S̶p̶e̶c̶i̶a̶l̶ ی روز بارونی و سرد تو ماشین نشسته بودم سرم تو گوشی سایت طرفداری
ی خانومی تق تق زد ب شیشه . پنجره دادم پایین گفت منتظر پدرم هستم میشه تا موقع تو ماشین شما باشم منم اون لحظه ب صورت و چهرش نگاه کردم دیدم معمولیه مغرورانه گفتم ن نمیشه من میخوام برم اما ی نگاه ک ب بقیه متعلقات و اپشن هاش انداختم و دیدم چ جلوبندی و صندوق عقبی داره هرچی بوق بوق و صداش زدم و دنبالش رفتم دیگه محل نداد .
لامصب این مطلب ک گفتی یادش افتادم قضیه مال پریشبه
حیف شد نیتم خیر بود