یک تخت پادشاهی قربانی شاهان میشود
و زمین همواره بر فروتنی تخت سجده میکند
و همواره بودند و هستند و خواهند بود چهره هایی که تصویر راستی و انسانیت در ان ها موج میزند
اما در این خاک افراد انقدر بی حرکت مانده اند که خورشید همواره میرود و انوقت است که ناله بیچارگی در شب را سر میدهند.
انها نه تنها خورشید و ستارگانش را ندیدند بلکه خود را نیز دست کمگرفتند و حتی خود را تاریک کردند
اینگونه است که خشم خدا ساکت نخواهد نشست
و در تاریخ نوشته خواهد شد
مردمانی که خود را کشتند و بر خورشید های غروب کرده گریستند و ستارگان را به قتل رساندند و طلبکار هم شدند!
آه ما تا ابد از جهل ادامه خواهد داشت تا وقتی که خورشید را با تمام وجود نبینیم و هنگام زنده بودنش از عظمت ان اشک نریزیم.
" شهریار زند"