بابک از نژادی ایرانی و آذری و مسکنش آذرآبادگان (آذربایجان جدا نشدنی از ایران) بود، گویا مسلمانش کرده بودند و نام عربیش حسن بود. جنبشی که بابک در ایران آغاز کرد و رسما نام جنبش خرم دینان برخود داشت، یک ایدئولوژی مشخصی را مطرح میکرد که هدفش براندازی نهائی سلطه عرب و برقراری مساوات انسانی در ایران و تأمین خوشی برای همگان و بازگشت به شکوه و عظمت ایران باستان بود.
ابن حزم می نویسد: ایرانیان ازنظر وسعت ممالک و فزونی نیرو برهمه ملتها برتر داشتند، به همین جهت لقبِ آزادگان را ممالک دیگر برای ایرانیان برگزیدند. چون دولت ساسانی بر اثر نبردهای طولانی با امپراتوری روم و هجوم تازیان جنگجو برافتاد و آنها بر ایران مسلط گردیدند این امر بر ملت ایران گران آمد و خود را با مصیبتی تحمل نشدنی روبرو یافتند و برآن شدند که با راههای مختلف به جنگ با اعراب برخیزند.
نام خرم دین که به پاخاستگانِ ایرانی برای این جنبش برگزیده بودهاند به روشنی نشان میدهد که این یک جنبش مزدکی بوده و همه شعارها و برنامههای مساوات طلبانه و ضد بهرهکشی مزدک را دنبال میکرده است. ابن حزم تصریح میکند که خرمدینانِ پیرو بابک یک فرقهی مزدکی بودند. اساس تعالیم مزدک برآن بود که مردم باید هم دراین دنیا و هم در دنیای دیگر به سعادت و شادمانی دست یابند؛ یعنی هم در این دنیا با کسب و کار و کشاورزی و صنعت برای خودشان بهشت بسازند، و هم با انجام کارهای نیکو و خودداری از کارهای بد رضایت خدا را حاصل کنند تا در آخرت به بهشت بروند.
نیک در تعالیم مزدک عبارت بود از گفتار و کرداری که به خود یا دیگری منفعتی برساند و سعادتی فراهم آورد و بد عبارت بود از گفتار یا کرداری که به خود یا دیگران آسیب و گزند وارد آورد یا سبب محرومیت شود.
مرکز فعالیت بابک در آذربایجان بود ولی نهضتش در تمامی شهرهای ایران مشغول به فعالیت بود. جماعات بزرگی از عربها پس از یورش سپاه اسلام در شهرها و روستاهایش آذرآبادگان اقامت گرفته بودند. هدف او از میان بردن سلطه اربابانِ عرب بود که نزدیک به دوقرن مردم ایران را تاراج میکردند.
قبایل عرب همراه با فتوحات عربی به درون آذربایجان و دیگر شهرهای ایران سرازیر شدند. بلاذری دربارهی سرازیر شدنِ عربها به آذربایجان در زمان عثمان و علی ابن ابوطالب مینویسد: بسیاری از عشایر عرب از بصره وکوفه و شام به آذربایجان سرازیر شدند و هرگروهی برهرچه از زمین توانست دست یافت و مصادره کرد و بعضی شان زمین هایی را از عجمها خریدند و روستاهایی نیز به این عشایر واگذار شد و مردم این روستاها به مُزارعینِ اینها تبدیل شدند.
آغاز نهضت بابک در ایران را سال ۱۹۴ خورشیدی ذکر کردهاند. در مدت کوتاهی سراسر روستائیان نیمه غربی ایران و جنوب ایران به نهضت خرم دینان پیوستند. طبری مینویسد: مردم روستاهای نواحی اصفهان و همدان و ماهسپیدان و مهرگان کدک و جز اینها نیز به دین خرمدینان درآمدند.
نخستین درگیری ناکامِ سپاهیان دولت عباسی و بابک درسال ۱۹۸ خورشیدی گزارش شده و خبر از شکست سپاه عباسی میدهد. دومین درگیری ناکامِ سپاه عباسی و بابک درسال ۲۰۰ خورشیدی بود که بخش اعظم سپاهیان عباسی را بابک در غربِ ایران- نزدیکیهای همدان- کشتار کرد. اعزام نیروهای عباسی به جنگ بابک درسراسر سالهای ۲۰۰ تا ۲۰۶ خورشیدی تکرار شد و هربار از بابک شکست یافتند.
در سال ۲۰۳ خورشیدی در دو نبرد بزرگ، دوتن از فرماندهان برجسته دولتِ عباسی به قتل رسیدند و یک فرمانده برجسته نیز شکست یافته فرار کرد.
در سال ۲۰۶ خورشیدی یک افسر برجسته عرب با سِمَتِ والی آذربایجان اعزام شد و سپاه بزرگی در اختیارش نهاده شد تا به کار بابک پایان دهد. این مرد نزدیک به دوسال با بابک درگیر بود و سرانجام در خردادماه ۲۰۸ خورشیدی درکنار روستای بهشت آباد کشته شد و بخش اعظم سپاهش قتل عام شدند.
دکتر زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت درباره بابک اینچنین می نویسد:
” از گفته ها و نکته هایی که در باب بابک گفته شده معلوم میگردد که معتصم خلیفه ی عباسی امید برای شکست بابک نداشت. بابک ۲۰ سال در کوه ها و قلعه های محکم به دفاع در برابر اعراب بر آمد. گویند زمانی که بابک بر اثر خیانت دست گیر شد و به بغداد فرستاده شد خلیفه تا صبح طاقت نیاورد و شب هنگام به سرای افشین رفت و بابک را دید. هول و وحشت خلیفه تا بدان حد بود نمی توانست باور کند بعد از این همه سال بابک را به چنگ آورده است.
خلیفه سعی کرد بابک را در جلوی جمعیت بغداد خوار کند. او را به دارالعامه برد و دستور داد تا جلاد بیاید و هر دو دست او را ببرد. گویند برادر بابک که همراه با او اسیر بود گفت: ای بابک کاری کردی که کس نکرد اکنون صبری کن که دیگری نکرده باشد. بابک گفت خواهی دید که صبر چگونه کنم…
نوشته اند که چو ن یک دستش بریدند دست دیگر در خون خود زد و بر صورت خود مالید و همه صورت خود را از خون سرخ کرد معتصم فریاد زد؛ « ای ملعون، این چه کاری است که میکنی؟»، بابک با صدای شکسته گفت؛ «در این حکمتی است شما هر دو دست و پای من بخواهید برید و گونه روی (صورت) مردم از خون سرخ باشد چون خون از صورت برود زرد باشد. من روی خویش سرخ کردم تا چون خون از تنم بیرون شود نگویید که از ترس رویم زرد گشته است». باری بابک در دم مرگ نیز این همه شکنجه را به سردی تلقی کرد و هیچ سخن نگفت و دم نیاورد. جسم او را بر دروازه ی شرقی شهر (رو به سمت ایران) بر دار کردند.”
حال باید از خوانندگان پرسید که چه کسی شایسته آزادی خواه و نماد شجاعت خوانده شدن را دارد، بابک خرمدین، سردار ایرانی که برای آزادی میهنش و شادی و خرسندی و زندگی بهتر مردمانش و بدون داشتن کوچکترین چشم داشتی دلاورانه با اعراب مسلمان مبارزه کرد و یا حسین ابن علی که می خواست خودش خلیفه شود و حتی خانواده اش هم در این راه برایش ارزش نداشتند و آنان را قربانی کرد؟. اندکی شرف و میهن دوستی و هویت لازم است تا بدون تعصب، پاسخ درست را بدین پرسش داد.