مطلب ارسالی کاربران
میدونم تلخه ولی بخونید؛ با چشمان خودم دیدم پدرم خودش را دار زده...
حدود ۴ سال قبل، روز تولد ۲۰ سالگیم، رفتم خونه؛ میدونستم فقط بابام خونهست و بقیه رفتن بیرون؛ زنگ در رو چندبار زدم ولی کسی جواب نداد؛ به ناچار از دیوار پریدم تو. از پلهها بالا رفتم و بابامو صدا میکردم ولی جواب نمیداد؛ در رو که باز کردم، با وحشتناکترین صحنهی عمرم مواجه شدم؛ خودشو دار زده بود. جیغ کشیدم و هنوز نمیخواستم باور کنم که اون رفته؛ چند دقیقهای طول کشید تا به خودم بیام؛ رفتم چاقو آوردم که طناب دار رو ببُرم. به اندازهای کند بود که هیچی به هیچی.
با گریه فندکمو از جیبم درآوردم که طنابو قطع کنم.
بابام گفت چشمممم روشن...