طرفداری- کریستین پولیشیچ حالا 20 سال سن دارد اما تعداد کلمات پرحرارت زیادی درباره او نوشته شده است. سرعت کلاسیکش، شتاب باشکوه و تماسش با توپ که باعث میشود تا توپ به پاهایش بسیار نزدیک باشد و مدافعین تنها بتوانند در کورس یا تنه زدن، با او رقابت کنند. دید بسیار بالایش نیز نیز فضای بسیار خوبی در کنار مدافعان حریف در نزدیکی دروازه برای همتیمیهایش ایجاد میکند. روشی که شوت میکند، مانند یک کماندار میماند و توپ از پاهایش مانند برخورد توپ با چوب بیسبال رها میشود.
اگر بخواهم صادق باشم، اشتیاقش او را ضمانت میکند. کریستین پولیشیچ بااستعدادترین بازیکن در تاریخ فوتبال آمریکا است و باید آن کاری که لازم است را انجام دهد و آن هم بازی برای چلسی در لیگ برتر انگلیس است. این یکی از بزرگترین شاهکارها در تاریخ ورزش آمریکا است. البته که تیم هاوارد برای منچستریونایتد بازی کرد اما او دروازهبان بود. کلینت دمپسی و لاندن داناوان نیز در لیگ برتر انگلیس بازی کردند اما آنها در تیمهای کوچکتری چون اورتون و فولام به میدان رفتند.
اما وضعیت پولیشیچ متفاوت است. او با پیوستن به چلسی شانس این را دارد تا به ستاره یکی از بزرگترین باشگاههای فوتبال تبدیل شود. نزدیک به نصف جمعیت کره زمین لیگ برتر انگلیس را تماشا میکنند. عددی بیشتر از 3 بیلیون نفر در هر فصل. اگر پولیشیچ در چلسی بدرخشد و خود را نشان دهد، میتواند دل بسیاری از هواداران در آمریکا، اروپا، آفریقا، چین، هند و سراسر جهان را مال خود کند. دیگر همه جور دیگر روی او حساب باز خواهند کرد. حالا سقف او لاندن داناوان نیست و به لیونل مسی فکر میکند.
در یک روز بهاری مرطوب در دورتموند، پولیشیچ را در یک رستوران مرکز شهر دیدم. در یک ظاهر عادی با شلوار جین تنگ و یک هودی مشکی. سوییشرتش توجه من را با جملهای بر روی خود جلب کرد. « از طرف یک پسر با تلاش بیوقفه». پولیشیچ درباره آن گفت:
لبران با جمله بیشتر از یک ورزشکار شروع کرد و آنها برای من نیز چنین چیزی فرستادند.
این پدیده با قدرت انتظار فوقالعاده انسانها کار میکند. انتظار داریم چیزهای بزرگ، سنگینتر نیز باشند پس احساس راحتتری را در ما ایجاد میکنند. در ورزش، راه تبدیل شدن به یک اسطوره نیز از چنین چیزی میگذرد. اگر به نقطهای بزرگ نگاه کنید، آن وقت انجام دادنش میتواند راحتتر باشد. بسیاری از سوپراستارها از چنین راهی وارد شدهاند. هنگامی که تایگر وودز جمله سلام جهان را به زبان آورد یا لبران جیمز که قبل از تمام کردن دبیرستان، از مقایسه شدن با مایکل جردن استقبال کرد.
شاید پولیشیچ نیز با پیوستن به چلسی خواهان این توجه و میکروفونی باشد که در اختیارش قرار گرفته است. حالا او آماده است تا پیش قدم شود و خود را به عنوان یک مدل پیشرفت در فوتبال آمریکا به نمایش بگذارد. شاید حالا او میخواهد صحبت کند.
درباره جمله بی وقفه روی سوییشرتش پرسیدم، حالا فکر میکنی جز آن هستی؟ با پیشانی چین خورده و چشمهایی از حدقه بیرون زده پاسخ داد:
شاید نه جز آن بلکه از این ایده حمایت میکنم.
پولیشیچ اساسا خودش را به عنوان انسانی آرام و بی صدا، به جهانیان معرفی کرده است. با اینکه می دانستم منظورش از این حرکت چیست (پوشیدن گرمکن) ولی با این حال تعجب کردم که شاید چیزی تغییر کرده است. از نظر من عجیب نیست زیرا علم به ما ثابت کرده اگر یک فرد دو شیء را در یک زمان یکسان مورد هدف قرار دهد و این اشیاء وزن های یکسانی داشته باشند، شیء بزرگتر در نظر ما سبکتر خواهد آمد. (بله حقیقت دارد و این را با کیندل و یک عدد آیفون امتحان کردهاند.)
مدتی بعد از مشهور شدن و چیزی که پس از پیوستن به چلسی او را به چالش میکشد، صحبت به میان آورد. چرا که او مشهور شدن را دوست ندارد. من درباره این به او گفتم که او به جایی از دوران بازی خود رسیده که جایگاهش را به عنوان بهترین بازیکن تاریخ فوتبال آمریکا تضمین میکند و او نیز پس از این حرف آهی کشید.
این قطعا یکی از سختترین بخشهای زندگی من است.
او درباره استرس قدردانی از هوادارانی گفت که همیشه از او حمایت میکنند و میفهمد چرا هواداران میخواهند با او سلفی بگیرند یا از او بخواهند چیزی را برایشان امضا کند.
امیدوارم هواداران درک کنند که این برای بعضی از ما سختتر است. بعضی اوقات میخواهید تنها باشید.
من شنیسل و پولیسیچ سالاد سفارش داده بود و بعد از آن او من را به استادیوم بروسیا دورتموند و رختکنش هدایت کرد. روبهروی قفسه خود ایستاد و از حسی گفت که برای اولین بار پیراهن خود را در سال 2016 دیده که از آن آویزان شده بود.
این جالبترین چیز دنیا بود.
بیرون از رختکن و در داخل زمین، در جایگاه 25000 نفری روبهروی برج جنوبی، جایی که به دیوار زرد معروف است، صدای تماشاگران پس از گلزنی تیم را به یاد او میآورد.
صدای استادیوم را میشنوید هنگامی که گوینده اسم کریستین را فریاد میزند و هواداران با پولیشیچ پاسخ او را میدهند.
صدایی که همین الان نیز در سر او اکو میشود.
میدانی منظورم به ثمر رساندن گل در دقایق پایانی است و دیدن این جایگاه که تمام نوشیدنیها به هوا پرتاب شده است.
صدایش خاموش میشود. ترک دورتموند به مقصد چلسی، حرکتی رو به جلو در دوران بازی پولیشیچ است. با این حال جدایی از دورتموند سخت است. جایی که برای پولیشیچ مانند یک پناهگاه بوده است. جایی که بازیاش را پیشرفت داده و فهمیده که میخواهد به عنوان یک ورزشکار در کجا بایستد. در نگاه فوتبال، دورتموند خانه بچگی پولیشیچ بود.
استعدادیابهای باشگاه با دیدن او در تیم ملی جوانان آمریکا در 15 سالگی، تصمیم به خرید او برای دورتموند گرفتند. آنها چیزی را دیدند که باشگاه چلسی حالا میبیند. بازیکنی به لطافت و نرمی ابریشم که بیشتر شبیه بازیکنان اروپایی بود تا آمریکایی. برای دورتموند که اهمیت بسیار به جوانان آکادمی میداد، او یک گزینه مناسب بود.
لارس ریکن، هماهنگ کننده تیم جوانان دورتموند درباره جذب بازیکنان خارجی برای آکادمی گفت:
ما تنها بازیکنان خارجی را برای تیم آکادمی جذب میکنیم که از ورود آنها به تیم حرفهای اطمینان داشته باشیم.
اینها را در حالی به من گفت که در محل تمرینات دورتموند باهم صحبت میکردیم. او از پولیشیچ به عنوان یکی از موفقترین داستانهای بازیکنان یاد کرد. پولیشیچ در 16 سالگی از هرشی در پنسیلوانیا به آلمان آمد. او با مدرسه رفتن مشکل داشت. او درباره شرکت در کلاسها تردید داشت چون حتی یک کلمه نیز آلمانی نمیدانست. با این حال استعداد او در زمین فوتبال بسیار سریع شکوفا شد.
بسیاری از آنالیزورهای فوتبال میگویند موفقیت در سطح بالای فوتبال به میلیمترها بستگی دارد. وقتی فاصله میان بازیکن و توپ از اندازهای عبور کند، دیگر توپ در کنترل بازیکن نیست. این فاصله برای پولیشیچ در زمانی که نوجوان بود و با حداکثر توان میدوید، بسیار کوچک بود. در کمتر از یک سال به تیم اصلی دورتموند فرا خوانده شد. ریکن با افتخار میگوید:
ما ستاره نمیخریم بلکه آن را میسازیم.
پولیشیچ تبدیل به جوانترین بازیکن غیرآلمانی شد که در بوندسلیگا گلزنی میکند. سپس او تبدیل به جوانترین بازیکن تاریخ دورتموند شد که در لیگ قهرمانان اروپا بازی کرده است. در 127 بازی در بیش از 4 فصل بازی کرد و به آنها کمک کرد تا دی اف بی پوکال یا جام حذفی آلمان را در سال 2017 بالای سر ببرند. با این حال در تمام این سالها تمایلات آمریکایی خود را فراموش نکرد. هم اتاقی سابقش، یاکوب لارسن در این باره گفت:
یادم است بعضی اوقات تا فرانکفورت 2 ساعت رانندگی میکرد تا بوریتوس( نوعی ساندویچ مکزیکی) بخرد.
نباید از تلاش او برای متصل شدن به شهر و هواداران نیز چشم پوشی کرد. با وجود سختیهایی در یادگیری زبان آلمانی، سرانجام او به جایی رسید که با این زبان در مصاحبههای تلوزیونی شرکت میکرد. گرامری که استفاده میکرد فوقالعاده نبود اما تلاش او برای ارتباط برقرار کردن با هواداران را میرساند. هواداران عاشق تلاش و پشتکار او برای رسیدن به جایی بودند که بازیکنانی که قبل از او به دورتموند آمده بودند، به آنجا رسیده بودند. پولیشیچ بااشتیاق و سختگیرانه تمرین میکرد. او با نیروی خود به جنگ بایرن مونیخ آمده بود. او گلهای مهمی چون دیدار برابر بنفیکا در لیگ قهرمانان اروپا به ثمر رسانده بود. یکی از بدترین هفتههای باشگاه در سال 2017 را نیز پشت سر گذاشته بود. هنگامی که یک هوادار به جنون رسیده، با مواد منفجره از اتوبوس دورتموند استقبال کرد.
پولیشیچ به ندرت درباره آن اتفاق صحبت کرده و هنگام حرف زدن درباره آن، لحن صدا و چشمهایش به خوبی همه چیز را بازگو میکند.
مثل همیشه میخواستیم برای انجام یک بازی عادی به ورزشگاه برویم و ناگهان صدای زیادی بلند شد. صدای بسیار گوش خراشی بود به گونهای که آن را به خوبی نشنیدم و گیج شده بودم. فقط یادم است که بورکی در کنار من بود و سر من را به زیر صندلی فشار داد. او قبل از من فهمیده بود که چه اتفاقی رخ داده و من ترسیده بودم.
صدای پولیشیچ آرامتر میشود. او ادامه داد:
سپس صدای داد مارک بارترا را شنیدم. او روبهروی من بود و روی دستان او خون را دیدم. او برای حضور دکتر فریاد میزد. همه سر راننده اتوبوس فریاد میزدند که به راهت ادامه بده.
پس از ریختن شیشههای اتوبوس، تکهای از آن وارد دستان بارترا شده و باعث خونریزی در بازوی او شده بود. در آن شب او عملی اورژانسی را پشت سر گذاشت. مصدومیت دیگری میان بازیکنان رخ نداده بود اما بعد احساسی قضیه همه را تحت تاثیر قرار داده بود. پولیشیچ در آن زمان 18 ساله بود و به تنهایی در آلمان زندگی میکرد. او باید با این حقیقت کنار میآمد که فردی به دنبال کشتن او و همتیمیهایش بود. باید با ماندن در همان هتل قبل از یک بازی دیگر کنار میآمد. او باید با ترسش قبل از سوار شدن به اتوبوس و طی شدن این پروسه کنار میآمد.
این اتفاقی ناگهانی بود که بعضی از احساسات را در او به بلوغ رساند. پولیشیچ خرید کردن در دورتموند را یاد گرفته بود. چگونه غذا درست کردن و آماده شدن در هر روز را نیز فرا گرفته بود. پس از اتفاق حمله به اتوبوس نیز مواجه شدن با این رویدادها و پشت سر گذاشتن این گونه کابوسها را نیز پشت سر گذاشته بود.
من تغییر زیادی کرده بودم. بسیار زیاد در درون زمین و شاید بیشتر از آن در خارج از زمین.
به هنگام خارج شدن از رختکن، او به اطراف نگاهی انداخت و گفت:
در بخشهای زیادی، من اینجا رشد کردم.
در 2 ژانویه بود که پولیشیچ تصمیم گرفت با قرارداد 73 میلیون دلاری باشگاه آلمانی را ترک کند. این رقم او را تبدیل به گرانترین بازیکن آمریکایی تاریخ میکرد. در ردههای بعدی دیگر بازیکنان حتی نزدیک به او نیز نبودند. جان بروکس با 22.5 میلیون دلار از هرتابرلین به ولفسبورگ پیوسته بود و در جایگاه سوم، کلینت دمپسی در سال 2012 با تنها 9.6 میلیون دلار از فولام به تاتنهام رفته بود.
این حرکت برای پولیشیچ بخشی از پروسه پیشرفتش بود. قدم بعدی که باید در دوران بازی او برداشته میشد. در این مرحله از او انتظار نیز میرفت. سرزندهترین پولیشیچ که در طول این مصاحبه دیدم آنجا بود که از او پرسیدم چگونه با لفظ پسر شگفتانگیز که گزارشگران و آنالیزوها روی او گذاشته بودند، کنار آمده است.
دلیلی که بیش از این نمیخواستم آن را بشنوم این بود که با خود میگفتم به نظر از این مرحله عبور کردهام. حالا دیگر جایگاهم را در تیمها داشتهام و نباید تنها به صورت یک شگفتی به من نگاه میشد. حالا دیگر نمیخواهم این برچسب را با خود حمل کنم. حسی نیست که در حال حاضر داشته باشم.
پولیشیچ 20 ساله است و کیلیان امباپه، ستاره جوان فرانسه در راه قهرمانی جام جهانی نیز چنین سن و سالی دارد. به او نیز لقب پسرشگفت انگیز و شگفتی نیز داده نشده است. او حالا یک سوپراستار است. در این مرحله از دوران بازیاش، پولیشیچ نمیخواهد با بازیکنان هم سن و سال خود قیاس شود. تنها میخواهد با دیگر بازیکنان مقایسه شود.
میتوان در این باره به او اطمینان داد که در لیگ برتر انگلیس این اتفاق نیز میافتد. اما پولیشیچ به خاطر ملیت خود، همواره روی نوع دیگری از مقایسه حساب باز میکند. وقتی از ارزش امباپه صحبت میکنیم، فرانسوی بودن او اهمیتی ندارد. فرانسه ستارگان زیادی به فوتبال جهان عرضه کرده و بیشتر از این نیز بازیکن به فوتبال معرفی خواهد کرد. پولیشیچ به عنوان بالاترین نمونه فوتبال در آمریکا شناخته میشود. اگر او موفق نشود، شاید دیگر بازیکنان آمریکایی نیز چنین شانسی نداشته باشند.
به همین دلیل نیز اولین واکنشها به انتقال پولیشیچ به چلسی با احتیاط همراه بود. با این وجود که اسم چلسی با موفقیت گره خورده، آنها اکنون در بالاترین سطح فوتبال اروپا حضور ندارند. رومن آبراموویچ 16 سال حضور خود در چلسی، 14 سرمربی را در این تیم تعویض کرده است. موردی که یکی از کارمندان سابق باشگاه از آن با لفظ کابوس سوزان یاد میکند.
حالا کریستین پولیشیچ باید زیرنظر فرانک لمپارد، ستاره سابق و سرمربی فعلی چلسی کار کند که تنها یک سال سابقه سرمربیگری را در کارنامه خود میبیند. پولیشیچ جایگزین هازارد جادویی شده است که از او به عنوان یکی از 10 بازیکن برتر فعلی فوتبال نام برده میشود. محرومیت یکساله چلسی از نقل و انتقالات را به اینها اضافه کنید. کار به جایی کشیده شد که لاندن داناوان گفت: وقتی درباره پولیشیچ صحبت میکنیم، باعث نگرانی من میشود.
لاندن داناون به عنوان یک بازیکن، میراث بزرگی را در تیم ملی آمریکا برجا گذاشت. به گفته او، وظیفه پولیشیچ چیزی بیشتر از اینهاست.
من یک هوم ران (در بیسبال به ضربهای گفته میشود که توسط بتر زده میشود و او با این ضربه، میتواند تمام بیسها را بدود و به بیس خانه و امتیاز برسد) بسیار بزرگ برای او میبینم. با این حال چلسی برای بازیکنان زیادی پول خرج کرده و آنها همیشه پول دارند. آنها میتوانند 70 میلیون برای پولیشیچ خرج کنند و اگر جواب نداد نیز ایرادی ندارد. به سراغ یک بازیکن دیگر میروند. برای او راه گریز زیادی در صورت موفق نشدن در چلسی وجود ندارد.
استو هولدن، بازیکن سابق تیم ملی آمریکا که سابقه بازی در بولتون به عنوان مهاجم را دارد نیز چنین عقیدهای دارد. او چلسی را باشگاهی ثروتمند و کمی بیثبات توصیف کرد که اوضاع در آنجا میتواند آشفته شود. حتی یورگن کلینزمن، ملیپوش سابق آلمان و سرمربی سابق تیم ملی آمریکا که برای اولین بار پولیشیچ را به تیم ملی فرا خواند نیز درباره موفقیت پولیشیچ شک و تردید دارد. او به ستایش از پولیشیچ پرداخت و گفت:
من فکر میکنم شاید یک یا دو سال دیگر حضور در دورتموند ایده بدی نبود.
با وجود همه این اظهارات که روی درخشش پولیشیچ در چلسی شک دارند، او باید خیلی سریع در چلسی شروع به درخشش کند. همانطور که داناوان میگوید وقتی درباره جایگاه پولیشیچ در تیم ملی آمریکا حرف میزنیم، جای شک کمی وجود دارد.
برای یک دهه دیگر، او میتواند تبدیل به مهمترین بازیکن آمریکا شود. اما گفتن این حرف درباره جایگاه او در چلسی به این آسانی نیست.
پولیشیچ میتواند در این راه قدم بردارد؟ قطعا. لمپارد درباره پولیشیچ میگوید او همان بازیکنی است که میخواهید در تیم داشته باشید و هواداران او را دوست خواهند داشت. داوید لوئیز نیز باور دارد که بازیکن جوان آمریکایی آینده درخشانی را با چلسی خواهد داشت و شاید به همین راحتیها نیز باشد. اما ممکن است پولیشیچ در فیکس شدن مشکل پیدا کند یا مصدوم شود و به باشگاه کوچک دیگری قرض داده شود؟ ممکن است در بهار آینده به او نگاه کنیم و از این که به دنبال چه چیزی است، تعجب کنیم؟ لیست بازیکنان جوانی که به انگلیس آمدند و به نتیجه مناسب نرسیدند، چندان کوتاه نیست.
با این حال پولیشیچ در این باره شجاع به نظر میرسد. او از اضطراب عادی و غلبه کردن بر شور و هیجان خود میگوید. تمام اینها حسی تلفیق از اطمینان و تردید را به ما القا میکند. وقتی صحبت از نشریات بدنام انگلیسی نیز شد، او تردیدی به دل خود راه نداد. پولیشیچ این راه را پیش روی خود میبیند و به نظر درست نیز میرسد. شاید این مورد که قرارداد او با چلسی باعث فروش بیشتر پیراهنهای این تیم در آمریکا میشود نیز در خرید او تاثیرگذار بوده است. چلسی با پولیشیچ به همان دلیلی قرارداد امضا کرد که دیگر باشگاهها با بازیکنان قرارداد امضا میکنند.
آنها حس کردند که او میتواند به پیروزی تیم در بازیها کمک کند و با خلاقیت خود، جایگاهش را در سیستم تیم لمپارد پیدا کند. آنها دیدند که او چگونه در یک سوم دفاعی حریف تاثیرگذار است و میتواند با پاسهای خود ایجاد موقعیت کند. پولیشیچ در این باره گفت:
میدانم چگونه بازیکنی هستم. آنها نیز این را میدانند.
او میتوانست صبر کند؟ میتوانست در دورتموند بماند؟ میتوانست منتظر فرصتی باشد که این چنین فشاری از سوی مالک روس روی او نباشد؟ شاید. اما نمیتوان با قاطعیت چیزی را عنوان کرد. داناوان میگوید:
هیچکس نمیتواند در مقابل این پیشنهاد ساکت بشیند.
در مقایسه با تواناییهایش، پولیشیچ میخواهد در چلسی روی پاهای خودش بایستد.
میدانم که برای این آماده هستم.
بازی در شب اکتبر 2017 به پایان میرسد. دستیار سرمربی به سمت او میآید. گلوی او از درد میخواهد فریاد بزند. هوا در ترینیداد و توباگو مهآلود است. زمین غرق در قطرات باران شده است. او صدای پای سرمربی را میشنود. آمریکا در یک بازی شکست خورده که باید آن را میبرد. مسابقهای که برای رسیدن به جام جهانی تنها به یک مساوی نیاز داشت. پولیشیچ نمیداند دیگر تیمها درباره حذف آمریکا چه خواهند گفت. او امیدوارانه به دستیار سرمربی نگاه میکند. سرمربی میگوید:
ما به جام جهانی نخواهیم رفت.
خیلی رک، خشمگینانه و سریع این را گفت. پولیشیچ به رختکن نگاه میکند. نوشیدنیهایی که میتوانست بخشی از جشن صعود آمریکا به جام جهانی باشد. پولیشیچ بر روی زمین افتاده بود و گریه میکرد. او باید گلزنی میکرد. باید فشار میآورد. باید میدوید و برای چیزی تلاش میکرد که سرانجام به آن نرسیده بودند. حالا او برای کشورش در بزرگترین تورنمنت فوتبال بازی نمیکند.
هنگامی که لباسش را درمیآورد، همتیمیهایش در اطراف او گریه میکردند. در پرواز صبح روز بعد نیز چشمهای خیس دیده میشد. زخمی که از آن عصر بر دل پولیشیچ ماند، تا هفتهها باقی مانده بود.
آن بدترین شب دوران بازی من با اختلاف بود.
دو سال از آن تصاویر پولیشیچ گذشته بود. همان تصاویری که پیراهنش بر روی چشمهایش افتاده بود. اشکهایی که از چشمانش بیرون میزد و شرایطی که در این زمان برایش رخ داده بود. در جولای به جای آن که به تعطیلات پس از جام جهانی برود، به تمرینات پیش فصل تیم جدیدش چلسی در ژاپن ملحق شد. او برگههای هواداران را امضا میکرد و با آنها سلفی میگرفت. او در فروشگاه محلی چلسی با لمپارد دیده شد.
او در تمرینات پیش فصل همراه با داوید لوئیز در حال شوخی و خنده دیده شد. حالا با لباسی جدید در حال حرکت دادن توپ در تمرینات بود. جو و شرایط تمرینات بسیار آرام بود. نوشتههایی درباره شماره او در چلسی (24) دیده میشد. ویدیوهایی نیز درباره گلهای او در تمرینات به بیرون درز پیدا کرده بود.
درون زمین، لمپارد به راحتی او را وارد دیگر بازیکنان کرده بود. او به عنوان بازیکن تعویضی به میدان آمد و در برابر تیم ژاپنی نیم ساعت بازی کرد و چند حرکت بدون نتیجه خاصی از خود نشان داد. چند روز بعد و در برابر بارسلونا، او به خوبی در هر دو سمت حرکت میکرد و در برابر یکی از بهترین تیمهای جهان نمایش قابل قبولی داشت. یک هفته بعد در اتریش، او صاحب یک ضربه پنالتی شد و با به ثمر رساندن 2 گل، چیزی که هواداران چلسی از او انتظار داشتند را به آنها تنها در 28 دقیقه نشان داد.
اینها تنها بازیهای دوستانه بود. نمایش او در پربینندهترین اپرای فوتبال یک هفته دیگر آغاز میشود. هواداران درباره او گفتوگو خواهند کرد. حالا لمپارد از او درجهای از بازی را میخواهد که معمولا نیازی به نشان دادنش نداشته است. تمام اینها مخلوطی از جاه طلبی، شجاعت و خشم خواهد بود.
میخواهم به آنجا بروم و با همان شیوه هجومی خودم بازی کنم. فکر میگنم به خوبی در تیم جا خواهم افتاد.
دو سال پیش پس از بازی افتضاح در ترینیداد، باوری چون این کمتر به چشم میخورد. در 19سالگی، صبور بودن سخت است. پولیشیچ آن باخت را پشت سر گذاشت و میخواست ببیند که این چگونه بر روی تیم ملی آمریکا تاثیر میگذارد. میخواست ببیند همه اینها برای منتقل شدن به باشگاهی بزرگتر، چه معنایی دارد. دو سال پیش میخواست بداند آیا چنین لحظهای هرگز از راه خواهد رسید؟