکم از کنارهها حمله کنند و مدافعان کناری در موقعیتهای خوبی برای سانتر قرار بگیرند.
در انتقال توپها به حمله، تورام و پلهآ به عمق دفاع حریف میزنند تا بازیکنی که برای مهار آنها مامور شده را به کنارهها بکشانند. تماشای تحرکات، بازی چرخشی و در تغییر گلادباخ در کانالهای کناری زمین، لذت بخش است و همینطور در اینکه مدافعان حریف را به کنارهها بکشاند و فضایی در مرکز زمین ایجاد کند، موثر است.
نحوه به ثمر رسیدن گل پاتریک هرمان که مقابل فرایبورگ نتیجه را 3-1 کرد.
گلی که پاتریک هرمان در دیدار خانگی مقابل فرایبورگ به ثمر رساند، مثال خوبی از این است که تراکم در کنارهها چطور میتواند در میانه میدان فضا ایجاد کند. پس از پاسکاری تمیز در سمت چپ زمین، فضایی برای نیکو اِلوِدی ایجاد شد تا تورام را در عمق صاحب توپ کند. به واسطه چسبیدن هرمان به دفاع حریف و نگه داشتن آنها در عمق خط دفاعی، این فضا ایجاد شد و یک پاس خطشکن، نیمی از تیم حریف را از جریان بازی خارج کرد.
فرار امبولو به پشت مدافعان کناری فرایبورگ، با پاس خوب تورام همراه شد و او نیز توپ را برای هرمان ارسال کرد و هرمان نیز به راحتی دروازه حریف را باز کرد. این حرکات هجومی سریع کاملا مناسب تیمهایی مثل گلادباخ است که در حمله سریع هستند ولی دقت و انتقال توپ برای ساخت این حملات، تنها با تمرینات مداوم به دست میآید.
نتیجه
مونشن گلادباخ یک نمونه عالی است برای توضیح اینکه چرا شما برای شکستن دفاع حریف، به جابجایی و انعطافپذیری نیاز دارید. سرعت برقآسای آنها در حملات و تصمیمگیریهای سریع در انتقال توپ، باعث شده تا تیمی غیرقابل پیشبینی شوند.
با این حال، موضوع تنها این نیست که گلادباخ خود را با تاکتیکهای روزه هماهنگ کرده؛ بلکه روزه نیز خودش را برای چالشی جدید در لیگی جدید آماده کرده است. ما شاهد این بودیم که این مربی جوان سیستمهای متفاوتی را در تیمش استفاده کرده و پرسینگ بازیکن بر اساس موقعیت بازیکن حریف را طوری پیادهسازی کرده که منطبق با سیستم حریف باشد و چهارچوب تاکتیکی را رشد داده که باعث شده تیمش خیلی راحت با سیستمهای مختلف بتواند هماهنگ شود.
مونشن گلادباخ کاملا شایسته رقابت برای قهرمانی بوندس لیگاست و فوتبالی فوقالعاده را برای رسیدن به این هدف به نمایش گذاشته است. شکستن سلطه بایرن کار دشواری است ولی شاید شمال رودخانه راین در وستفالن، بار دیگر به معبد فوتبال آلمان تبدیل شود