سلام سلام ..............همگی سلام
زندگی سلام ........زندگی سلام
.................
بیت بعدی چیست؟(2 نمره)
رضا هستم میزبان شما از تخصصی ترین برنماه نقد تحلیل و تبادل نظر فیلم در سایت کاملا مردم نهاد طرفداری !!!!!
از تمامی عزیزانی ک تا اینجا کنار ما بودن ممنونم و همچنان خود را کمترین در میان شما می بینم و ادعایی ندارم
از رفقایی ک هرجور ک ازشون برمیاد باعث بهترشدن سایت میشن هم ممنونم در همه زمینه ها از ورزشی تا غیر ورزشی و ....
چ کسانی ک تخصصی مینویسن مثل مسعود محمد امیر پرهام حمید و... چکسانی ک صرفا نظرشون میزارن مثل سروش فرناوه ونسان و...
بنظرم حتی اگه صرفا ی کپی پیس هم باش چون از مطلب خوبیه بازم لایق احترام و سپاسگذاریه و من لاقل حمایت میکم در حد وسع خودم
بگذریم برسیم ب فیلم های امشب
دوستان دم در بده بفرمایید کافه فیلم و سر جاهاتون بشینین
==============================================================================================
درباره فیلمساز و عوامل
نام اثر: همشهری کین (1941) citizen kane
کارگردان: Orson Welles (اورسن ولز)
نویسنده: Orson Welles (اورسن ولز) -هرمن جی. منکیویچ
بازیگران
در ابتدای تیتراژ پایانی اظهار شدهاست که بیشتر بازیگران نقش اصلی فیلم، نقش اولشان را در سینما ایفا کردهاند.
اورسن ولز در نقش Charles Foster Kane
جوزف کاتن در نقش Jedediah Leland
دوروتی کومینگور در نقش Susan Alexander Kane
اورت اسلون در نقش Mr. Bernstein
ری کالینز در نقش Jim W. Getty’s
جرج کولوریس در نقش Walter Parks Thatcher
اگنس مورهد در نقش Mary Kane
پال استوارت در نقش Raymond
روت واریک در نقش Emily Monroe Norton Kane
ارسکین سنفرد در نقش Herbert Carter
ویلیام الاند در نقش Jerry Thompson
هری شانون در نقش Jim Kane, Kane’s father
جورجا باکوس در نقش Bertha Anderson
فورتونیو بونانووا در نقش Signor Matiste
سانی باپ در نقش Charles Foster Kane III
بادی سوان در نقش Charles Foster Kane, هشتاد سالگی.
گاس شیلینگ در نقش John
فیلیپ فن زانت در نقش Mr. Rawlston
چارلز بنت
آنچه دربارهٔ همشهری کین گفته میشود تلاش اورسن ولز برای رسیدن به روش جدیدی از فیلمسازی با شناخت و استفاده و ترکیب فرمهای مختلفی از فیلمسازی بود.
گرگ تولند فیلمبردار فیلم برای گرفتن کلوزآپها از لنزهای تله فوتو استفاده میکرد و جاهایی که فوکوس عمیق غیرممکن بود، گرگ تولند برای حفظ فوکوس کل صفحه از یک چاپگر نوری استفاده میکرد (چاپ قسمتی از فیلم روی قسمتی دیگر).
در ضمن مقدار زیادی از فوکوس عمیقها حاصل تأثیرات درون دوربینی بودند.
از دیگر روشهای متفاوت استفادهشده در فیلم، نماهای از زاویه پایینهایی بودند که سقف را در پس زمینه نشان میدادند.
سکانسهایی که از نظر زمانی فاصله داشتند اما در یک لوکیشن واحد بودند، با عوض کردن لباس و گریم بازیگرها پشت سرهم فیلمبرداری میشد.
==================================================================================================
جوایز
برنده جایزه اسکار بهترین فیلمنامهٔ غیر اقتباسی برای ژوزف منکویچ و اورسن ولز.
نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم
نامزد جایزه اسکار بهترین کارگردانی برای اورسن ولز.
نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای اورسن ولز.
نامزد جایزه اسکار بهترین فیلمبرداری سیاهسفید برای گرگ تولاند.
نامزد جایزه اسکار بهترین موسیقی متن برای برنارد هرمن
نامزد جایزه اسکار بهترین صدابرداری برای جان آلبرگ
نامزد جایزه اسکار بهترین طراحی صحنه برای پری فرگوسن و ون نست پولگلاس
نامزد جایزه اسکار بهترین تدوین برای رابرت وایز
نمرات فیلم:
imdb :8.3
متا کریتیک 100
روتن تومینوز 0.10
======================================================================================================
خلاصه داستان:
زمانیکه چارلز فاستر کین غول ثروتمند روزنامه دار میمیرد تنها یک کلمه میگوید: «غنچهٔ رز».
تهیهکننده فیلم مستند زندگی کین از گزارشگر تامسون میخواهد تا دربارهٔ زندگی و شخصیت کین تحقیق کند و به ویژه معنای کلمه آخر پیش از مرگش را کشف کند.
تامسون با دوستان و بستگان کین مصاحبه میکند و داستان کین در رشتهای از گذشتهنما (فلاش بک) شکل میگیرد.
ابتدا او به همسر دوم کین سوزان الکساندر مراجعه میکند اما او که از حال مساعدی برخوردار نیست … همشهری کین روایت برگشتن انسانها به دنیای معنوی کودکانه یشان و پوچی مادیات است…
=========================================================================================================
منبع الهام همشهری کین
اورسن ولز هرگز خاستگاه اصلی شخصیت چارلز فاستر کین را تأیید نکرد.
جان هاوسمن نوشت که شخصیت “چارلز کین” ترکیبی از چند شخص است و از زندگی ویلیام راندولف هرست بیش از همه استفاده شدهاست.
بعضی از اتفاقات و جزئیات واقعی نیستند، هاوسمن نوشت که اولز و منکویچ داستانهایی از چند غول دیگر خبرنگاری مانند جوزف پولیتزر،آلفرد هارمسورث و هربرت اسووپ را در هم آمیخته است.
شخصیت همشهری کین
از طریق حلقه های خبری می فهمیم که کین شخصیتی بسیار جنجالی بوده ، میلیون ها آمریکایی او را دوست داشته و یا از او متنفر بوده اند ، در جوانی ثروت عظیمی را به ارث می برد اما از بین آن همه ثروت تنها یک روزنامه ورشکسته را می خواهد … او در نهایت ثروت بی کران و قدرت عظیم خود را که زمانی حد و اندازه نداشته به باد می دهد .
پس از شکست های پی در پی در زندگی شخصی و کاری اش سرانجام خود را به خلوت و تنهایی زانادو ( قصری که زمانی آن را برای همسرش ساخته بود ) تبعید می کند و در آن جا پس از سال ها عزلت در سال ۱۹۴۱ می میرد.
حلقه خبری به پایان می رسد و خبرنگاران و روزنامه نگارانی که این فیلم خبری را تهیه کرده اند، آن را به بحث می گذارند.
یکی از حاضران به کلماتی که کین در هنگام مرگ ادا می کند اعتراض دارد ، در نتیجه پخش فیلم به تعویق می افتد.
روزنامه نگاری را مأ مور می کنند تا با همه اشخاصی که به کین نزدیک بوده اند مصاحبه کند و تحقیق کند که رزباد به چه معنی است تا به این ترتیب شاید خود کین را بهتر بشناسند…
================================================================================================
نقد و بررسی
نقد اول (راجر ایبرت - مثبت)
درسال ۱۹۴۲ ”اورسون ولز“ ساختن فیلمی را به پایان رسانده بود که بعدها لقب بزرگترین فیلم تاریخ سینما را از آن خود کرد. با این وجود برای نمایش این فیلم مشکلات زیادی را متحمل شد. ”همشهری کین“ داستان سرمایه دار با نفوذ و پرسن و سالی را تعریف می کرد که غرورش باعث شده بود همه کسانی که دوستش داشتند از او فراری شوند. او در نهایت در عمارت عظیم گوتیک دلگیرش در ”فلوریدا“ چشم از جهان فروبست. برای خیلی از بینندگان، ”چارلز فاستر کین“ شباهت عجیبی به ”ویلیام رندولف هرست“ سرمایه دار سالخورده ای که در ”کالیفرنیا“ و در قلعه معروفش ”سن سیمون“ زندگی می کرد، داشت. به نظر نوچه های ”هرست“ فیلم چنان نسبت به اربابشان توهین آمیز بود که آنها هر اشاره ای را نسبت به این فیلم در روزنامه ها، ایستگاههای رادیویی و تلویزیونهای کابلی ”هرست“ ممنوع کردند. به همین ترتیب استودیوی سازنده فیلم ”RKO Radio Pictures“ را هم بایکوت کردند.
در یکی از مذاکراتی که درباره اکران شدن فیلم انجام شد حتی وجود خود فیلم هم زیر سوال رفت. عده ای از کله گنده های صنعت فیلمسازی تحت رهبری ”لوئیس بی مایر“ (رئیس کمپانی مترو گلدن مایر) که از احتمال حرکتهای ضد هالیوودی در روزنامه های ”هرست“ ترسیده بودند، به ”RKO“ مبلغی را به عنوان خسارت پیشنهاد کردند تا فیلم را نابود کند. این مبلغ خرج ساخت فیلم را جبران می کرد و مقداری هم بابت سود باقی می گذاشت. اما تمام این نقشه ها نقش بر آب شد. ”ولز“ فیلم را در نمایشهای خصوصی و تا حدودی دزدکی به خیلی از حضرات قدرتمند و جریان سازهای فکری نشان داده بود تا نشود به آسانی کلک فیلم را کند!
با این وجود ”همشهری کین“ هیچ وقت در خود آمریکا درست و حسابی اکران نشد. خیلی از سینماهای بزرگ شهرهای معروف فیلم را به نمایش نگذاشتند. به خاطر اینکه توسط استودیوهای گردن کلفت که فیلم را بایکوت کرده بودند اجاره شده بودند. به همین ترتیب فیلم از تبلیغات موثر نشریات ”هرست“ هم محروم ماند (تنها چیزی که روزنامه ها به عنوان تبلیغ برای فیلم نوشتند این جمله بود: یک جذبه سینمایی جدید!) در نهایت فیلم با وجود اینکه تحسین بسیاری از منتقدان بزرگ زمان مثل ”جان اوهارا“ از ”نیوزویک“ و ”بوسلی کروسر“ از ”نیویورک تایمز“ را برانگیخت فقط برنده یک اسکار شد که ”ولز“ و ”منکه ویتس“ جایزه فیلمنامه را باهم قسمت کردند.
افسانه ”همشهری کین“ و ”ولز“ در نیمه دوم قرن بیستم به یکی از بزرگترین اسطوره های هالیوود تبدیل شد: چطور یک آقاپسر نابغه در نیمه دهه سوم زندگیش قدرت مطلق العنانی را بدست آورد تا دقیقا همان فیلمی را که می خواست بسازد و چطور در پاسخ به این امتیاز، او بزرگترین فیلم تاریخ سینما را ساخت. و چطور در آخرکار، هم فیلم و هم زحمات ”ولز“ بوسیله رشوه گریهای کوته فکر هالیوود برباد رفت. ”ولز“ به بزرگترین قهرمان غیر خودی سینما تبدیل شد: یکی از ستونهای ”اوتور“ منتقدهای فرانسوی و سرمشق فیلمسازان مستقل و نقل مجلس تمام مدعیانی شد که هنر فیلمسازی را برتر از تجارت فیلمسازی می دانستند.( Auteur کلمه فرانسوی به معنای فیلمسازی است که خودش فیلمنامه فیلمهایش را نوشته و بر تمام مراحل ساخت فیلم نظارت دقیق دارد. چنین فیلمسازی از اسلوب و سبک ویژه خودش استفاده می کند. ”سر آلفرد هیچکاک“ یکی از بزرگترین اوتور های سینماست) حالا ”ولز“ سالهاست که مرده همین طور تمام جوانان مستعدی که در گروه بازیگری تئاتر ”مرکوری“ او به غرب رفتند تا فیلمی را بسازند. ولی افسانه ”همشهری کین“ هنوز هم به حیاتش ادامه می دهدو به طور متوالی به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما انتخاب شده به خصوص در نظرخواهی بین المللی که توسط مجله انگلیسی ”سایت اند ساوند“ در سالهای ۱۹۶۲ ۱۹۷۲ و ۱۹۸۲ برگزار شد.
در سال ۱۹۹۱ و در پنجاهمین سالگرد ساخته شدن فیلم یک نسخه احیا شده و با کیفیت عالی در سراسر آمریکا به نمایش درآمد.درباره نسخه جدید و احیاء فیلم نکته طنزآمیزی وجود دارد: مالک فعلی ”همشهری کین“ فردی است بنام ”تد ترنر“ مالک رسانه های بین المللی با شباهتهای بسیار نزدیک به ”هرست“ و ”کین“! هر سه نفر گذشته فقیرانه ای داشتند، رسانه های ورشکسته را به ارزانی صاحب شدند، درباره مخاطبان و شیوه برخورد با آنها نظریات جدید و انقلابی ارائه کردند و در نهایت به میلیونرهای بزرگی تبدیل شدند که با هنرپیشه های زن روی هم ریختند!
ترنر“ می گوید: در سال فقط وقت برای دیدن سه یا چهار فیلم را دارد و من شرط می بندم که ”همشهری کین“ حتما یکی از آنهاست. شاید او به شباهتهای خودش با فیلم هم توجه میکند: چطور یک کج سلیقگی باعث میشه تمام دستاوردهای بزرگ آدم براش بی معنی به نظر برسه. سقوط ”کین“ وقتی فرا رسید که عاشق یک دختر فروشنده بدبخت و بیچاره شد و خواست او را علیرغم بی استعدادیش تبدیل به یک خواننده بزرگ اپرا بکند! پاشنه آشیل ”ترنر“ هم وقتی گریبانش را گرفت که او عاشق یک خلاقیت تکنیکی جدید به نام رنگی سازی شد و تصمیم گرفت علیرغم اعتراضات گسترده عاشقان سینما فیلمهای سیاه و سفید سینما را به ملقمه های رنگارنگ و مصنوعی تبدیل کند. بله! همین ”ترنر“ که نسخه زیبا و احیا شده ”همشهری کین“ را به نمایش گذاشت همان کسی بود که می خواست شاهکار ”ولز“ را رنگی کند. ”ولز“ چند هفته قبل از مرگش به دوستش ”هنری جگلام“ گفت: یه قولی به من بده. ”تد ترنر“ و اون مدادشمعی های لعنتیشو از فیلم من دور نگه دار!!. با این وجود در حقیقت یک قرارداد به قدمت پنجاه سال بود که مدادشمعیهای ”ترنر“ را از ”همشهری کین“ دور نگه داشت. قرارداد ”ولز“ با ”RKO“ که در زمان خودش غیرعادی ترین قراردادی بود که یک فیلمساز با استودیو امضا کرده، اختیار مطلق ”ولز“ را درباره تمام جنبه های فیلم تضمین می کرد حتی درباره رنگ آن!
بدین ترتیب فیلم در نمایش جدید همانطوری بود که در سال ۱۹۴۱ و در اولین اکرانش به نظر می رسید. برای بسیاری از فیلم دوستان این نسخه الهام بخش بود. اما بیش از هر فیلم دیگری ”همشهری کین“ باید با نسخه ۳۵ میلیمتری به تصویر کشیده شده تا مورد تحسین قرار گیرد. من فیلم را حداقل ۵۰ بار به صورت ۱۶ میلیمتری روی نوار و CD تماشا کرده ام. ۲۵ بار در کلاسها و فستیوالهای مختلف سینمایی با دستگاههای آنالیز فیلم را صحنه به صحنه بررسی کرده ام. با این وجود فقط دو بار موفق به دیدن نسخه ۳۵ میلیمتری آن شدم: سال ۱۹۵۶ وقتی برای اولین بار به طور درست و حسابی اکران شد(در آن زمان من یک شاگرد دبیرستانی بودم) و در سال ۱۹۷۸ وقتی که یک نسخه جدید در فستیوال فیلم ”شیکاگو“ به نمایش درآمد. از نسخه سال ۱۹۵۶ فقط تاثیر مقهور کننده فیلم را به خاطر میارم که جلوه های تصویری و تخیل جسورانه اش مرا با تمام لوس بازیها و سرگرمی های کوته فکرانه ای که در فیلمهای دیگر مد بود، بیگانه کرد. از نمایش سال ۱۹۷۸ به خاطر میارم که چطور شفافیت و جزئیات نسخه ۳۵ میلیمتری زوایای مبهم و تاریک فیلم را که تا آن زمان از نظر دور مانده بود را در معرض دید قرار داد.
”همشهری کین“ از سایه و تاریکی بهره برداری فراوانی کرده است. ”ولز“ که با فیلمبردار نابغه ”گرگ تولند“ کار می کرد می خواست زندگی مردی را نشان بدهد که از شدت تملکات، قدرت، وجوداطرافیان، ثروت و مرموز بودن در حال انفجار است. او سبک تصویری تیره و تاری را در فیلم به کار برد که در نسخه ۳۵ میلیمتری تمام سوراخ سنبه های فیلم را که ممکن است آبستن نکته یا واقعیت مهمی باشند را به تصویر می کشد و به خاطر شیوه معروف فیلمبرداری ”تالند“یعنی”دیپ فوکوس” تمام زوایای عمقی و سطحی فیلم به خوبی زوایای راستی و چپی فیلم قابل تشخیصند. برای مثال گوی بلورینی (کاغذ نگهدار) که ”کین“ در هنگاه مرگش در دست داشته و آن را بر زمین می اندازد در خانه اولین معشوقه ”کین“ در بین خرت و پرت های روی میز قابل رویت است. در صحنه نهایی فیلم نیز در انبار کذایی پرتره ای از ”چارلی کین“ به همراه والدینش دیده می شود. هردوی این صحنه ها و جزئیاتش را می شود به راحتی در نسخه ۳۵ میلیمتری مشاهده کرد ولی روی نسخه ۱۶ میلیمتری و حتی روی CD با کیفیت عالی قابل مشاهده نیست. اگر شما فیلم را فقط در پخش تلویزیونی یا نسخه ۱۶ میلیمتری درب و داغون کلاسهای سینمایی تماشا کرده اید مطمئنا جزئیات و شفافیت نسخه ۳۵ میلیمتری شما را شگفت زده خواهد کرد.
به مناسبت پنجاهمین سالگرد ساخته شدن فیلم من تمام کتابهایی را که راجع به آن نوشته شده بود دوباره خوانی کردم. درباره خیلی از نکات اختلاف نظر وجود دارد. مثلا اینکه ”هرست“ شخصا فیلم را دید یانه؟ یا ”هرست“ اگر واقعا فیلم را دید از دیدنش شوکه شد یا لذت برد؟ یا اینکه ”ولز“ از دستاوردهای همکاران بزرگش سودبرد یا به آنها الهام بخشید تابهتر از آنچه که قبلا بودند بدرخشند؟با همه اینها شنیدن کی بود مانند دیدن؟ تماشاچیان نظرات خودشان را دارند که معمولا چندان هم با هم موافق نیست و هر از چندگاهی دستهایشان را از فرط آزردگی به هوا پرتاب می کنند و البته فیلم هنوز در برابر آنها ایستاده است .
دستاوردی غول آسا که گرچه نمی توان به سادگی توضیحش داد ولی به سادگی هم نمی توان از آن صرف نظر کرد. پنجاه سال بعد از ساخته شدن، فیلم کماکان تر و تازه، تحریک کننده، سرگرم کننده، شاد، غمگین و اعجاب آور باقی مانده و خواهد ماند. همانطوری که همیشه بوده است. خیلی ها عقیده دارند که ”همشهری کین“ بزرگترین فیلم تاریخ سینماست آنهایی هم که موافق این عقیده نیستند، هنوز هم نمی توانند بهترین کاندید خودشان را معرفی کنند
نقد دوم (مسعود فراستی - منفی)
بادکنک
هیچوقت همشهری کین را دوست نداشتم اما آخرین باری که در کلاس برای تحلیل آن را دیدم از فیلم بدم آمد و در پس فرم گرایی متظاهر ، پیچیده نما و مرعوب کننده اش جز شعبده بازی فرمی روشنفکرانه ندیدم.آزار دهنده ترین چیز فیلم این است که هم در درون اثر و هم بیرون آن – خبرنگار فیلم و تماشاگر – در پی یافتن نمادی هستند که شاید بشود در پس آن کین را توضیح داد:رزباد. در عجبم که طی دهه ها،فیلمساز توانسته منتقدان جهان را به سخره بگیرد و به جای فیلم ساختن درباره یک آدم خیالی اما در واقع جعلی، نماد نوستالژیک تحویل ما بدهد و نه حتی خود نوستالژی. آیا منتقدان نوستالژی بازند یا نماد باز؟ فیلم به جای شخصیت پردازی که می بایستی اصل فیلم باشد، پازل می سازد و نوستالژی دروغینی را جایگزین آن می کند. کین در بچگی اش نوستالژی لژی را دارد که با آن در برف بازی می کرده و آخرین بار که آن را بغل گرفته لحظه ای بوده که مادر و خانه را ترک کرده. پس منطقا هر وقت یاد این لژ می افتاده می بایستی از غم به خود بلرزد، نه آن که لذت ببرد و در حسرتش باشد؛ مگر آنکه یک بیمار خود آزار باشد. آخرین لحظه عمر کین با گوی بلورینی که از دستش میافتد و نمای بد حقنه گر اکستریم کلوزآپ را به یاد بیاورید که با صدایی پژواک وار کلمه رزباد را به زبان می آورد و می میرد. خب باید دو ساعت نشست و دید رزباد چیست و تا آخر هم نیافت؟ در نتیجه برای کشف این معما به منتقدان رجوع کرد؟ ولز، با ترفند عمق میدان یا وضوح عمیق که ظاهرا دستاورد اساسی تکنیکی فیلم است و آندره بازن از آن به عنوان انقلاب ولز یاد میکند، قصد دارد ظاهرا تداوم واقعیت را حفظ کند، اما این عمق میدان به خصوص در صحنه بازی کین کوچک در برف در ته بک گراند و صحبت های مادر و پدر با وکیل در فورگراند به رخ کشیده میشود،به نظرم به شدت خودنمایانه و سطحی است و حتی دکوراتیو.عمق میدان های جان فورد را که به شدت دراماتیک است به یاد بیاورید.برخلاف نظر بازن، فیلم با این وضوح عمیق و فلاش بک ها به تداوم واقعیت نمیرسد و پاره پاره می ماند وبا به هم ریختن وقایع، نه رئالیستی میشود نه مستندگونه و نه سوررئال.ملغمه ای میشود سترون که قادر به زدن حرفش نیست.
فیلم قرار است با 5 فلاش بک و 5 راوی "طرح قراردادی زندگینامه" برخی بخشهای زندگی او را دراماتیزه کند.داستان با یک فیلم خبری تبلیغی بسیار بد که مستند مینماید آغاز میشود؛با تصاویری از قصر زانادو پر از اشیا عجیب و غریب،تشیع جنازه کین و عناوین روزنامه ها، شکل گیری امپراطوری اقتصادی،فعالیت های سیاسی،ازدواجها و طلاقها،سالخوردگی و مرگ در فلاش بکها قرار است 75 سال زندگی کین را بیان کند؛که نمیکند.در آخر همچنان نمیفهمیم کین کیست؟شخصیت است یا نماد؟سرمایه دار شیئ پرست و زنباره است یا روزنامه نگار مبتذل یا اجتماعی؟فاشیست است یا کمونیست؟گاهی شعارهای چپ میدهد و گاهی راست.هیچ کدام را نمیفهمیم.به نظر همه چیز برای او بازی است،و برای فیلمساز هم.آیا او یک شخصیت واقعی است و فیلم زندگینامه اوست؟یا شخصیت خیالی؟روشن است که واقعی نیست.پس چرا با هیتلر دیده میشود و با روزولت؟فیلمساز شوخی میکند؟یا اسیر بازی خود شده؟
فیلم پر سرو صدا و روشنفکرانه با ادعای روانشناسی با زوایای اغراق آمیز دوربین گاهی بسیار مبتذل میشود:صحنه طولانی گفتگوی کین با دوستش که پس از شکست در انتخابات مست کرده را به یاد بیاورید.میزانسن قرار است شکست را بنماید اما جای و زاویه دوربین طوری پاهای کین را نشان میدهد که یک سوم کادر را اشغال میکند.
فلاش بکها نیز مانند فیلم خبری سر سری از زندگی او میگذرند.بخشهای ابتدایی فیلم به ما نتایج وقایعی را نشان میدهند که هنوز ندیده ایم.به هم ریختن ترتیب وقایع ترفندی است که فیلم را به پازل تبدیل میکند و نه حتی یک فیلم معمایی.
تعدد شخصیت ها که - هیچکدام تبدیل به شخصیت نمیشوند- به آلت دستهایی برای کین باقی می مانند.همه ابژه اند.سوژه ظاهرا کین است ،که نیست.چرا که ساخته نشده.سوژه حتی خود ولز نیز نیست ؛سوژه رزباد است.
فیلم به نتیجه نمیرسد و خبرنگار پس از جستجوی بسیار در نمی یابد رزباد چیست.به ناچار با جمله ای شعاری که:"هیچ واژه ای نمیتواند زندگی کسی را توضیح دهد" پایان میگیرد؛ اما با یک نریشن الصاقی روی تصویر لژ در حال سوختن، که رزباد این است،اعترافی به شکست فیلم میکند و فیلمساز.اما متاسفانه ما همگی بسیار دیر به آن پی میبریم.
================================================================================================
تحلیل فیلم
می توان پرسید، همشهری کین چه دارد که پس از گذشت نزدیک به هفتاد و پنج سال، هنوز هم مهمترین فیلم تاریخ سینما به شمار می آید؟در باره این اثر آن قدر مطلب و نقد و تحلیل نوشته شده که به نظر می رسد نکته ای باقی نمانده است.اما چرا هنوز هم چیز های نگفته و تازه ای وجود دارد.درست مثل یک بنای باشکوه باستانی که هر چه زمان برش می گذرد، ارزش هایش بیشتر شناخته می شود. همشهری کین ساخته شد تا سینمای داستانگو و متعارف را از یکنواختی نجات دهد. فیلم نخستین تلاش برای ساختار شکنی در روایت است. این فیلمی است که از انتها شروع می شود.
پیرمردی فرتوت و تنها روی صندلی نشسته و رو به دوربین واژه " رز باد" را زمزمه می کند، سپس چند تیله شیشه ای از دستان لرزانش رها می شود و جان می دهد. پرسشی در ذهن مخاطب ایجاد می شود. او که بود؟سپس با بخشی گزارشی که به شیوه فیلم های خبری ساخته شده، وارد دنیای پیچیده، مرموز و تو در توی مردی می شویم به نام جورج فاستر کین، یک روستا زاده که از اوان جوانی وارد حرفه روزنامه نگاری می شود و به مرور به یکی از امپراتوران مطبوعاتی بدل شده ، تا آن جا پیش می رود که در کار سیاست هم به یکی از با نفوذ ترین ها بدل می شود.
داستان فیلم بر اساس زندگی میلیاردری به نام ویلیام راندلف هرست، صاحب یک کارتل مطبوعاتی ، شکل گرفته اما چیز هایی ا ز وجود خود ولز هم درش دیده می شود. کین مردی است بلند پرواز و قدرت طلب که به آن چه دارد قانع نیست و می خواهد همه چیز را یک جا در اختیار داشته باشد. به یاد داشته باشیم که ولز در بیست وپنج سالگی این فیلم را ساخت. او که پیشتر در رادیو و تئاتر فعالیت می کرد، چنان بلند پرواز بود که با یک خیز عظیم، هم اثری جاودانه خلق کرد و هم باعث تحول در سینما و ادبیات شد. این چیزی نیست جز روحیه بلند پروازی.برخی منتقدان داستان فیلم را در رده آثار کلاسیک ادبیات جهان قرار می دهند. برخی نیز شیوه داستان گویی ساختار شکنانه فیلم را یکی از جمله عوامل پیدایش جریان موسوم به " رمان نو در فرانسه" می دانند.
تا پیش از همشهری کین، داستان فیلم ها به شیوه روایت متعارف از نقطه آغاز ماجرا تا پیایان روایت می شدند. همان شیوه مالوف" یکی بود یکی نبود"اما ولز که احساس می کرد تماشاگران از فرم های تکرای خسته شده اند، داستانش را از پایان آغاز می کند و به عقب بر می گردد.نوعی ساختار شکنی که بعد ها الگوی دیگران قرار گرفت. چه در سینما و چه در ادبیات. به ویژه درآثاری که حال و هوای روانشناختی دارند. و داستان همشهری کین، چیزی نیست جز کنکاش در لایه های پنهان وجود آدمی از جمله،گرایش هایی همچون حرص، طمع، دروغ ودغل وهمه خصلت های نکوهیده ای که در وجود هر انسانی هست اما برخی آن ها را مهار می کنند و برخی نیز – کسانی از جنس کین قدرت طلب-، به آن ها میدان می دهند.همشهری کین ساخته شد تا نقش فیلبردار که تا پیش از آن چیزی نبود جز کسی که منویات کارگردان را اجرا می کند،به نقشی تعیین کننده در ارز های دراماتیک تبدیل شود. گرک تولند فیلبردارهمشهری کین برای نخستین بار در انتخاب زوایا و استفاده دراماتیک از عنصر نور ، به راستی نقشی همپای خود ولز در خلق این اثر داشته است.
بخش عمده ای از فیلم به با استفاده از زاویه رو به بالا فیلمبرداری شده تاگوشه ای از سقف لوکیشن ها به عنوان سرپناه و مکان امن بر بالای سر کین دیده شود.او در درون امپراتوری خود احساس امنیت می کند اما در بیرون ، صدها دشمن در کمینش نشسته اند. چنان که خود او نیز دائم در کار توطئه برای رقبا ست و برخی از آنان را به خاک سیاه می نشاند. همشهری کین ساخته شد تا عناصری همچون گریم ، طراحی صحنه و لباس ، به عنوان جزئی از زیبایی شناسی اثر،بر جسته شود. به گریم خارق العاده خود ولز به نقش کین نگاه کنیم که چگونه گذر زمان را در سر و موی و چهره اش به شکلی باور پذیر نشان می دهد و باز به یاد داشته باشیم که ولز آن زمان فقط بیست و پنج سال داشت وبرای این نقش خیلی جوان بود.
همشهری کین ساخته شد تا در دروه های مختلف نظر خواهی از منتقدان در باره فیلم های برگزیده تارخ سینما، همواره در صدر باشد.
این یک اثر کامل است که حتی نکته بینان هم هنوز نتوانسته اند، در نفی آن نکته چشمگیری پیدا کنند.
اورسن ولز یکی از فیلم سازان مطرح تاریخ سینما و از نوابغ این حرفه بوده است ، که متاسفانه قربانی سیستم سلطه گر هالیوود و نظام استودیویی شد.
همشهری کین اولین فیلم بلند استودیویی ولز بود که از همان روزهای ساختش و طی سال هایی که از ساخت آن می گذرد همواره بحث انگیز بوده است.
یا ساخته شدن فیلم ، ویلیام راندولف هرست ، روزنامه نگار قدرتمند آمریکایی ، چارلز فاستر کین را بازسازی عمدی شخصیت خود بزرگ بین خود پنداشت و تهدید کرد که علیه فیلم به قانون متوسل خواهد شد.
هرست که هنوز زنده بود کوشید دست اندر کاران فیلم را که چهره او را چنین ناخوشایند طراحی کرده بودند سرکوب کند.
هرست نتوانست از پخش فیلم جلوگیری کند ، اما با استفاده از قدرتی که در عرصه مطبوعات داشت به تبلیغات منفی علیه فیلم پرداخت و مانع از انعکاس نقدهای متعدد در حمایت از فیلم شد.
نتیجه اینکه خارج از نیویورک فیلم توفیقی به دست نیاورد و تا اواسط دهه پنجاه از جریان پخش کنار گذاشته شد.
ساختار روایی فیلم
ولز( به همراه منکیه ویچ ) طرح همشهری کین را بر پایه تکنیک رجعت مکرر به گذشته استوار کرد.
طرحی که در آن شخصیت های فیلم ، یک به یک ، ارتباط خود را با مردی بزرگ پس از مرگش به خاطر می آوردند.
در این فیلم ولز بر آن بود تا داستان را به صورتی شاعرانه از تصویری به تصویر دیگر ، شبیه به فرایند تداعی در انسان روایت کند.
این شیوه روایت پیچیده که تا آن زمان کسی آن را به این شکل تجربه نکرده بود ، نوعی ساختار شکنی به نظر می رسید که برای تماشاگران آن زمان سینما کمی عجیب و غیر قابل درک بود ، در حالی که این گونه ساختارهای روایی برای سینمای امروزکه شیوه های متنوع و متعدد آن را از سر گذرانده آن چنان عجیب نیست.
برخی از منتقدان در کنار کارشکنی ها و دست اندازی های هرست ، ساختارشکنی روایی فیلم و استفاده از تکنیک های جدید فیلم برداری را نیز از دیگر علل شکست فیلم در زمان خودش می دانند.
فیلم برداری
تصویری از فیلم همشهری کین
گرگ تولند ، احتمالا مهم ترین فیلم بردار دوران کلاسیک هالیوود و از مبتکرترین و تاثیرگذارترین فیلم برداران آن دوران بود.
سبک برجسته فیلم برداری تولند در فیلم همشهری کین به نظام مندترین و کاراترین وجه به کار گرفته شد و به گفته خودش « در همشهری کین قواعد را شکستم. ».
در واقع ولز و تولند که توجه داشتند درکشان ازجلوه فیلم و رویکرد روایی آن چقدر نا متعارف است در همشهری کین دست به تجربه های بزرگی زدند و ابتکارات و نوآوری های بسیاری به خرج دادند، به قول رابرت ال کالینگر ( از منتقدین مطرح که بررسی های عمیقی را پیرامون همشهری کین و ارسن ولز انجام داد ) « ولز و تولند همراه یکدیگر با شوقی انقلابی به این فیلم روی آوردند.».
موسیقی
ولز به آهنگ سازانی گرایش داشت که مانند خودش آماده بودند خطر کنند و با سبک های رایج در بیفتند.
به همین خاطر ولز، برنارد هرمن را که از آهنگ سازان موفق تأتر نیویورک بود به استودیوی آر.کو.او آورد تا برای فیلم همشهری کین موسیقی متن بسازد.
موسیقی متنی که مانند خود فیلم پر است از ایده های درخشان و برای کسی که نخستین بار بوده برای یک فیلم سینمایی آهنگ می ساخته تحسین برانگیز.
اهمیت و تاثیرات همشهری کین در سینما بسیار فراوان و فراگیر بوده است.
دستاوردهای این فیلم در تحول شکل روایی سینما ، سال ها از زمان خود جلوتر بود و بر بیشتر فیلم های مهم پس از خود تاثیر گذاشت.
همشهری کین همواره از فیلم های محبوب منتقدین بوده تا جایی که آن ها این فیلم را به عنوان یکی از ده فیلم برتر قرن بیستم انتخاب کردند.
اما با وجود ستایش هایی که از همشهری کین می شود ، شکست تجاری فیلم در زمان خودش نام ولز را به عنوان یک بازنده بر سر زبان ها انداخت و دیگر در هالیوود به او فرصت داده نشد تا با دست باز فیلم بسازد و شاهکارهای دیگری را به عالم سینما تقدیم کند.
ولی تنها در رشته بهترین فیلم نامه موفق به دریافت جایزه اسکار شد ( رقیب اصلی همشهری کین در سال ۱۹۴۲ فیلم چه سرسبز بود دره من (How Green Was My Valley ) ساخته جان فرد بود ).
همچنین در همان سال برنده جایزه انجمن منتقدین فیلم نیویورک به عنوان بهترین فیلم شد.
اگه بگم همه فیلمهایی که امروز میبینید کم و بیش تحت تاثیر همشهری کین هستن، اغراق نکردم. برای دانشجوهای سینما این فیلم یک پکیج کامل آموزشی هست؛ از سبک روایت گرفته تا تکنیک های نوین فیلمبرداری، مونتاژ، صدابرداری، نورپردازی، طراحی صحنه و جلوه های ویژه بصری. فراموش نکنیم که این پروژه زمانی ساخته شد که استودیو ها همه چیز رو کنترل میکردن و به ندرت اجازه معرفی ایده های جدید رو به کارگردانان سینما میدادن.
تا قبل از ساخت این فیلم، اورسن ولز موفقیت های بسیاری در عرصه تئاتر و رادیو کسب کرده بود. این موفقیت ها باعث شده بود که چند پیشنهاد هم از استودیو های بزرگ هالیوود مثل برادران وارنر به دستش برسه که ولز همه اونها رو رد کرد. تا اینکه گرگ شفر، رئیس کمپانی RKO پیشنهادی بهش داد که نتونست رد کنه. RKO به ولز تضمین داد که دخالتی در ساخت فیلم نمیکنه و ولز در انتخاب فیلمنامه و تدوین و دیگر جنبه ها آزادی کامل خواهد داشت. همین قرارداد باعث ساخته شدن یکی از انقلابی ترین فیلمهای تاریخ سینما شد. اورسن ولز که اون زمان 25 سال بیشتر نداشت، با دعوت از بازیگران تئاتری که قبلا باهاشون کار کرده بود (هیچ کدوم از اونها تو هیچ فیلمی بازی نکرده بودند) و گرگ تولند که اون زمان یکی از اساتید فیلم برداری هالیوود محسوب میشد کارش رو آغاز کرد و خودش هم نقش اصلی فیلم رو برعهده گرفت.
داستان فیلم با مرگ شخصیت اصلی شروع میشه و بعد از اون فلش بک هایی رو میبینیم که زندگی چارلز فاستر کین رو از زبان اشخاصی که اون رو میشناختن و بهش نزدیک بودن روایت میکنه. هر کدوم از این روایت ها متناسب با دیدگاهیه که اون افراد از شخصیت کین داشتن که رنگ و بوی متفاوتی به بخشهای مختلف داستان میده. متناسب با این فلش بک ها فیلم هم از لحاظ ژانری کش و قوس زیادی به خودش میده. گاهی کمدی میبینیم، گاهی ملودرام، گاهی مستند، گاهی موزیکال و گاهی وارد مرز های ژانر وحشت و جنایی میشیم. ضمن اینکه خود فیلم هم از اول با طرح یک معما جزو ژانر معمایی محسوب میشه. این سبک روایت در زمان خودش یک سبک جدید محسوب میشد.
زمانی که همشهری کین روی پرده سینما رفت، یعنی اوایل دهه 40، فیلمبرداری و صدابرداری هالیوود اون زمان با سینمای امروز تفاوت بسیاری داشت. فیلمها بیشتر نون فیلمنامه و بازیگرانشون رو میخوردند و کمتر کسی به قدرت فیلمبرداری و مونتاژ واقف بود. اورسن ولز با این فیلم نشون داد که چطور میشه با صدا و تصویر لحن و حس یک صحنه رو مطابق میل فیلمساز به بیننده دیکته کرد و چطور میشه از مونتاژ به عنوان عنصری در خدمت فیلمنامه استفاده کرد. به حدی صحنه های این فیلم با دقت طراحی شدن که هر شات فیلم رو میتونیم نگه داریم و ساعت ها راجع به نحوه قرارگیری عناصر صحنه، سایه ها و تاریک و روشن ها و ارتباطشون با داستان و شخصیت های اون صحنه صحبت کنیم.
همشهری کین بخش زیادی از موفقیتش رو در این زمینه مدیون فیلم برداری استادانه گرگ تولند هست. تولند تکنیک هایی رو در این فیلم به کار گرفت که تا اون زمان یا استفاده نشده بودند یا مرسوم نبودند. یکی از این تکنیک ها تصویر برداری دیپ فوکس (deep focus) هست. در تصویر برداری دیپ فوکس تمام عوامل یک شات اعم از اشیای فورگراند، میانی و بک گراند همگی با حداکثر وضوح نشون داده میشن. کاری که با دوربین های اون زمان انجام دادنش مهارت زیادی نیاز دشت. تصویر زیر یک نمونه از دیپ فوکس رو نشون میده.
دیپ فوکس این آزادی رو به بیننده میده که بتونه همه عوامل یک صحنه رو ببینه. اینجا میزانسن به نحوی طراحی شده که نگاه ها به سمت مادر کین و برگه قرارداد که در فورگراند هستند منعطف میشه. اما بیننده میتونه پدر کین که وسط ایستاده و خود کین که در بگ گراند مشغول بازی هست رو به وضوح مشاهده کنه. به علاوه از طریق این میزانسن استادانه میتونیم تمام داستان این صحنه رو تعریف کنیم. مادر که تصمیم گیرنده هست در کانون توجه کنار قیم جدید کین نشسته. پدر که درمورد این قرارداد مردد هست تنها و دورتر ایستاده و داره با تردید به برگه نگاه میکنه. کین که در این اتفاق هیچ نقشی نداره و به نوعی اسیر شده، در حصار پنجره و دورترین فاصله ایستاده و کمترین جا رو در تصویر اشغال میکنه.
فیلمهای اون زمان هالیوود معمولا از یک زاویه معین فیلمبرداری میشدن و سعی بر این بود که بینندگان متوجه حضور دوربین نشن. اما ولز برای ایجاد تاثیرات دراماتیک خیلی موقع ها دوربینش رو در جاهایی قرار داد که باعث بوجود اومدن شات های جالبی شد. مثل این:
آیا روایت هایی که قراره از زندگی کین بشنویم واقعی هستن یا مثل تصاویر پشت این گوی شیشه ای غیرواقعی و معوج؟
یکی دیگه از روایت های بی نظیر بصری فیلم؛ همزمان با خرد شدن هویت و روح کین، بازتاب تصویرش هم خرد میشه.
علاوه بر اینها فیلم پر هست از شات های های انگل (high angle) و لو انگل (low angle) که از لحاظ بصری به روایت فیلم کمک زیادی کردن. این شات ها هم اون زمان چیز جدیدی محسوب میشدن.
یک شات لو انگل که به قدرت رسیدن کین رو روایت میکنه. به علاوه این نوع تصویر برداری به ولز اجازه میداد که از ست سقف دارش رونمایی کنه. اون زمان استودیوهای فیلمسازی از ست های بدون سقف استفاده میکردن، اما ولز در این فیلم از ست های سقف دار استفاده کرده تا در کنار نورپردازی های با کنتراست بالا یک حس کلاستروفوبیک رو به بیننده القا کنه.
ولز و تولند هنگام تصویر برداری لو انگل.
اما در این صحنه با استفاده از تصویربرداری های انگل اشراف کاراکتر سمت راست رو به ماجرا روایت میکنه.
ضمنا این صحنه یکی از جلوه های ویژه فیلم رو هم نشون میده؛ در واقع کاراکتر سمت راست داره به فضای خالی نگاه میکنه و صحنه سمت چپ بعدا اضافه شده.
یا این صحنه که با فیلمبرداری های انگل کنترل کین بر همسرش رو نشون میده.
همچنین نورپردازی دقیق (افتادن سایه کین بر روی همسرش) که این صحنه رو به خوبی روایت کرده.
یکی دیگه از تکنیک های بصری که اون زمان مرسوم نبود ولی در این فیلم به وفور استفاده شده محو کردن دو تصویر در همدیگه است. مثلا هنگام صحنه های فلش بک و روایت شخصیت ها از کین از این تکنیک استفاده شده.
روایت لیلند دوست و همکار کین از ازدواج اولش
فیلمهای اون زمان هالیوود معمولا استفاده مبتدیانه ای از نور داشتن. صحنه ها معمولا با حداکثر نورپردازی فیلمبرداری میشدن که باعث میشد بیننده به جای محیط، بیشتر توجهش به بازیگران جلب بشه. اما ولز این سنت رو هم در فیلمش زیر پا گذاشت. از لحاظ نورپردازی، خصوصا در صحنه های ابتدایی، فیلم به شدت به فیلمهای اکسپرسیونیسم آلمان شباهت داره. نورپردازی با کنتراست بالا و قرار گرفتن عناصر صحنه در تاریکی در رازآلود شدن فیلم تاثیر بسیاری گذاشته. نورپردازی که بعدها برای فیلمسازان ژانر نوار (noir) تبدیل به یک منبع الهام شد.
یکی دیگه از نوآوری های این فیلم به دیالوگ گویی مربوط میشه. دیالوگ گویی اون زمان به این صورت بود که اول بازیگر A دیالوگش رو میگفت و بازیگر B صبر میکرد تا دیالوگ تموم بشه. بعد شروع میکرد به حرف زدن. اما تو این فیلم در خیلی از صحنه ها بازیگران کلام هم رو قطع میکنن و تو حرف همدیگه میپرن. بهترین نمونه اورلپ دیالوگ رو میتونید در سکانس رسوایی اخلاقی کین مشاهده کنید. جایی که تنش بین شخصیت های صحنه به بالاترین حد رسیده و این سبک دیالوگ گویی به خوبی این تنش رو حفظ میکنه و بیننده رو دچار اضطراب میکنه.
علاوه بر این استفاده درست از صدا هم خیلی جا ها منجر به ایجاد اثر دراماتیک بر بیننده شده. مثل صحنه سیلی زدن کین به همسرش که صداهای بک گراند همزمان از موسیقی و خنده به جیغ و گریه تغییر پیدا میکنن.
یکی از نبوغ آمیز ترین بخش های همشهری کین استفاده دقیق کارگردان از مونتاژ هست. با تاثیر از اساتید قدیم مثل ایزنستاین و ورتوف، ولز به خوبی از مونتاژ در خدمت فیلمنامه اش استفاده کرده. بهترین نمونه مونتاژ در این فیلم و شاید در کل سینما رو میتونیم در سکانس خراب شدن زندگی کین با همسر اولش مشاهده کنیم. به طوری که اول یک صحنه از کین و همسرش رو هنگام گفتگو در یک اتاق مشاهده میکنیم. بعد با یک کات چند سال جلوتر میریم و دوباره گفتگوی دو نفر رو در همون اتاق میبینیم و دوباره کات و گفتگو و ... . در واقع در عرض چند دقیقه چند سال از زندگی کین رو متوجه میشیم. تکنیکی که هنوز هم استفاده میشه.
به همه اینها میتونیم استفاده از جلوه های ویژه رو هم اضافه کنیم. مثلا صحنه کمپین انتخاباتی کین:
به نظر میاد که کین داره برای یک جمعیت تو یک سالن بزرگ سخنرانی میکنه. اما فقط یک سکو و چند نفر تو این صحنه حضور دارن و غیر از اون هر چیزی که میبینیم بعدا به اون اضافه شده. ولز برای این صحنه از نقاشی هایی استفاده کرده که با سوراخ هایی نور رو از داخلشون عبور میدن.
مقایسه همشهری کین با فیلمهای زمان خودش مثل مقایسه آیفون 6 با نوکیا هست. بازگو کردن همه پیشرفت ها و نوآوری های این فیلم در این مقال نمیگنجه و فکر میکنم تا همین جا هم حق مطلب رو ادا کرده باشم. همه این موارد رو بذارین کنار فیلمنامه اوریجینال و دقیق و بازی درخشان اورسن ولز در کنار بقیه بازی های فوق العاده این فیلم تا یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما رو شاهد باشیم.
متاسفانه ولز بعد از همشهری کین دیگه نتونست فیلمی در این قد و قواره بسازه. دلایل بسیاره ولی از مهمترین دلایل عدم موفقیت ولز میشه به سنگ اندازی های ویلیام رندولف هرست (شخصیتی که همشهری کین با الهام از زندگی اون ساخته شده) در اکران فیلم و تحت فشار قرار دادن استودیوی RKO و عدم تطبیق ولز با سیستم استودیویی اون زمان اشاره کرد. کارگردانی که بعد از این فیلم همیشه سایه سنگین بی پولی و فشار بیرونی رو روی خودش احساس میکرد.
«همشهری کین» را اورسن ولز در سال 1941 ساخت. فیلم روایت به قدرت رسیدن و افول یک غول رسانه است که با مرگ او به پایان میرسد. هر 10 سال یک بار مجله «سایت اند ساند» از خیل عظیمی از منتقدان میخواهد در نظرسنجی 10 فیلم برتر تاریخ سینما شرکت کنند. از سال 1962 تا امروز «همشهری کین» صدرنشین این فهرست بوده است. نتیجه آخرین نظرسنجی این مجله دوم اوت امسال منتشر میشود و برای اولین بار در 50 سال گذشته احتمال دارد فیلم اورسن ولز صدرنشین نباشد.
امسال ماتیو سوییت مستندی رادیویی ساخته است درمورد 50 سال امپراتوری ولز و در آن اشاره میکند ممکن است دیگر این فیلم صدرنشین نشود. او اشاره میکند در آخرین نظرسنجی «سایت اند ساند» 145 منتقد که اغلب انگلیسی زبان بودند شرکت داشتند، اما در نظرسنجی امسال 1800 نویسنده و کارگردان و دیگر افراد دخیل در سینما و فرهنگ شرکت میکنند و این افراد از سراسر دنیا انتخاب شدهاند.
گفته میشود فهرست اولیه نام فیلمهایی که در این نظرسنجی حداقل یک رای آوردهاند به 2000 عنوان رسیده و حضور خیل عظیم سینماگران در نظرسنجی امسال این احتمال را تقویت میکند که «همشهری کین» جادوی خود را از دست بدهد.
یک دهه پیش «سرگیجه» آلفرد هیچکاک، «قاعده بازی» ژان رنوار و دو قسمت اول «پدرخوانده» فرانسیس فورد کوپولا رقبای اصلی فیلم ولز بودند. «رزمناو پوتمکین» سرگئی آیزنشتاین، «آواز در باران» استنلی دانن و «هشت و نیم» فدریکو فلینی از دیگر رقبای «همشهری کین» بودند. اما امسال احتمال حضور شاهکارهای «جوان» و جدید بسیار بالاست. میشائل هانکه، کارگردان نابغه و معرکه اتریشی ممکن است با «پنهان» یا «روبان سفید» جایی در میان 10 فیلم برتر تاریخ سینما داشته باشد.
نیک جیمز سردبیر «سایت اند ساند» گردن خود را دم تیغ گیوتین حس میکند، اما به نظرش برای سینما «مفید» است اگر در نتیجه این نظرسنجی متوجه شود نقطه اوج نهاییاش، عملکرد 71 سال پیشش نبوده است. «به نظرم خیلی عالی میشود اگر منتقدان جوانتر مثل همیشه به ولز سجده نکنند، ولزی که سالهاست مرکز تحسین سینما بوده است.»
نیک جیمز تاکنون این فیلم را در فهرست بهترین فیلم تاریخ سینمای خودش قرار داده است. «اگر ولز امسال برنده نشود، بخشی از وجودم شاد میشود و بخشی از وجودم برای اورسن ولز ناراحت میشود.»
واکنش جیمز بسیار مناسب است. یکی از دلایل صدرنشینی «همشهری کین» در این سالها شاید همین باشد که کسی دوست نداشته برای ولز ناراحت شود. ولز زمانی که کارگردانی، نویسندگی و بازیگری در «همشهری کین» را برعهده داشت 25 ساله بود.
او بود که در اجرای رادیویی خود از «جنگ دنیاها» بسیاری را به وحشت انداخت و به آنها تلقین کرد مریخیها به زمین حمله کردهاند، او بود که استودیو آر.کی.او را به بازیچه خود بدل کرد، اما همین ولز در اواخر دهه 1950 با بیانصافی صفتهایی چون غیرقابلاعتماد و بدقلق را یدک میکشید. او در سالهای آخر عمر خود وانمود میکرد خجالت را در چشمان تهیهکنندگانی که روی فیلمهایش سرمایهگذاری نمیکردند، نمیبیند.
دوران اوج ولز همزمان با ظهور منتقدان و فیلمسازانی در اروپا بود که او را بزرگ خود میدانستند. ولز یک مولف تمامعیار بود و این افراد عاشق مولفان تمامعیار بودند. ژان-لوک گدار، فرانسوا تروفو و کلود شابرول که سردمداران موج نو بودند حاضر بودند برای ولز هر کاری انجام دهند. شاید سینهچاکترین طرفدار ولز، پیتر باگدانوویچ، کارگردان «آخرین نمایش فیلم» بود. خودش میگوید: «همشهری کین فیلمی است که بزرگی در آن جریان دارد. وقتی کسی از شما میپرسد بهترین فیلم تاریخ سینما چیست خیلی راحت میشود گفت «همشهری کین» بهترین فیلم تاریخ سینماست. به نظر همه ما چنین است.»
این کارگردان درمورد نظرسنجی امسال میگوید: «نمیدانم چه فیلمی صدرنشین میشود. اما اگر فیلم جدیدی باشد با گوجه گندیده به استقبال نظرسنجی میروم. اگر «جنگهای ستارهای»، «پدرخوانده» یا «نجات سرباز رایان» اول شود فریادی میکشم که تمام دنیا صدایم را بشنود.»
البته این طور هم نیست که همه فکر کنند «همشهری کین» اول نمیشود.
دیوید تامسن، منتقد برجسته و نویسنده زندگینامه ولز میگوید: «واقعا نمیدانم چه فیلمی میتواند جای «همشهری کین» را بگیرد. «سرگیجه» و «پدرخوانده» واقعا فیلمهای نویی نیستند.اما اگر «همشهری کین» اول شود، امپراتوریاش جاودانه میشود. خیلی واضح است که در نظرسنجی بعدی در سال 2022 این رسانه اینقدر تغییر میکند که دیگر نمیشود به آن سینما گفت، بنابراین «همشهری کین» به کلاسیکترین فیلم تمام تاریخ بدل میشود، آن هم در زمانهای که دیگر سینما به معنای واقعیاش وجود ندارد.»
چارلز فاستر کین امپراتوری بنا کرد و بعد آن را از دست داد. اورسن ولز هم همین کار را انجام داد. و اگر تامسن درست بگوید 50 سال تکریم «همشهری کین» آن را به بهترین فیلم تاریخ سینما بدل میکند و به عبارتی آن را به نام و نشان، به پرچم سینما بدل میکند.
================================================================================================
ندانسته ها و نا گفته های همشهری کین
نویسنده فیلم ژوزف منکوویچ در حالی که در بیمارستان بستری بود، فیلم نامه «همشهری کین» را بازنویسی کرد.
*سکانسی که پس از رفتن سوزان، در آن کین اتاق او را را بهم میریزد با یک برداشت فیلم برداری شده. حتی در این سکانس دست ولز زخمی می شود اما به دلیل واقعی بودن از همین صحنه استفاده میشود.
*اورسن ولز تکنیک حرکت دوربین از روی فاستر کین و دوست صمیمیش لینالد به کارکتر های کم اهمیت تر مانند سوزان الکساندر را از فیلم «دلیجان» جان فورد قرض گرفته. ولز در طول ساخت «همشهری کین» حدود 40 بار فیلم «دلیجان» را نگاه کرده.
*با وجود تبلیغات فراوان فیلم در اکران نا موفق بود و از نظر تجاری کاملا شکست خورده بود. اما با اعلام 9 نامزدی اسکار توجهات را به سوی خود جلب کرد ولی فیلم تا اواسط دهه 50 میلادی اکران عمومی مجدد نشد.
*کاخ زانادو مطابق با خانه ویلیام راندولف هرست کسی که شباهت های زیادی با چارلز فاستر کین داشته، طراحی شده.
*خبرنگاری که با کین پا به سن گذاشته مصاحبه می کند ، فیلم بردار فیلم گرگ تولاند است.
*«همشهری کین» اولین فیلم اگنس مورهد است.
*اورسن ولز در سکانسی که کین گتی را بر روی پله ها تعقیب میکند، زمین میخورد و استخوان مچ پایش می شکند. وی برای 2 هفته از روی صندلی چرخدار کارگردانی میکرده و در سکانس هایی که مجبور بوده بایستد باید به پاهای خود کمکی های فلزی می بسته.
*برای سکانس هایی که ولز نقش کین مسن را بازی می کرده می بایست از ساعت 2:30 صبح روی صندلی گریم بنشیند تا برای 9 صبح حاضر شود.
*اورسن ولز همیشه مدعی بوده که فیلمش بیوگرافی از یک شخص خاص نبوده. بلکه ترکیبی از چندین شخصیت آن عصر آمریکا بوده. با این وجود خیلی ها معتقدند که شخصیت فاستر کین شباهت زیادی به ویلیام راندولف هرست دارد و برخی از داستان های فیلم را هم به نجیب زاده اهل شیکاگو ساموئل اینسال ربط می دهند.
*جمله ای که کین در آن می گوید "هر چیزی که از رادیو میشنوید رو بتور نکنید" اشاره به اجرای «جنگ دنیاها» اورسن ولز در رادیو دارد.
*نگاتیو های اصلی فیلم در یک آتش سوزی در دهه 70 از بین رفت.
*بر روی سورتمه ای که تاچر برای کریسمس به کین می دهد عبارت "جنگ های صلیبی" نوشته شده.
*در سال 1970 منتقد سینمایی پائولین کائل مقاله ای تحت عنوان «Rising Kane» را منتشر کرد و در آن مدعی شد که اورسن ولز حتی یک خط از فیلمنامه را ننوشته و نگارش فیلمنامه تماما توسط همکار ولز ، ژوزف منکوویچ انجام شده. هرچند این ادعا صحت نداشت ، ولز و منکوویچ هر کدام یک فیلمنامه جدا نوشته بودند و نسخه نهایی را ولز با تلفیق این دو نوشته بود.
*یک سال پس از ادعای پائولین کائل در نیویورکر ، پیتر بوگدانویچ در مجله Esquire مقاله ای با عنوان «کین سرکش» به چاپ رساند و تمام ادعا های کائل را رد کرد. البته این مقاله را خود ولز نوشته بود.
*برای اولین بار در این فیلم از لنزهای پوشش داده شده به طور گسترده استفاده شد.citizen2
*صدایی که برای سوزان در سکانس های مربوط به خوانندگی استفاده شده مربوط به یک خواننده حرفه ای اپرا است. وی حاضر شد به شرطی با صدای خارج از محدوده بخواند که هویتش فاش نشود تا برای حرفه اش ضرری به وجود نیاید. این صدا مطعلق به خانم ژین فوروارد از اپرای سان فرانسیسکو بود.
*تماشاچیانی که سخنرانی کین را تماشا می کنند در حقیقت یک عکس ثابتند. برای آن که توهم حرکت ایجاد شود صدها سوراخ درون عکس ایجاد شده و نور در پشت آن حرکت می کند.
*اورسن ولز بعد ها اظهار داشت که افسوس می خورد چرا از ماریون دیویس برای نقش سوزان الکساندر استفاده نکرده.
156 صفحه از فیلمنامه اصلی که ولز نوشته بود در سال 2007 به قیمت نود و هفت هزار دلار به فروش رسید.
*برای جبران شکس مالی فیلم در ژانویه 1942 فیلم به صورت ویژه همراه با فیلم روباه های کوچک با نقش آفرینی بتی دیویس به فروش رسید.
*جودی هالیدی برای نقش سوزان الکساندر تست بازیگری داد و در صورتی که نقش را می گرفت قرار بوده تا نام شخصیت هم جودی هالیدی باشد.
*اورسن ولز هنگامی که این فیلم را کارگردانی میکرده تنها 25 سال سن داشته و این فیلم اولین فیلم بلند ولز است.
*صورت گزارشگر جری تامپسون در هیچ صحنه ای از فیلم به طور کامل نشان داده نمی شود. وی همیشه در سایه قرار دارد.
*دیالوگ «غنچه رز...» در رتبه 17 ماندگارترین دیالوگها از سوی موسسه فیلم آمریکا قرار دارد.
*موسسه فیلم آمریکا برای اولین بار در سال 1998 این فیلم را در صدر برترین فیلم های تاریخ قرار داد و پس از آن مجددا در سال 2007 دوباره این عنوان را بدست آورده و تا کنون هم حفظ کرده.
نکتههایی دربارۀ «همشهری کِین» که انستیتو فیلم آمریکا آن را بزرگترین فیلم دوران میداند.
1. این فیلم شکست تجاری بزرگی بود
همشهری کین سالهاست که بهعنوان یکی از شاهکارهای تاریخ سینما تحسین میشود. فیلم راوی داستان زندگی چارلز فورستر کِین، مالک ثروتمند یک نشریه، است که خود اُرسُن ولز، کارگردان فیلم، نقش آن را بازی کرده است. این اولین فیلم ولز بود و در گیشه موفق نبود. کمپانی آر کِی اُ 150 هزار دلار ضرر هم متحمل شد. در واقع هیچکدام از فیلمهای ارسن ولز نتوانستند سودی نصیب کمپانی سازنده کنند.
ولز در سال 1985 میلادی (1364 هجری) از دنیا رفت و همان موقع چند پروژۀ ناتمام داشت. یکی از آنها، «سوی دیگر باد» را نتفلیکس در سال 2018 پخش کرد، البته پس از اینکه چند نفر از جمله پیتر باگدانوویچ و فرانک مارشال راشها را زیر و رو کرده و نسخهای قابل پخش از آن ارائه دادند.
2. تحت تأثیر فیلمی وسترن ساخته شده بود
جان وین در فیلم دلیجان
سایمون کَلو (Simon Callow) که کتاب زندگینامۀ ارسن ولز را نوشته، اشاره کرده است که او قبل از ساختن همشهری کین، چهل بار فیلم «دلیجان» را تماشا کرده. ستارۀ آن فیلم، جان وِین است و فیلم ماجرای گروهی را روایت میکند که سفرشان با دلیجان به خاطر تهدید حملۀ آپاچیها و رئیس معروفشان جیرانیمو به خطر افتاده است.
ولز تعریف میکرد: «یک ماه تمام، هر شب بعد از شام، دلیجان را نمایش میدادم، هر بار هم با رئیس دپارتمانی دیگر یا تکنسین جدیدی آن را تماشا میکردم و ازشان میپرسیدم “چطور آن را ساختهاند؟”، “چرا آنکار را آنطور انجام دادهاند؟” و واقعاً شبیه مدرسه رفتن و چیز یاد گرفتن بود.»
راجر ایبرت، منتقد بزرگ، میگوید هرچند این دو فیلم بسیار متفاوت هستند اما میتوان گفت که سبک تدوین همشهری کین متأثر از دیدن چندبارۀ وسترنِ کلاسیکِ جان فورد است.
3. یکی از مردان قدرتمند آمریکا میخواست این فیلم را از بین ببرد
از چپ به راست: ویلیام هرست، وینستون چرچیل، لوییز ب. مایر
ویلیام رندُلف هِرست باورش شده بود که فیلم را بر اساس شخصیت او ساختهاند. همین شد که از قبول آگهی تبلیغی برای فیلم خودداری کرد و انتشاراتیاش، ولز را شخصاً هدف قرار داد و متهمش کرد که وطن فروشی کمونیست است.
آرنولد وایسِنبرگ، وکیل ارسن ولز، به او هشدار داده بود که همیشه افرادی بر ضد ما فعالیت میکنند. تحقیقی که هارلان لِبو انجام داده بود نشان میداد کارمندان ویلیام هِرست به روشهای دیگری نیز برای تخریب ولز فکر کردهاند از جمله اینکه صحنهسازی کنند و از ولز همراه با دختری 14 ساله در اتاق هتلی عکس بگیرند.
ولز و هِرست فقط یک بار همدیگر را ملاقات کردند و آن هم در آسانسوری در سانفرانسیسکو بود، جایی که قرار بود همشهری کین نمایش داده شود. ولز چند بلیط مجانی پیشنهاد کرد اما هِرست حتی جوابش را هم نداد. وقتی هم داشت از آسانسور پیاده می شد ولز با صدای بلند گفت «اگر چارلز فورستر کِین اینجا بود، دعوت مرا میپذیرفت».
4. ولز انکار کرده بود که فیلم دربارۀ هِرست است
در زمان تبلیغ فیلم در سال 1941 میلادی (1320 هجری) ارسن ولز بیانهای نوشت تا مقالهای را که در نشریهای چاپ شده بود و ادعا میکرد همشهری کین دربارۀ ویلیام هرست است، تصحیح کند. ولز گفته بود: «فیلم پرترهای خیالی از مالک ثروتمند نشریهای است و من هیچگاه نگفتهام که چیزی غیر از این است». چند سال بعد اما تصدیق کرد که شباهتهایی بین این دو هست اما اصرار داشت که همشهری کین پرترهای از ویلیام هرست نیست. او در 1975 نوشت: «تناظرهایی وجود دارد که گمراهکننده است و باعث میشود مردم بخواهند مقایسه کنند. به جز آن تلگرام (اشاره به گفتۀ معروف هِرست «شما تصویر میسازید، من جنگ راه میاندازم») و جمعکردن مجموعههای هنری، هر چیز دیگری دربارۀ کِین خیالی است».
5. جدالی هم بود بر سر اینکه چه کسی نویسندۀ اصلی فیلمنامه است
ارسن ولز
ولز با همکاری هِرمان مَنکیهویچ بر روی فیلمنامۀ همشهری کین کار کردند. سایمون کَلو، در زندگینامۀ ولز اشاره کرده است که مَنکیهویچ از اینکه ولز داشت نوشتن فیلمنامه را به نام خودش تمام میکرد، عصبانی شده بود. هِرب درِیک، ناشر ولز، به او نوشته بود: « مَنکیهویچ بدجوری آتش گرفته و عصبانی است، تهدید کرده که «خودم به حسابش میرسم، جوانک خلافکار سارق …»
کَلو بعداً گفته بود که مَنکیهویچ از آن تهدید آتشین دست کشید و دوستانه از ولز تقاضا کرد در مصاحبههایش از گفتن اینکه تنهایی فیلمنامه را نوشته دست بردارد.
6. ولز هنرپیشهها و پشتصحنهایها را تحت فشار میگذاشت
پاول استوارت که نقش سرخدمتکار کِین را بازی میکرد میگفت ولز دوست داشت چندین و چند برداشت از هر سکانس بگیرد تا به آنچه که دقیقاً میخواست برسد. استوارت گفته: «او از هر کس دیگری در تاریخ سینما بیشتر فیلم گرفته است. یک روز بیش از سه هزار متر فیلم گرفت. به رکورد صد برداشت از یک صحنه هم رسید.» ولز از هیچکدام اینها استفاده نکرد، فردا همان صحنه را با دو برداشت تمام میکرد.
7. دربارۀ معنی رُزباد هنوز اختلاف نظر هست
چند نظریه وجود دارد دربارۀ اینکه رزباد (Rosebud) به چه معنی است؛ رزباد آخرین کلمهای است که هنگام مرگ از زبان چارلز کِین شنیده شد. گُر ویدال، ادعا کرده که این کلمه را ویلیام هرست دربارۀ معشوقهاش به کار برده. ولز اما میگوید این فقط یک اسم است که مدتهاست ذهن هوشیار آن را فراموش کرده و نشان از لحظهای مهم در زندگی کِین دارد. او گفته «رزباد نام تجاری قایق کوچکی است که کِین در همان روزی که از خانه و مادرش جدا شد، روی آن بازی میکرد. در ناخودآگاهش، این کلمه نشانۀ سادگی، راحتی و بالاتر از آن مسؤولیت نداشتن در خانهاش بوده و البته نمادی برای عشق مادرش که کِین همیشه در خاطر داشت.
==========================================================================
دیالوگ های ماندگار:
تاچر:دوست داشتی چه کار می کردی؟
کین: هر چیزی که تو ازش متنفری...
+
برنشتاین: هاروارد ، ییل ، پرینستون ، کورنل ، سوئیس... اون از دانشگاه های زیادی اخراج شده.
+
میلی: واقعا چارلز، مردم فکر می کنند...
کین: به چیزی که من برای فکر کردن بهشون بدم...
+
برنشتاین: مجسمه های زیادی در اروپا هست که هنوز نخریدید.
کین: نمی تونی من رو مقصر بدونی. اونا 2000 ساله مجسمه می سازند در حالی که من فقط 5 ساله که دارم می خرم!
+
برنشتاین: پیری فقط مریضیه، آقای تامپسون شما هیچ وقت به جلو نگاه نمی کنید تا درمان بشه.
چارلز فاستر کین: فکر نمی کنم که یک کلمه بتواند زندگی یک مرد رو شرح بده...
+
چارلز فاستر کین (اورسن ولز): فقط یه نفر توی دنیا واسه من تصمیم می گیره و اون یه نفر من هستم.
منابع
مووی مگ - مسعود فراستی -فرهاد و...