طرفداری | آنچه گذشت: در قسمت قبل از کتاب رود گولیت خواندیم که انتقال به فوتبال ایتالیا و بازی کردن در میلان، چه چالشهای جدیدی را به او عرضه کرد. به عنوان هدیهای از آن قسمت، او حتی راز صاحب موقعیت شدنهای لیونل مسی و کریستیانو رونالدو را برای ما شرح داد. حال برای ادامه این داستان خواندنی، با گولیت همراه میشویم:
قهرمانان اروپا 1988
پیش از آنکه در مسابقات قهرمانی اروپای سال 1988 که در آلمان غربی برگزار شد حضور پیدا کنیم، تیم ملی هلند با ناکامیهای بزرگی روبرو شده بود.
در سال 1983، ما در شرایطی تلخ نتوانستیم به مسابقات قهرمانی اروپا 1984 در فرانسه راه پیدا کنیم، زیرا اسپانیا با نتیجه 12 بر 1 مالت را شکست داد و با تفاضل گل بهتر صعود کرد. دو سال بعد نیز در دیدار پلیآف مقابل بلژیک، زمانی که ژرژ گرون درست پیش از سوت پایان گلزنی کرد، شانس حضور در جام جهانی 1986 مکزیک را از دست دادیم.
بنابراین، ما در سال 1988 به عنوان یک تیم تازهکار و ناآزموده وارد آلمان غربی شدیم، هرچند ترکیب تیم مملو از بازیکنان باتجربه بود. آژاکس بهتازگی فاتح جام برندگان جام اروپا شده بود؛ کمی پیش از مسابقات قهرمانی اروپا نیز، آیندهوون فاتح جام باشگاههای اروپا شد و در ایتالیا، من به همراه مارکو فان باستن با تیم آث میلان قهرمان سری آ شده بودیم.
عجیب اینکه ما اولین بازی خود را مقابل روسیه (که در آن زمان همچنان اتحاد جماهیر شوروی بود) با نتیجه 1-0 باختیم. با وجود این شروع ناامیدکننده، در آخرین بازی مرحله گروهی برابر ایرلند خوششانس بودیم و با گل ویم کیفت - که در موقعیت آفساید قرار داشت - با یک ضربه سر کاملاً غیرمتعارف پیروز شدیم.
برای هلند، دیدار نیمهنهایی برابر آلمان حکم فینال را داشت. چهارده سال پیشتر، تمام کشور در حالی که در مقابل تلویزیونها نشسته بودند، با دیدن شکست تحقیرآمیز هلند مقابل آلمان در فینال جام جهانی 1974 گریستند. ما آمده بودیم تا آن خاطره تلخ را جبران کنیم. بازی روند عجیبی داشت؛ یک ضربه پنالتی کاملاً درست به سود آلمان گرفته شد، در حالی که پنالتی ما هدیهای از سوی داور رومانیایی، یون ایگنا بود. در خاک آلمان، برابر تیم آلمان، در مرحله نیمهنهایی مسابقات قهرمانی اروپا چنین هدیهای؟ عجیب بود، اما در فوتبال چنین اتفاقاتی رخ میدهد. رونالد کومان آن پنالتی را به گل تبدیل کرد و همین موضوع آنقدر به تیم ما روحیه بخشید که اندکی بعد، مارکو فان باستن گل پیروزی را به ثمر رساند.
از نظر ما، با این پیروزی قهرمانی مسجل شده بود. انتقام ما کامل شده بود و من یک جشن بزرگ در شهر هامبورگ برپا کردم. ما روی ابرها بودیم. روز بعد، برای بازی فینال به مونیخ رفتیم و کل تیم به تماشای کنسرت ویتنی هیوستون نشست. چنین چیزی امروزه غیرقابل تصور است. تا زمانی که سرمربی تیم، رینوس میشل، برای بررسی تاکتیکها پیش از رویارویی دوباره با شوروی سراغ ما نیامد، اصلاً روی بازی فینال تمرکز نکرده بودیم. او گفت:
«شما کار بزرگی انجام دادهاید؛ اما حالا که به مونیخ آمدهایم، بهتر است فینال را هم ببریم. آن وقت واقعاً یک شاهکار خلق کردهایم.»
اینطور به نظر میرسید که گویی پیروزی ما امری بدیهی بود؛ حتی با وجود اینکه روسها تیم قویتری بودند. واقعاً توضیح منطقی برای این حس ندارم؛ فقط همین احساس در ما وجود داشت. دروازهبان ما، هانس فان بروکلن، حتی یک ضربه پنالتی را مهار کرد. نوعی تقارن شیرین در آن بازی وجود داشت: در دیدار افتتاحیه ما تیم برتر بودیم، اما روسیه پیروز شد؛ در فینال، روسیه تیم برتر بود و ما پیروز شدیم. نتیجه ۲-۰ به سود ما رقم خورد: با گلهایی از فان باستن و خودم.
شادی رود گولیت همراه با مارکو فان باستن پس از گلزنی در فینال یورو ۸۸
با وجود اینکه کاپیتان تیم بودم، نقش من در مسابقات قهرمانی اروپا ناچیز بود. من یا به عنوان مهاجم دوم بازی میکردم یا در سمت چپ یا راست در سیستم ۲-۴-۴ که بستگی به این داشت که در کدام منطقه میتوانستیم به حریف ضربه بزنیم.
پس از آن فصل طاقتفرسای نخست در آث میلان، کاملاً خسته و فرسوده شده بودم. پس از آنکه با فتح عنوان قهرمانی ایتالیا احساس آسودگی کردم، از نظر ذهنی و جسمی کاملاً از پا افتاده بودم.
وقتی برای شرکت در این تورنمنت حاضر شدم، بیش از حد خسته بودم که بتوانم با همان انرژی که در آث میلان نشان داده بودم بازی کنم، هرچند که شدیداً دوست داشتم این کار را انجام دهم. حتی میشل مرا از زدن ضربات ایستگاهی منع کرد. اما خوشبختانه فان باستن پس از ماهها مصدومیت و نشستن روی نیمکت در دیدار افتتاحیه برابر روسیه، توانست برای این تورنمنت به فرم ایدهآل خود بازگردد. مارکو سرحال بود و من مدام توپ را به او میرساندم.
غرور شخصیام را کنار گذاشتم و فقط برای تیم و کسب نتیجه تلاش کردم. در فینال، آمادگیام بازگشت و به عنوان پاداش، میشل به من اجازه داد که ضربات ایستگاهی را بزنم. یکی از این ضربات ایستگاهی به طور غیرمستقیم به گل نخست منجر شد. ضربه ایستگاهی من به کرنری منتهی شد که در نهایت با ضربه سر من تبدیل به گل شد: 1-0. در ادامه فان باستن با یک ضربه والی دیدنی که تجسمی از تمام آن تورنمنت بود، گل دوم را به ثمر رساند. رسانه فرانسوی L’Équipe بعدها گل نخست من را «گل فراموششده» نامید.
سرانجام، در سال 1988، تیم ملی هلند توانست پس از ناکامی در فینالهای جام جهانی 1974 و 1978، یک جام مهم بینالمللی را کسب کند. سالها بعد، در جام جهانی 2010 در آفریقای جنوبی نیز ما به فینال رسیدیم. من به دستاوردهایمان در دنیای فوتبال بسیار افتخار میکنم.
هلند ممکن است کشوری کوچک باشد، اما در سال 1974 ما با مفهوم «توتال فوتبال» این بازی را دگرگون کردیم. ما پیشگامان این سبک بودیم و هرچند که نتوانستیم جواز حضور در مسابقات قهرمانی اروپای سال 2016 در فرانسه را کسب کنیم، همچنان یکی از غولهای فوتبال بینالمللی محسوب میشویم.
اوج افتخار
در آث میلان بود که من به یک بازیکن پخته تبدیل شدم. این موضوع تا حد زیادی به محیط جدیدم برمیگشت. در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990، ایتالیا مقصد اصلی بازیکنان برتر جهان بود. در آن زمان، باشگاههای ایتالیایی اجازه داشتند تا سه بازیکن خارجی در اختیار داشته باشند و مسائل مالی اصلاً مطرح نبود؛ ایتالیا در آن دوره مثل انگلیس امروز بود.
باشگاههای ایتالیایی بهترینهای جهان را جذب میکردند: بازیکنانی نظیر مارادونا، رایکارد، فان باستن، زیکو، فالکائو، دانیل پاسارلا، لوتار ماتئوس، زبینیف بونیک، میشل پلاتینی، یورگن کلینزمن، پربن الکیر لارسن، آندریاس برمه، میشل لادروپ و بسیاری دیگر.
خود ایتالیا نیز پر از بازیکنان طراز اول بود؛ افرادی مانند فرانکو بارزی، کارلو آنچلوتی، روبرتو باجو، پائولو مالدینی، جوزپه برگومی، پیترو ویرچوود و روبرتو مانچینی.
سطح فوتبال در سری آی ایتالیا بهمراتب بالاتر از سایر لیگهای اروپایی بود. این تفاوت، چیزی شبیه به اختلاف امروز لالیگای اسپانیا با سایر لیگهای اروپا بود. بازیکنان خوب باعث میشوند که همتیمیهایشان بهتر شوند و رقابت به سطح بالاتری برسد.
فقط چند تن از مهاجمان مطرح سری آ در دهه ۹۰ میلادی
سری آ میتوانست برای مهاجمان بسیار طاقتفرسا باشد؛ هر ایتالیایی بلد بود چگونه دفاع کند، چه برای یوونتوس بازی میکرد و چه برای تیمهای کوچکتری نظیر کرمونزه، لچه، آسکولی یا چزنا. برای اینکه حتی شانس خلق یک موقعیت را پیدا کنید، باید بسیار سریع عمل میکردید.
در فیورنتینا، آنها دنیل پاسارلا، کاپیتان تیم ملی آرژانتینِ قهرمان جام جهانی 1978 را در اختیار داشتند. عکسی وجود دارد که در آن، او با آرنج مستقیم به صورتم ضربه میزند. لحظاتی قبل از آن، من یک ضربه سر به تیر دروازه زدم و یک ضربه دیگر را هم روانه دروازه کردم. در نتیجه، پاسارلا جای جوزپه برگومی یا ریکاردو فری را گرفت و مامور مهار من شد. او با صدایی بلند گفت: «به سری آ خوش آمدی!» پاسارلا آنقدر بیرحم و خشن بود که واقعاً نمونهای از یک «قاتل آرژانتینی» به حساب میآمد. مدتی پیش که اتفاقی همدیگر را دیدیم، او به شوخی گفت: «تو آدم گندهای بودی، باید یک کاری میکردم!» و هر دو به این خاطره خندیدیم.
ویرچوود در سمپدوریا یکی از بهترین مدافعانی بود که در تمام دوران فوتبالم مقابلش بازی کردم. از فان باستن بپرسید که درباره ویرچوود چه نظری دارد! مارکو تنها یک بار موفق شد در برابر او گل بزند، آن هم با خوششانسی؛ ضربهای که به تیرک برخورد کرد و در برگشت مارکو توانست با ضربه سر آن را وارد دروازه کند.
تغییر نقشها
باشگاههای هلندی چندان روی آموزش بازیکنان در زمینه تغییر نقشها به دنبال از دست دادن مالکیت توپ تمرکز ندارند. مهاجمان ممکن است در این زمینه مشکل داشته باشند، زیرا تمرکز آنها بر روی توپ است.
در سال اول حضورم در آث میلان به عنوان مهاجم، هر زمان که موقعیتی را از دست میدادم، همانجا میایستادم، در حسرت موقعیت از دست رفته فرو میرفتم یا لحظهای برای استراحت درنگ میکردم. برای اصلاح این رفتار، مجبور بودم به خودم بگویم: «رود، اول به موقعیت خودت برگرد؛ آنوقت میتوانی فکر کنی یا استراحت کنی.» در میلان، اگر در فکر فرو میرفتی و جایگاهت را در تیمی منظم گم میکردی، بازیکنانی مانند ساکی، آنچلوتی و بارزی خیلی زود تو را به واقعیت باز میگرداندند.
ایستادن در جا پس از یک حمله برای تیم بسیار مهلک است. بعضی بازیکنان به دنبال از دست دادن موقعیت، با شرمساری به زمین نگاه میکنند و آهسته برمیگردند. در عوض، شما باید نگاهتان را بالا بیاورید و فوراً به موقعیت خود بازگردید، وگرنه دروازهبان توپ را از بالای سر شما برای مدافع کناری سمت راست یا چپ میفرستد و آنها به راحتی فرصت آغاز یک ضدحمله را پیدا میکنند.
در آث میلان، هر بازیکنی به طور خودکار هنگام از دست دادن توپ نقش خود را تغییر میداد. اگر اینگونه بازی نمیکردید، به سادگی در ترکیب تیم قرار نمیگرفتید. ما با بازی منظم، هرگونه غافلگیری را که تیم مقابل برایمان آماده کرده بود، خنثی میکردیم. در آث میلان غیرممکن بود که ما غافلگیر شویم، زیرا آنقدر سازمانیافته بودیم که فقط بازیکنان بزرگی مثل مارادونا، زولا، کارکا، زیکو یا کلینزمن با مهارتهای فردی استثناییشان میتوانستند ما را به چالش بکشند.
پرس کردن
با آن سازماندهی منظم، ابتدا باید به حریف فضا میدادیم تا به جلو حرکت کند. با مجبور کردن بازیکنان حریف به حرکت در جناحین، آنها را وادار میکردیم که به وسیله مدافع راست یا چپ خود بازیسازی کنند. سپس وقتی توپ به خط میانی میرسید، همه ده نفر ما آماده بودیم تا برای بازپسگیری توپ یورش ببریم.
در واقع، ما راه را برای بارسلونا هموار کردیم. آنها دقیقاً همان کاری را انجام میدهند که ما میکردیم. در حقیقت، آنها حتی سریعتر و عمیقتر نفوذ میکنند تا در زمین حریف فشار وارد کنند.
رود گولیت، مارکو فان باستن و فران رایکارد، مثلث پر زرق و برقِ هلندی میلان
یکی از دلایل کلیدی برای دادن فضا به حریف این بود که اگر خیلی زود به آنها حملهور میشدیم، توپ مستقیماً به دروازهبان بازگردانده میشد. بنابراین تحت فشار قرار دادن زودهنگام حریف فایدهای نداشت. در آن زمان، دروازهبانها هنوز اجازه داشتند توپهای بازگشتی از همتیمیهای خود را با دست بگیرند. این قانون تا سال 1992 تغییر نکرد.
قانون جدید کار را برای تیمی که قصد دارد فشار بیاورد آسانتر کرد. حالا شما میتوانید 20 تا 30 متر نزدیکتر به دروازه حریف بروید؛ این یعنی حریف فضای بسیار کمتری برای بازیسازی دارد. و هرچه زودتر مالکیت توپ را به دست آورید، به دروازه حریف نزدیکتر خواهید بود و فاصلهای که باید طی کنید کمتر خواهد بود.
چگونه دیوار دفاعی را شکستیم
در آن زمان، هیچ تیمی در خارج از ایتالیا نمیدانست چگونه با فشار ما مقابله کند. حتی بازیکنان خوب هم تحت فشار مرتکب اشتباه میشدند. در جلسات تمرینی، ما پرس و حفظ فاصله نزدیکمان را تمرین میکردیم و سعی داشتیم همواره در محدوده پنج متری از یکدیگر حرکت کنیم تا در تاکتیکهای خود به تبحر برسیم.
ما در قالب 11 نفر در برابر 7 مدافع، تمرینات آفسایدگیری را انجام میدادیم. آن 7 نفر شامل دروازهبان سباستیانو روسی، چهار مدافع یعنی فرانکو بارزی، فیلیپو گالی (بعدها آلساندرو کاستاکورتا)، پائولو مالدینی و مائورو تاسوتی و دو هافبک یعنی کارلو آنچلوتی و فرانک رایکارد بودند. من در سمت راست، مقابل مالدینی بازی میکردم. ما تلاش زیادی میکردیم، اما هرگز موفق به عبور از دفاع آنها نمیشدیم، حتی با شوتهای از راه دور.
بعدتر در تمرینها، ما در برابر 5 مدافع که دروازهبان هم جزوشان بود، بازی میکردیم؛ اما در این شرایط هم، حتی با یک پاس در عمق، عبور از خط دفاع غیرممکن بود.
وقتی در اوج آمادگی بودیم، درون نیمهای از زمین که عرض آن از محدوده محوطه جریمه فراتر نمیرفت، 11 در برابر 11 تمرین میکردیم. در چنین فضایی باید روی پاسهای ترکیبی تمرکز میکردید، زیرا دریبلزنی غیرممکن بود. این روش همیشه جذابترین سبک بازی نبود، اما بازیکنان را وادار میکرد تصمیمهای سریع بگیرند. انجام این تمرین ضروری بود، زیرا سایر تیمها هنگام بازی مقابل آث میلان، عقبتر مینشستند و فضای به شدت کمی در اختیار ما قرار میدادند. اگر میخواستید از دفاع آنها عبور کنید، باید در لحظه تصمیم میگرفتید.
خلاقیت در حمله
علاوه بر یک دفاع سازمانیافته، شما به یک برنامه برای حمله هم نیاز دارید. این برنامه باید فضای زیادی برای بازیکنان فراهم کند تا از شهود و غریزه خود استفاده کنند؛ به ویژه مهاجمان. شما نمیتوانید صرفاً به حرکات از پیش تعیینشده تکیه کنید؛ همه آنها را میدانند. کودکان این حرکات را از همان دوران ابتدایی در باشگاههای محلی یاد میگیرند. وینگر راست به سمت مرکز زمین حرکت میکند و وقتی با یک مدافع روبرو میشود، به هافبک راست پاس میدهد و مدافع راست به عنوان سومین بازیکن جلو میآید. بازیکنان خوشفکر میتوانند با حرکات خلاقانه و غیرمنتظره این الگوهای استاندارد را بشکنند.
بهترین حالت این است که دو بازیکن با این ویژگیها در تیم شما باشند. البته به شرطی که آنها بتوانند با یکدیگر هماهنگ شوند؛ زیرا در نهایت، شما باید نوعی درک غریزی و بینقص از همدیگر داشته باشید. میگویند بازیکنان خوب همیشه میتوانند در کنار هم خوب بازی کنند، اما گاهی اوقات این ترکیب به درستی جواب نمیدهد و ویژگیهای مختلف بازیکنان با هم سازگار نمیشود. در بارسلونا، آنها حداقل سه بازیکن فوقالعاده دارند: مسی، لوئیس سوارز و نیمار. هماهنگی آنها درون زمین واقعاً خارقالعاده است.
پایان فصل دوم