عجب شبی بود
اول از همه شخصا سر بازی خیلی صر صدا نمیکنم فحش نمیدم حرص نمیخورم آخرین باری که از این کارا کرده بودم بازی با رم بود تا امشب تا دقیقه شصت اینجورا پاسهای اشتباه پرتعداد اونم پاس کوتاه تو شرایطی که هیچکدوم تحت فشار نیستن موقعیتهای که از دست دادیم حسابی اعصبانیم کرده بود ولی دقایق آخر بازی کلا حال هوام عوض شد کلی احساس و حال قشنگ سراقم اومد خوشحالی امید لذت و ...
منظور اینکه فوتبال خود زندگی یه مدل کوچیک از زندگی خیلی جالبه بیخود نیست اینهمه پیگیر داره
در مورد تیم منکه راضیم سویا خیلی خوبه تو نظراتم گفتم این تیم آنقدر خوب تیمهای مقابلشو آنالیز میکنه حتی نیاز به دفاع مطلق و بازی خشن یا خطا و گرفتن کارتهای متعدد هم نمیبنه و فقط هم برای مساوی نمیاد تو زمین
جلو این تیم کلی موقعیت داشتیم دوتا پنالتی هم که نگم براتون
مشکل خاصی نیست فقط تمرکز باید بالاتر بره آنقدر پاس اشتباه ندن از لحاظ مهره هم تنها کمبود تیم مهاجم تموم کننده است اینجور بازیها تعویضی بیاد کار تموم کنه
یه چیزیم که دلمو میسوزونه پویگه کاشکه در حد بیست دقیقه هم شده بهش بازی بده دلم گرفت سه نفری که اولین سال اومدن بارسا فرصت بازی پیدا کردن هم سن سال پویگم هستن ولی پویگی که از بچگی برای این تیم جون کنده
همین دیگه قصد تحلیل یا صحبت در مورد بازی نداشتم فقط میخواستم از حال هوای این بازی بگم که برای خودم خیلی جالب بود هر دقیقه یه جور بود مدام حالم عوض میشد اعصبانی دلخور خوشحال راضی جالب بود خلاصه
بارسای این دو فصل کاری کرده بود یا من که بی تفاوت شده بودم نصبت به تیم یعنی تکلیفم مشخص بود امیدی نداشتم بهش ولی امشب اصلا یه حالی بودم انگاری تازه بارسا پیدا کردم بعد ۲۵ سال
اگه دوست داشتید از احساستون سر این بازی برامون بگید