پارسال هم حرفام زدم ولی پاک شد.دیگه امیدوارم این پست دیگه پاک نشه.نه بددهنی میکنم نه حرف نامربوط. شاید به درد کسی خورد.
میگن اگه" مشکلی خوردید بدونید توی دنیا چند صد نفر همون مشکل مشابه رو داشتن" من سنم اونقدر نیست که گرم و سرد کشیده باشم.نهایت سنم 27 یا 28 هست.
نصحیت من فقط میتونه تجربه من توی دانشگاه باشه. به نظرم خوندن تجربه ورود من به دانشگاه شاید بتونه یکم جلوی اشتباهاتتون بگیره.
من رشته ام ریاضی فیزیک بود ،ریاضیم خوب بود ،اما همیشه ته کلاس میشستم و مسخره بازی..یادم نمیره معلم ریاضی مون حرفی زد هنوز یادم مونده : "گفت شاید ریاضیت خوب باشه و استعداد داشته باشی ولی چون مغرور هستی به هیچ جا نمیرسی " ما هم جوون و مهم نبود این حرفا.
سال اول پشت کنکور موندم با یه رتبه بد ، ولی سال دوم یه رتبه زیر 1000 آوردم که اون رشته ای که میخواستم قبول شدم.رشته ریاضی کاربردی دانشگاه پلی تکنیک (امیر کبیر)
به هدفم رسیدم و گفتم تمومه ،دوماه وقت داشتم ،تا آماده کنم خودم برای دانشگاه رفتن.ولی تنها کاری که کردم میرفتم بیرون ،همسایه و فامیل تبریک میگفت ، حرفایی میزدن که خودم باورم داشت میشد.. حرفایی مثل این : "تو آبروی فامیل هستی" و "به تو افتخار میکنیم" و .....خلاصه فکر کردیم کسی هستیم واسه خودمون. حرفایی که شما هم مطمئنا میشنوید.
رفتیم دانشگاه : روز ثبت نام یه کیف بهمون دادن با آرم دانشگاه امیر کبیر روش..یادم نمیره داداشم برام کیف خریده بود ،ولی من با این کیف میرفتم .میدونید چرا؟
چون آرم داشت توی اتوبوس ،آرم میگرفتم طرف مردم که بفهمن من دانشگاه امیر کبیر خوندم..احساس غرور کاذب داشتم.فکر کردم خوشبختی من شروع شد.
اما ترم اول یواش یواش به من نشون داد اینجا جای من نیست.. 3 واحد مبانی برنامه نویسی داشتم که فرق چرتکه و کامیپوتر نمیدونستم و درس حذف شدم یه صفر گرفتم.
زبان تخصصی استاد میومد کلاس انگلیسی حرف میزد و هیچی نمیفهمیدم.
فیزیک 1 سر امتحان نرفتم چون هیچی نخوندم توی ترم.
تنها دلیلش این بود که میخواستیم توی دانشگاه مسخره بازی دربیاریم با دوستای محلمون میرفتیم بیرون..دانشگاه برامون بهشت بود..استادها زیاد به حضورمون توجه نداشتند و ماهم نمیرفتیم سرکلاس، به هر دلیلی دوستام میگفتن بریم بیرون ،میگفتم باشه بریم.
خلاصه همه اینا رو گفتم تا بگم :معدل ترم اول من 5 خورده ای شد.اون خدا بالاسر من شاهده، یعنی مشروط مردودی شدم!! یعنی حتی معدلم هم افتادم!!
فشارها یواش یواش روم اومد.ترم دوم مجبور شدم مرخصی بگیرم.
ترم 3 شروع شد ، با ورودی های جدید مجبور شدم سر کلاس بشینم..دو سه سال کوچیک تر بودند از من. جو سنگین شده بود.سر کلاس وقتی جواب میدادم ، بچه ها فکر میکردن چون دو ترم درس افتادم ؛تونستم جواب بدم..به چشم یه آدم ضعیف شناخته شدم..همین باعث شد انگیزه هام کم بشه واسه درس. یادم نمیره ترم 3 ریاضی 1 داشتم پاس میکردم.استاد ریاضی یه چیز گفت جوابش دادم ،فکر کردم کار شاخی کردم.دوباره ریاضی 1 افتادم.دیگه یاد گرفته بودیم هر درسی که بلد نبودیم حذف پزشکی میکردیم.میرفتیم کمیسیون و با صدتا دروغ درس حذف میکردیم.
با یکی دوست شدم ترم چهار.اون یه سال از من زود تر اومد بود دانشگاه..ترم 6 بود و من ترم 4 .هر دومون ریاضی 1 داشتیم!! یادم نمیره سر جلسه امتحان ،یه دونه مراقب که با من شوخی داشت. بلند گفت بهروز تو هنوز ریاضی 1 داری؟؟ (همه خندیدن ) خیلی حس بدی بود.میدونستم درسم از خیلی هاشون بهتره ولی مسخره میشم.
این دوستم وقتی ترم 6 ریاضی 1 پاس کرد.بچه های دانشگاه براش شیرینی خریدن به تمسخر.
یادم نمیره همیشه میشستیم پارک دانشجو و به خودمون تف و لعنت میفرستادیم..هر دومون واقعا درسمون خوب بود.ولی شل گرفتیم از اول تا رسیده بودیم اینجا.
دوستم درس ول کرد ،منم مونده بودم چیکار کنم.کارم به قرص رسیده بود.کاهش استرس و فشار عصبی..روزهای بدی بود..ورود به دانشگاه به جای خوشبختی برام شده بود کابوس..با خونه بد اخلاقی میکردم.
یهو دیدم دوستایی که میگفتن بیا بریم مسافرت ،و دانشگاه میپیچوندم ،وقتی زنگ میزدم میگفتن سر کار هستیم.. اون بالایی شاهده رسیدم به جایی که دیدم هیچ کدوم از رفیقام نیستن
دیگه خبری از تعریف فک و فامیل نبود... تازه فهمیده بودم درس برای تشویق اینا خونده بودم، ولی الان که پول ندارم هیچ کدومشون نیستن.
مجبور بودم الکی برم دانشگاه ،ولی برام عذاب آور بود...9 ترم خوندم به 100 واحد نرسیدم..یه روز رفتم پیش روانشناسم ،گفت: بهروز فضای درسیت عوض کن ،من گفتم نه اینجا رو به سختی بدست آوردم عمرا ول کنم.، ترم 10 بود وقتی یه درس افتادم ،مثل مرد گفتم من دیگه نمیتونم درس بخونم و گفتم انصراف میدم....مدرک موقت گرفتم برای کاردانی..و با دکترم صحبت کردم ،که میخوام تغییر فضا بدم.رسیدیم به اینکه چند ترم برم دانشگاه دیگه درس بخونم...یه دانشگاه غیر انتفاعی..
یادم نمیره کاردانی به کارشناسی شرط معدل بود بعضی دانشگاه ها..وقتی اطلاعات پر کردم و روزی که میخواست جوابش بیاد ، استرس گرفته بودم.. آره واقعا استرس گرفته بودم...منی که دانشگاه معتبر خونده بودم ، برای قبولی توی یه دانشگاه افتضاح استرس داشتم ،جوابش اومد و قبولم کردم..حاضرم قسم بخورم خوشحالی خبر دانشگاه غیر انتفاعی از رتبه برتر شدن ارشد بیشتر بهم چسبید.
دانشگاهم تغییر دادم ولی به خونه چیزی نگفتم ..................
طولانی شد ،ولی فکر کنم فهمیدید چی منظورم بود .درس برای کسی نخونید و مغرور نشید که به هیچ جایی نمیرسید..ترم 1 کلید موفقیت شما هست توی دانشگاه.
بقیه اش فکر کنم از حوصله تون خارج باشه.
فقط و فقط این وقت شب این همه تایپ کردم تا خدا شاهده یکی تون اشتباه من نکنید.
اگه براتون مفید بود و حس کردم به درد یکی تون خورد.بقیه اش شاید توی پست دیگه گفتم.چیزهایی که نگاهم عوض کرد کلا.
اما بعید این پست حذف نشه