اختصاصی طرفداری - جیمز مدیسون یا جک گریلیش؟ این شاید حتی فراتر از دو گانه بودن یا نبودن، مهم ترین سوال هواداران منچستریونایتد در تابستان پیش رو باشد. اگر همه چیز عادی شود و فصل نقل و انتقالاتی در کار باشد، هواداران یونایتد یک تابستان پرماجرای دیگر را مطابق روال سالیان پس از سِرالکس فرگوسن پیش رو خواهند داشت.
درباره جیمز مدیسون، هافبک لسترسیتی و جک گریلیش، هافبک استون ویلا، از زمستان صحبت های زیادی صورت گرفته است. اینکه یونایتد قطعا به دنبال جذب یک بازیکن از میان آن ها خواهد بود و این اتفاق به احتمال فراوان در تابستان می تواند رخ دهد. اما از لحاظ فنی چه شباهت ها و تفاوت هایی میان این دو بازیکن وجود دارد؟ برای یونایتدِ اوله گونار سولسشر کدام بازیکن می تواند مناسب تر باشد؟ این ها سوالاتی بسیار جدی و فنی است که در این یادداشت به طور مفصل درباره آن بحث می کنیم. بحثی که می تواند به هواداران یونایتد افق جدی تری از این دو بازیکن ارائه دهد.
مهم ترین مسئله در ابتدا تبیین رزومه فنی این دو بازیکن طی سالیان مختلف است. اینکه زیر نظر چه سرمربیانی در چه پست و نقش هایی به میدان رفته اند. گرچه بسیاری از هواداران یونایتد به فصل جاریِ این دو بازیکن نگاه می کنند اما برای تبیین دقیق توانایی های فنی این دو بازیکن باید سال گذشته یا حتی سال های دورتر را نیز مورد بررسی قرار داد. در فصل جاری جک گریلیش زیر نظر دین اسمیت تقریبا تمامی فصل را به عنوان بازیکن کناری خط جلو سمت چپ در سیستم های 1-4-1-4 و 3-4-3 به میدان رفته است. جایی که مطابق انتظار با توجه به توانایی هایش به مرکز اصلی حملات استون ویلا تبدیل شده است. این پست و نقشی جدید به نسبت فصل گذشته برای گریلیش محسوب می شود. او فصل گذشته در چمپیونشیپ زیر نظر اسمیت یا در سیستم 3-3-4 به عنوان هافبک متمایل به چپ در خط میانی سه نفره استون ویلا به میدان می رفت و یا به عنوان بازیساز اصلی در سیستم 1-4-1-4 و یا حتی به عنوان مهاجم دوم در سیستم 1-1-4-4.
فصل جاری اما توانایی های متفاوت گریلیش را به عنوان یک بازیکن کناری خط جلو نشان داد. جایی که او در این فصل توانست هم به عنوان یک بازیکن کناری کلاسیک لب خط توپ بگیرد و موقعیت سازی کند و هم به عنوان یک بازیکن در نقش «Interiores» (توضیح مفصل فنی پیرامون این نقش) به مرکز بزند و بازیسازی کند. دین اسمیت به خوبی طی دو فصل اخیر در چمپیونشیپ و لیگ برتر توانست توانایی های گریلیش برای بازی در پست ها و نقش های متفاوت عیان کند.
این مسئله درباره جیمز مدیسون نیز صدق می کند. او طی دو فصل اخیر زیر نظر دو سرمربی توانسته توانایی هایش را برای بازی در نقاط مختلف خط میانی آشکار کند. فصل گذشته در زمان حضور کلود پوئل او در اکثر مواقع در سیستم 1-3-2-4 این سرمربی به عنوان بازیکن پست شماره 10 پشت تک مهاجم نبض اصلی تيم در یک سوم تهاجمی محسوب می شد. جایی که آزادی عمل خوبی داشت و می توانست هنرش را به عنوان یک بازیکن پست شماره 10 نشان دهد. با روی کار آمدن برندان راجرز، مدیسون در سیستم 1-4-1-4 این سرمربی اکثر مواقع به عنوان یکی از دو بازیکن پشت تک مهاجم تیم به میدان می رفت.
با شروع فصل جدید مدیسون در بازی های ابتدای فصل در سیستم 1-4-1-4 راجرز به عنوان بازیکن کناری خط جلو و در نقش «Interiores» بازی کرد اما رفته رفته راجرز او را به مرکز زمین انتقال داد تا در کنار یوری تیلمانس در همین سیستم به عنوان يكى از دو بازیکن مرکزی پشت تک مهاجم در خط میانی مورد استفاده قرار گیرد. جایی که مدیسون بازدهی فوق العاده ای داشت و توانست نمایش های فوق العاد ای از خود نشان دهد.
مدیسون و گریلیش طی دو فصل اخیر و زیر نظر سه مربی در اکثر نقاط خط میانی به بازی گرفته شده اند، به عنوان بازیکن کناری به میدان رفته اند و حتی تجربه بازی به عنوان مهاجم دوم را نیز پشت مهاجم نوک دارند. هر دو بازیکن در تمامی این پست ها و نقش ها توانسته اند کیفیت مناسبی داشته باشند اما مطابق انتظار هر دو بازیکن دارای تخصص های متفاوتی هستند. نکته اصلی مربوط به همین تخصص ها می شود. شما ممکن است از 10 بازیکن در یک پست و نقش استفاده کنید اما با 10 تخصص متفاوت رو به رو شوید. مدیسون و گریلیش نیز متخصصین متفاوتی هستند.
داده های فنی برای بیان تخصص این دو بازیکن می تواند بسیار کارساز باشد. دنیایى از داده های فنی پیچیده و تخصصی که توضیح مفصل تک تکشان به یادداشت های گوناگون نیاز دارد. در شروع بحث پیرامون داده های فنی و تحلیل آن ها، چهار داده بسیار مهم و کلیدی را استخراج کرده ایم که مبتنی بر وظایفی است که این دو بازیکن طی فصل جاری داشته اند. چهار داده ای که می تواند کیفیت این دو بازیکن را با یکدیگر در فصل جاری مقایسه کند. به تصویر زیر دقت کنید که مقایسه این دو بازیکن از لحاظ چهار داده فنی است که دو به دو به یکدیگر مربوط هستند: 1 - میانگین تعداد شوت در هر بازی و میانگین مقدار «xG» در هر بازی. 2 - میانگین تعداد پاس کلیدی در هر بازی و میانگین مقدار «xA» در هر بازی.
در مورد «xG» اینجا به طور مفصل توضیح داده ایم. داده ای فنی بسیار کلیدی که می تواند به ما کمک کند کیفیت موقعیت های گل یک تیم یا یک بازیکن را مورد بررسی قرار دهیم و نتیجه گیری کنیم که یک تیم یا یک بازیکن تا چه اندازه در تمام کنندگی موقعیت های گلی که نصیبش شده، موفق عمل کرده است. «xA» نیز یک داده فنی مهم دیگر است که کیفیت پاس های یک تیم یا یک بازیکن را نشان می دهد. به این معنی که بازیکن پاس دهنده هم تیمی اش را در چه موقعیت مناسبی برای ضربه به سمت دروازه قرار داده است. ارزش این مقدار نیز همچون «xG» بین 0 و 1 است و هر چه مقدار به 1 نزدیک تر باشد، کیفیت پاس بالاتر است.
این چهار داده در کنار هم در مجموع کیفیت مدیسون و گریلیش را از لحاظ تمایل به شوت زنی، قرار دادن خود در موقعیت های گلزنی و دادن پاس های کلیدی با کیفیت مقایسه کرده است. در هر چهار پارامتر هر دو بازیکن نزدیک به یکدیگر عمل کرده اند و اختلاف معناداری وجود ندارد. هر دو بازیکن به اندازه کیفیت موقعیت هایی که نصیشان شده، توانسته اند دروازه حریفان را باز کنند و تقریبا به یک میزان خودشان را در موقعیت گلزنی قرار می دهند. پاس های کلیدی که به هم تیمی هایشان ارسال می کنند به طور میانگین در هر بازی کیفیت نزدیک به یکدیگر دارد (0.19 در برابر 0.24). هر دو بازیکن به طور میانگین تقریبا به یک میزان در هر بازی اقدام به شوت زنی می کنند و میانگین تعداد پاس های کلیدیشان نیز در هر بازی تقریبا یکسان است.
اما برای پی بردن به تخصص این دو بازیکن که تفاوت معنادار هر دو را آشکار می کند به داده های فنی دیگری نیاز داریم و مطالعه این دو داده فنی ما را به این تفاوت نزدیک می کند: اقدام به دریبل زنی و «Through Ball». داده دوم به معنای عمومی و آن چیزی که در بین هواداران فوتبال در ایران رایج است به معنای پاس عمقی است و تعریف دقیقش در مراجع آماری - تحلیلی به معنای پاسی است که می تواند مهاجم را از میان مدافعان جدا کند و باعث فرار سریع او از پشت آن ها شود. به تصویر زیر دقت کنید که مقایسه مدیسون و گریلیش را در این دو داده فنی نشان می دهد. اختلاف اینجا معنادار می شود. مدیسون در میانگین «Through Ball» در هر بازی کاملا برتر از گریلیش بوده و در طرف مقابل گریلیش از لحاظ میانگین اقدام به دریبل زنی در هر بازی کاملا برتر از مدیسون (درصد دریبل موفق هر دو بازیکن نیز نزدیک به یکدیگر است). ما با دو بازیکنی طرف هستیم که یک بازیکن به شکلی معنادار بیش تر اقدام به دادن پاس انفجاری در بازی می کند و یک بازیکن که به شکلی معنادار بیشتر اقدام به دریبل زنی می کند.
تحلیل این دو داده به ما چه می گوید؟ بگذارید قبل از تحلیل این دو داده توانایی های مدیسون و گریلیش را در هر یک از این داده ها در زمین مسابقه با یکدیگر مرور کنیم. به تصاویر زیر دقت کنید که از دیدار لسترسیتی مقابل تاتنهام انتخاب شده است. در تصویر اول به جیمز مدیسون دقت کنید که چگونه کنار دایره میانی جایگیری کرده و در انتظار رسیدن توپ است. تصویر دوم و سوم به خوبی بیانگر تخصص مدیسون است. او پاس را از هم تیمی اش در مرکز زمین دریافت می کند و در یک ثانیه با تصمیم گیری سریع و دیدی مناسب از همان نقطه بدون فوت وقت پاسی انفجاری در میان مدافعان ارسال می کند. پاسی که در تصویر سوم می بینیم موجب فرار جیمی واردی می شود تا او در مصافی تقریبا تک به تک با دروازه بان قرار گیرد.
یک نمونه دیگر از دیدار مقابل چلسی. در تصویر اول باز هم به جایگیری مشابه مدیسون این بار در نقطه مخالف دایره میانی زمین دقت کنید. در تصویر دوم او پاس را از هم تیمی اش دریافت می کند و باز هم در کمترین زمان ممکن بدون تلف کردن وقت، تصمیم گیری می کند و مستقیما با ارسال پاسی در عمق جیمی واردی را پشت مدافعان چلسی رها می کند. تصویری که بارها و بارها این فصل رخ داده است.
نمونه آخر نیز از دیدار فصل گذشته لستر مقابل فولام در لیگ برتر انتخاب شده است. در دو تصویر اول می بینیم که مدافع فولام با پاس اشتباه خود جیمز مدیسون را در دایره میانی زمین صاحب توپ می کند.
دو تصویر بعدی نیز همان چیزی است که در مورد مدیسون باید بدانیم. او توپ را دریافت می کند، چند گام به جلو حرکت می کند و خیلی سریع مستقیما با ارسال پاسی عمقی موجب فرار جیمی واردی پشت مدافعان فولام می شود تا او دروازه حریف را باز کند.
حالا به تصاویر زیر از هنرنمایی جک گریلیش دقت کنید. چهار تصویر اول از دیدار مقابل تاتنهام انتخاب شده است. در تصویر نخست می بینیم که جک گریلیش چگونه به عنوان یک بازیکن کناری در سمت چپ چسبیده به خط صاحب توپ می شود. نکته کلیدی بر خلاف مدیسون، تمایل گریلیش به حفظ و حمل توپ به جای تصمیم گیری سریع است. او توپ را لب خط می گیرد، خونسرد آن را حمل می کند و در تصویر دوم و سوم می بینیم که چگونه با استفاده از هنر ذاتی اش در دریبل زدن، به راحتی با یک حرکت می تواند از سد آلدرویرلد عبور کند. او از آلدرویرلد عبور می کند اما باز هم برای تصمیم گیری عجله نمی کند، خودش را به باکس می رساند و در فرصت آخر پاس کلیدی اش را ارسال می کند. پاس کلیدی که یک گل ارزش دارد.
نمونه مشابه بعدی باز هم توانایی فوق العاده گریلیش را در حمل توپ و دریبل زدن نشان می دهد. او باز هم توپ را در سمت چپ زمین حمل می کند. تعداد قابل توجهی از بازیکنان حریف تمرکزشان را به بازپس گیری توپ او معطوف کرده اند اما گریلیش با خونسردی توپ را تا باکس می رساند و از گوشه سمت چپ در فرصت نهایی اقدام به ارسال پاس زمینی می کند. پاسی که می تواند باز هم تبدیل به یک موقعیت خطرناک درون باکس شود.
نمونه آخر نیز از دیدار مقابل ساوتهمپتون انتخاب شده است. گریلیش به عنوان بازیکن کناری سمت چپ به خوبی توانسته نقش کلاسیک به خود بگیرد. او باز هم توپ را در سمت چپ دریافت می کند. با خونسردی آن را حمل می کند و هیچ بازیکن ساوتهمپتون این توانایی را ندارد که توپ را از پاهای گریلیش حین حمل توپ جدا کند. نتیجه چه می شود؟ باز هم او خودش را به باکس می رساند و از سمت چپ اقدام به ارسال سانتر دیگری درون باکس می کند.
حالا به تحلیل داده ها و تصاویر باز می گردیم. جیمز مدیسون و جک گریلیش علی رغم شباهت هایی که به هم دارند اما تخصص های متفاوتی را دارا هستند. جیمز مدیسون بازیکنی است که مستقیم عمل می کند. سرعت در تصمیم گیری هایش بسیار بالا است. دید خوبی دارد و می تواند به محض اینکه صاحب توپ شد، اقدام به تصمیم گیری کند. بازی اش مبتنی بر سرعت است و مادامی که بازیکنان سریعی در خط حمله قرار داشته باشند، او بهترین گزینه برای تغذیه آنان محسوب می شود. اصلی ترین خطر مدیسون برای حریفان زمانی است که او می تواند با پاس های خود بازیکنان را در یک سوم تهاجمی رها کند. فضا، عنصری کلیدی در تصمیم گیری های سریع مدیسون محسوب می شود.
جک گریلیش اما در نقطه مقابل ماجرا قرار دارد. او بر خلاف مدیسون بازیکنی نیست که در تصمیم گیری های سریع و پاس های انفجاری بهترین باشد. او کاملا خونسرد عمل می کند. به حمل توپ علاقه دارد و در این امر کاملا توانا است. گریلیش ترجیح می دهد هر زمانی که توپ را گرفت، آن را حمل کند و خودش را به نزدیکی های باکس برساند و آن گاه اقدام به تصمیم گیری کند. او حتی اگر فضا هم نداشته باشد، با استفاده از خلاقیت ذاتی اش می تواند خیلی راحت از بازیکنان عبور کند و خودش را در موقعیت تصمیم گیری قرار دهد. با توجه به اینکه توپ را زیاد حمل می کند، طبیعتا اقدام به دریبل زنی اش بسیار زیاد است و موفق هم عمل می کند.
با این شرایط یونایتد باید به کدام بازیکن رجوع کند؟ همه چیز کاملا بستگی به سبک بازی تیم و تفکرات سرمربی دارد. اگر قرار باشد اُوله گنار سولسشر در کار باقی بماند، کار کمی سخت می شود چون مشخص نیست دقیقا در سر او چه می گذرد. او به بازیکنان سرعتی علاقه دارد، خط جلوی تیمش را مملوء از بازیکنان سرعتی می کند، در چنین شرایطی جیمز مدیسون بهترین انتخاب است چون می تواند بارها و بارها رشفورد، مارسیال یا گرینوود را پشت مدافعان آزاد کند. اما از طرفی تیم او مادامی که توپ را 60 درصد در طول بازی در اختیار دارد و تیم حریف کاملا عقب می نشیند، دچار مشکل می شود. در چنین شرایطی به نظر می رسد که گریلیش می تواند دوای درد سولسشر باشد. چرا که می تواند توپ را حمل کند و در فضاهای محدود نیز با خلاقیت ذاتی اش خلق موقعیت کند. رفتن یا نرفتن پل پوگبا نیز می تواند تاثیر مستقیمی در انتخاب نهایی سولسشر داشته باشد.
اگر پل پوگبا بماند، به نظر می رسد که با وجود برونو فرناندز، بازیکنی با توانایی های گره گشای گریلیش بتواند بیشتر به کار یونایتد بیاید. در این صورت گریلیش می تواند به کناره های زمین برود و همان نقشی را به عهده گیرد که در استون ویلا عهده دار است. اما در صورت جدایی پوگبا خلا هافبک های میانی خلاق بار دیگر در یونایتد احساس می شود و فرناندز نمی تواند به تنهایی کارساز باشد. در چنین شرایطی خرید جیمز مدیسون می تواند گره گشا باشد تا زوج او و فرناندز در مرکز زمین شکل گیرد. همه چیز در نهایت به سولسشر و تفکرات او باز می گردد. آن چیزی که مشخص است توانایی های بالای جیمز مدیسون و جک گریلیش می تواند کیفیت یونایتد را به شکل قابل توجهی افزایش دهد و هواداران یونایتد نیز در انتظار یک انتخاب درست از سوی مسئولان فنی تیم هستند. انتخابی که می تواند سرنوشت فصل آینده یونایتد را تحت تاثیر قرار دهد.