در سومین بخش از برنامه خاطره بازی با محمدرضا مهدوی، در خدمت شما هستیم. بازیکن سابق تیم های پرسپولیس، استقلال و سپاهان در بخش های قبل به مرور خاطرات فوتبالی زیادی پرداخت، در این سری از برنامه، مهدوی علاوه بر این موضوعات، صحبت هایی در خصوص زندگی شخصی اش کرده است. ضمن اینکه بخش قابل توجه گفت و گوی مهدوی با حسین باقرشاهی در خصوص رفتار متفاوت باشگاه استقلال با پیشکسوتانش به نسبت دیگر تیم ها بوده است. تا پایان این بخش از برنامه با ما همراه باشید.
کریم باقری تنها فوتبالیست 6 دانگ آسیا است
در تمام این سال هایی که فوتبال بازی کردید با کلی بازیکن هم اتاق بودید و همیشه می گویند اردوها خیلی شیرین و پر از خاطره هستند. بهترین هم اتاقی شما چه کسی بود؟
در همه تیم ها هم اتاقی هایم متفاوت بودند و در تیم های مختلف با خیلی ها هم اتاق بودم ولی بهترین هم اتاقی دنیا و بهترین فوتبالیست 6 دانگ آسیا، کریم باقری بهترین هم اتاقی ام بود. هرجا هست خدا حفظش کند چون آدم از هم نشینی با ایشان لذت می برد و همه جا گفته ام و باز هم می گویم، کریم باقری تنها فوتبالیست 6 دانگ آسیا است که از درون دروازه تا مهاجم بگذاریدش همه کار می کند. کریم باقری یکی از حرفه ای ترین فوتبالیست ها بود و یک خاطره شیرین بگویم، با پرسپولیس به اردوی ترکیه رفتیم، من خیلی زود می خوابم و زمانی که بگویم شب بخیر چند ثانیه بعدش می خوابم. هم اتاق بودیم و دو تخت کنار هم، من گفتم کریم جان شب بخیر و او گفت شب بخیر محمدرضا. به خاطر بینی ام در خواب، خور خور می کنم. سرم را که روی بالش گذاشتم ناخودآگاه این اتفاق افتاد. خور خور را شروع کردم و گذشت و فردا شب شد کریم هم هیچ چیز نگفت و دستش درد نکند. فرداشب شد و همان ساعت 10 که شد گفتم کریم جان که او پاسخ داد نه محمدرضا، بعد بالش را سمتم پرت کرد و گفت من می خوابم بعد تو می خوابی، پرسیدم چرا؟ گفت انقدر دیشب خور خور کردی بیدار ماندم ولی این یک واقعیت است که مثل کریم باقری ندیده ام به لحاظ رفتار، گفتار، کردار، زندگی شخصی و اجتماعی، دوران بازیگری و مربیگری. فکر می کنم چنین شخصی برای تمام دنیا باید یک الگو باشد. کریم باقری بی نظیر است و من افتخار می کنم که با بهترین نفر دنیا هم اتاق شدم و این را تا آخر عمرم در دلم نگه می دارم که کریم باقری بهترین است.
شاگرد علی آقا پروین بودن، باعث افتخار من است
به پرسپولیس علی پروین رفتید و دوران راینر زوبل. دوران حضورتان در این تیم چطور بود.
من بلافاصله بعد از فینال جام حذفی ایران و قهرمانی در آن جام پدرم را از دست دادم و دیگر نتوانستم در سپاهان بمانم و به فرهاد کاظمی گفتم و ایشان گفتند می توانی بروی. سنم بالا بود و در آن زمان موبایلم هم خاموش بود و علی آقا برای تسلیت مرا در مسجد دیدند و بعد از مدتی که موبایلم را روشن کردم، آقای خوردبین گفت بیا علی پروین می خواهد تو را ببیند. به دفتر ایشان رفتم و لطف کردند قرارداد مرا جلویم گذاشتند و من سفید امضا کردم از در بیرون رفتم و علی آقا گفت این هم پیچید؟ حمید خان استیلی گفت نه این رفت که جمع و جور کند تا از سپاهان بیاید، چون هنوز بازیکن سپاهان بودم. آن سال خیلی خوشحال شدم که به پرسپولیس رفتم و دِینی به علی آقا پروین داشتم که بایستی حتما ادا می کردم. خیلی سال خوبی بود با آقای راینر زوبل شروع کردیم، زوبل یکی از مربیان فهیمی بود که به فوتبال حرفه ای خیلی واقف بود ولی به فوتبال ایران نه، بهتر است بگویم فوتبال خاص ایران، ما ایرانی ها همه چیزمان خاص است و فوتبال مان از همه چیز خاص تر است. الان توضیح بیشتر بدهم سر مردم را در می آورم، ما همیشه خاصیم و آن فوتبال خاص در پرسپولیس بود و آن سال خیلی خوب بازی کردم، دفاع وسط دفاع جلو، دفاع راست و چپ البته 3-5-2 بازی می کردیم، هافبک دفاعی و هرجا توانستم بازی کردم و بیشترین تایم بازی در پرسپولیس مال من بود و بعد آقای کریم باقری و بعد محمد محمدی. این یکی از افتخارات من است که توانستم شاگردی علی آقا را به نحو احسن انجام دهم.
بهترین خاطره ام از پرسپولیس، پیراهن شماره 5 است
از دوران حضورتان در پرسپولیس خاطره جالبی دارید؟
شماره 5 پرسپولیس یکی از بزرگترین پیراهن های تاریخ باشگاه است، سوای پیراهن شماره 7 علی آقا پروین که باید بایگانی شود، شماره 5 پرسپولیس برتن خیلی از بزرگان باشگاه بوده است، آقای جاسمیان، پنجعلی، پیروانی و درست در همان دوران آقای پیروانی را عذرش را خواسته بودند و فکر می کنم پیراهن شماره 5 پرسپولیس، 10-12 سال تن ایشان بود و پیش از آن تن آقای پنجعلی بود. این پیراهن خیلی مقدس بود و وقتی من آمدم علی آقا به رختکن آمد و گفت می دانم شماره 5 را باید به چه کسی بدهم چون در خصوص اینکه شماره 5 به چه کسی می رسد، بحث بود. یحیی 4 می پوشید، بهروز 20 می پوشید، علی انصاریان 8 می پوشید. 6 هم کریم باقری بود و فقط 5 مانده بود. در آن زمان روزنامه ها خبر می زدند پشت سر هم که 5 پیروانی و 5 مقدس پرسپولیس چه می شود. علی آقا آمد و گفت این پیراهن 5 را من به تو می دهم و علی آقا هرچه بگوید همان است. گفتند 5 را بپوش و به زمین برو و نشان بده لیاقت این شماره را داری که خداراشکر 32 بازی انجام دادم که در 31 بازی فیکس بودم و افتخاری است برایم. تمام شماره 5 هایم را نگه داشته ام و تا آخر عمرم 5 پرسپولیس را نگه می دارم. الان هم می بینید وقتی آقای پنجعلی بازی نمی کند، این شماره را من می پوشم وقتی ایشان هستند 23 می پوشم. افتخار من است که شماره 5 پرسپولیس در آرشیو خانه ام است و در میان بهترین لباس هایم جای گرفته و بهترین خاطره ام هم 5 پرسپولیس است.
یک سوال تخصصی تر. از دید محمدرضا مهدوی چه تفاوتی میان مربیانی که در دل فوتبال نبوده اند و تئوریسین هستند با مربی ای مثل شما که از دل فوتبال آمده اید وجود دارد.
با احترام به این عزیزان که حقشان است به هرچی می خواهند برسند، به خاطر اینکه تئوری قضیه با عملی آن خیلی فرق دارد، کسانی که تئوری کار کرده و تجربیات تئوری را به دست آورده اند مثلا آنالیزور بوده اند یا از دیدگاه یک تماشاچی که نگاه می کند، خیلی روی فوتبال واقف هستند شاید آنها نواقصی را ببینند که یک مربی ای که بازی کرده نبیند ولی مربی ای که بازی کرده باشد، دماغش 11 بار شکسته باشد، حدود 200 و خورده ای بخیه روی صورت باشد و در دست و پایش پلاتین باشد، خیلی با مربی تئوری که 100 متر هم ندویده فرق دارد. کسی که ضربان قلبش در دو ساعت بالای 180 است با کسی که در سکو و زیر کولرگازی یا بخاری نشسته و می نویسد فرق دارد. این را فقط باید حس کنید به بازیکن می گویید بدو، بازیکن می گوید این محمدرضا مهدوی است و خودش دویده است و دماغش شکسته شده و استقلال و پرسپولیس، تیم ملی، اروپا بازی کرده می گوید بدو. دوباره به عقب برگردیم این نسل مثلا مرا معرفی کنند، بازیکن 16 سالش است و من 16 سال پیش فوتبال را کنار گذاشتم، بازیکن می رود خانه و شب سرچ می کند محمدرضا مهدوی و می بیند مربی ما چنین کسی است. یا می گوید حسین عبدی سرمربی مان است، حسین عبدی 12 سال کاپیتان پرسپولیس بوده و یکی از بهترین هافبک های ایران بوده و در امارات و مدرک پروفشنال انگلیس را دارد. این بچه که ما را نمی شناسد می رود سرچ می کند. اینجا است که فرق یک تئوریسین با مربی ای که فوتبالیست بوده مشخص می شود. فرقش اینجا است که این مربی گرمای آبادان را دیده، 50 درجه گرما، 99 درصد شرجی، سگ هم زیر ماشین خوابیده و با سنگ بزنی صدا نمی دهد و از زیر ماشین بیرون نمی آید ولی محمدرضا مهدوی ها می دوند در این گرما و شرجی. به ازبکستان می روند تکل که می زنند می بینند چمن یخ زده، تکل که می روی بدنت پاره می شود و آن تئوریسین این چیزها را متوجه نمی شود، درست است مربی فهمیده و کارش را کرده و تحصیلش را کرده ولی این چیزها را حس نمی کند. آن لحظه بازیکن به زمین خورده و می گوید بلند شو، نمی داند چه اتفاقی افتاده ولی من که زمین خورده ام می دانم چه شده است. مثلا یکی از بچه های رسانه بود که کنار من نشسته بود و گفتم اوه اوه مچش در رفت که او گفت از اینجا اسکن کردی، گفتم نه از اینجا حسش کردم. رفتند دیدند مچش درآمده و چرخیده. گفت از کجا فهمیدی و گفتم من ده ها بار پا جلویم شکسته شده است و این اتفاقات را ماها متوجه می شویم.
دوست دارم پسرم دکتر متخصص و فوتبالیست شود
اگر موافق باشید از فوتبال فاصله بگیریم و سراغ زندگی خصوصی تان برویم. این روزها علاوه بر مربیگری، محمدرضا مهدوی چه کاری می کند.
یک همسر خوب و مهربان دارم که همیشه حامی من است و همیشه پشت من است. یک خانواده همسر خیلی بود دارم، پدرخانمم، مادرخانمم و برادران و خانم هایشان، این ها همه شان ماه هستند اما همه این ها یک طرف، یک پسر خوشگل به نام نامی دارم، 3 سال و 5 ماهش است، تمام زندگی ام را وقف این کوچولو می کنم البته همسر گرامی ام دوست دارد ایشان دکتر و متخصص شود من دوست دارم دکتر متخصص فوتبالیست شود. این مقداری در زندگی ما خلل ایجاد می کند که درست است مرد سالاری است و حرف اول و آخر را در خانه من می زنم و با اقتدار می گویم چشم ولی حتما دوست دارم ورزشکار دکتر شود.
یعنی دوست دارید همان مسیری که خودتان رفتید را فرزندتان بروند؟
اتفاقا نه، من در نسل خودم تنها فوتبالیست اسکی باز ایران هستم. در زمان ما، من و آرش نوآموز اسکی بازی می کردیم و در بین چند ده میلیون فوتبالیست از نسل های مختلف، من و آرش نوآموز اسکی می رفتیم و بعد از آن اقای خاکپور را بردم، فرهاد مجیدی را بردم، هادی طباطبایی، فرزاد مجیدی که الانم فقط آقای خاکپور فقط اسکی بازی می کند. اسکی ورزش خیلی خوبی است، تنیس خیلی عالی است الان علی دایی و علی کریمی هردو تنیس بازی می کنند و ورزش دیگری نمی کنند ولی اینکه من بخواهم بچه ام را اجبار کنم که این ورزش را کند نه، من ورزش ها را به او معرفی می کنم ولی می دانم که فوتبال در خون است. فوتبال در خون کل خانواده ما بوده و مطمئنا نامی جان هم یک دکتر متخصص فوتبالیست می شود.
علی پروین برای من کارتش را می گذارد و می رود اما باشگاه استقلال اصلا نمی داند من کجا زندگی می کنم
امیدواریم که یک فوتبالیست خوب مثل پدرش ببینیم. هم در استقلال بازی کردی هم در پرسپولیس اما جالب است بیشتر با پیشکسوتان پرسپولیس به تمرین می روی و بیشتر زمانت را با پرسپولیسی ها می گذرانی.
تایمی که در پرسپولیس بازی کردم به اواخر فوتبال می خورد و در انتهای فوتبالم بودم و بعد از آن در چند تیم شهرستانی بازی کردم. فکر می کنم که با رفتن ناصرخان و منصورخان، استقلال آن حمایت پیشکسوتان را از دست داد و نتوانست آنجور که باید و شاید مدیریتی شود تا از پیشکسوتان حمایتی شود و برای آنها ارزش قائل شوند حتی حالشان را بپرسند. منِ محمدرضا مهدوی که به اندازه خودم برای این فوتبال زحمت کشیده ام الان چه چیزی احتیاج دارم. عشق و محبت تیم های باشگاهی ام، هواداران و فدراسیون. من لذت می برم اسم سپاهان را می آوردم، من لذت می برم می گویم سپاهان قهرمان، استقلال و پرسپولیس بوده ام اما در اصلی یک سپاهانی ام. سپاهان یک باشگاه با نظم و مرتب و باتدبیر آینده است و الان هم که آقای ساکت برگشته و افتخار می کنم که ایشان در باشگاه است. یکی از دوستان و مدیران خوب کشورمان هستند ایشان، اولین نفر خودم به ایشان زنگ زدم و معتقدم دوباره سپاهان را به جایگاه اصلی اش برمی گرداند. سپاهان شاکله ای دارد که آدم لذت می برد، یک روز کارهای باشگاه اینور و آنور نمی شود. پرسپولیس هم الان از این قضیه دوری نکرده و توانسته با دستورعلی آقا پروین، پیشکسوتان را دور هم جمع کند. الان 4-5 سال است که یک شرکت موسسه پیشکسوتان کهن پرسپولیس توسط آقای شیرینی تاسیس شده و یک مرد بزرگ و اسطوره مثل علی آقا پروین حضور دارد. یک زنگ می زند و پیامک می دهد، 50 تا 70 نفر سر تمرین پرسپولیس می آیند. استقلال اصلا نمی داند پیشکسوتان چه کسانی هستند. اصلا حمایتی نمی کنند، من اگر اتفاقی برایم افتاد اولین نفر علی آقا پروین می پرسد. هرجا هست خدا حفظش کند و خداراشکر علی آقا پروین را داریم. بلند می شود به بیمارستان می آید و می گوید پسر من اینجا خوابیده، کارتش را می گذارد و می رود و خداراشکر احتیاجی نیست ولی این همیشه در دل من است، علی آقا پروین و آقای شیرینی می آیند و کارتشان را برای من می گذارند. استقلال اصلا نمی داند من کجا زندگی می کنم، منِ نوعی را می گویم خودم را نمی گویم. من گله ای ندارم می توانم خیلی چیزها در مورد استقلال بگویم اما نمی گویم هیچ موقع چون برای این تیم زحمت کشیده ام و بلعکس. طرفداران استقلال هرجا مرا می بینند به من احترام می گذارند همانجور که من به آنها احترام می گذارم. استقلال، پرسپولیس، سپاهان، شارلوای بلژیک، پاس و بهمن این ها هرجا طرفدار دارند من نوکری شان را می کنم برای این پیراهن ها شاهرگ گردنم را هم می دهم. دماغ من در دعوا نشکسته است، 2 بار در استقلال، 3 بار در پرسپولیس 4 بار در بهمن شکسته است. این بخیه ها و پلاتین ها همه در استقلال و پرسپولیس بوده است، تصادف موتور و ماشین نبوده که، این ها چیزهایی است که فقط و فقط سپاهان و پرسپولیس رعایت می کنند. سپاهان که برایم جالب است، زنگ می زنند می گویند کجایی چه مشکلی داری. علی آقا پروین زنگ می زنند می گویند الان همه چیز خوب است؟ ایده آل است؟ مگر می توانم من از این بگذرم؟ خدابیامرز ناصرخان زنگ می زد می گفت حالت خوب است منصورخان می گفت چطوری و شرایط ات چطور است کجا بازی می کنی و می روی. بعد از فوت این دو نفر یکی از بزرگان استقلال که پیشکسوت است به من می گوید ببخشید شما در استقلال بازی کرده ای؟ گفتم نه اشتباه گرفته اید. این است فرق استقلال و پرسپولیس. من چیزی نمی خواهم، فقط عشق و محبت می خواهم که از طرفداران می گیرم دیگر نیازی ندارم به چیزی. استقلال، سپاهان، پاس بهمن هرکدام طرفداران خاص خودش را دارند آنها احترام می گذارند و من هم دستشان را می بوسم.
خیلی ممنون از محمدرضا مهدوی عزیز که به برنامه خاطره بازی آمد. سوالاتم را پرسیدم اگر مطلبی جا مانده و اگر حرفی پایانی وجود دارد، بفرمایید.
اول از همه جا دارد از تک تک شما تشکر کنم مخصوصا دوست قدیمی خودم آقای مهدی خان هژبری، دوست سی ساله ام. نزدیک 30 سال است مهدی هژبری عزیز دوست من است و به خاطر شرایطی که داشتم نمی خواستم بیایم ولی مهدی آنقدر برایم قابل احترام است که آمدم و انقدر لذت می برم از ایشان چون برنامه های خاصی را می سازد و اینکه اینجا اسمش طرفداری است و برنامه خاطره بازی، من همین را می خواهم یک میکروفن باشد من خاطراتم را بگویم و آنهایی که آن دوران با خاطرات من در استقلال لذت برده اند، در سپاهان پرسپولیس پاس بهمن شارلوا، همین الان با طرفداران در شارلوا در ارتباطم می گوییم می خندیم تماس می گیریم و برای هم کلیپ و مطلب می فرستیم، آنها دوست دارند بدانند بازیکنشان کجاست همانگونه که ما دوست داریم بدانیم قدیمی ها کجا هستند، دوباره بر می گردیم به استقلال آدم می بیند استقلال چقدر اسطوره دارد ولی کجا هستند؟ هیچ اسمی از آنها نیست. ولی می بینید پرسپولیس می آید در رده هایش از همه عناصر استفاده می کند و جاهای دیگر می روند یک مربی به تیمی دیگر می رود، علی آقا می گویند فلانی را برده ای. حسین عبدی مرا به تیم ملی برد و علی آقا گفت دستت درد نکند یکی دیگر را هم ببر، به این چیزها است که علاقه داریم. تشکر می کنم از برنامه خوبتان و مهدی هژبری عزیز، از این برنامه ها زیاد بگذارید ما و امثال ما همین برنامه ها را می خواهیم تا بنشینیم و با مردممان و دوستان مان و کسانی که در استادیوم در گرما و سرما ما را تشویق کرده اند الان هم بنشینیم گپ بزنیم با موها و ریش های سفید.
همچنین بخوانید:
محمدرضا مهدوی در طرفداری: وقتی گفتم از استقلال به اروپا می روم، همه خندیدند غیر از حجازی!
محمدرضا مهدوی: مایلی کهن به خاطر ماشینم، من را از تیم ملی خط زد!