طرفداری- ژورف بناپارت مردی آرام و بی رحم بود اما نه در حدی که بتواند پادشاه باشد. او که از کودکی به اصرار پدر و مادرش پیش کشیشان بزرگ شده بود، با استفاده از مهارت های حقوقی خود در زمان تحصیل در ایتالیا، برادرش را آماده حکومت و رسیدن به تاج و تختی می کرد که قرار بود کل اروپا تحت تاثیر قرار بگیرد.
به قلم اندرو فلینت برای وبسایت Thesefootballtimes- او بیشتر از آنکه تشنه قدرت باشد، دوست داشت با ادبیات و تاریخی که مورد علاقهاش بودند، به هم صحبتی و سرگرم کردن مهمانان بپردازد و برادرش را قدرتمندترین و برجستهترین رهبر تاریخ کند. بنابراین زمانی که تاج و تخت اسپانیا به خانواده بناپارت رسید، ژوزف با توصیه های او به آرام شدن اوضاع کمک کرد. همانطور که ناپلئون باور داشت، همه چیز به قدرت بر می گردد.
وقتی مارک سمپسون 31 ساله، در سال 2013 به عنوان سرمربی تیم بانوان انگلیس انتخاب شد، قطعا با شورش هایی که ناپلئون با آن دست و پنجه نرم می کرد، مواجه نبود. به هرحال او عزمش را جزم کرده بود بر تمامی چالش ها غلبه کند. اول از همه، او باید از زیر سایه فامیلش هوپ پائل، اولین کسی که مدرک رسمی یوفا برای مربیگری در سطح بانوان را دریافت کرد، در می آمد.
علاوه بر نسبت فامیلی او با کسانی که بزرگ این شغل محسوب می شدند، مساله جنسیتش بود داشته به خودیِ خود یک مانع بزرگ محسوب می شد. اگر فکر می کنید مارک از این موانع ترسید و فرار کرد، سخت در اشتباهید. سامپسون در مصاحبه با These Football Times، در خصوص پذیرش شغل مربیگری در تیم ملی بانوان انگلیس گفته بود: «شما کاملا سنگینی مسئولیت پیشرفت و توسعه و پیروزی را حس می کنید.»
پیش از این هیچ مربی تازه وارد دیگری، نتوانسته بود چنین تیم حرفهای و موفقی را بسازد، بنابراین لازم بود بیشترین اعتماد به نفس را به تیم تزریق کند. «تمرکز من روی تیم و محیط اطراف بود. با این کار، بسیاری چیزهای دیگر هم پیشرفت می کردند. اولین چالش من شنیدن نقطه نظرات و انتقادات مربیان و کادرفنی بود. باید می فهمیدم چه چیزی درست پیش می رود و چه چیزی نیاز به ساخت دوباره دارد.»
چیزی که در تیم خوب پیش نمی رفت، هماهنگی و هارمونی در تیم بود. از اواخر دوره پائل بیشتر به عنوان «دیکتاتوری» یاد می شد. روابط در تمام بخش های تیم بهم خورده بود. برای مثال لیان سندرسون کاملا از بازی برای تیم ملی کناره گیری کرد. «تا زمانی که او بر سر کار است، هرگز برنخواهم گشت. فکر هم نمی کنم که مرا بخواهد. حتی کتی چاپمن هم پس از به دنیا آوردن فرزند سومش، به دلیل عدم دریافت حمایت های معنوی، کاملا از تیم ملی خداحافظی کرد.
پس از ماه ها از انتصاب سمپسون، هردو بازیکن به تیم ملی دعوت شدند و به عضویت تیم ملی انگلیس که بهترین بازی های تاریخ فوتبال بانوان این کشور را به نمایش گذاشتند، درآمدند. ارزش کار او، زمانی مشخص می شود که بدانید برخی از اعضای تیم، حتی از خود سرمربی هم بزرگتر بودند. می توان جسارت را مشخصه اصلی مارک دانست. «ما استانداردهایی را تعیین کردیم که به ما اجازه می داد چارچوب هایی تعیین کنیم و در این چارچوب ها، همه آزادی عمل داشتند.»
مارک شخصی بود که تصمیم هایی قاطع اتخاذ می کرد. تصمیم هایی که پیش از این در فوتبال انگلیس ندیده بودیم و شاید مشکل بزرگ بازیکنان انگلیسی همین باشد. پیش از این در فوتبال انگیس، چه بخش بانوان و چه مردان، هیچکس نبود تصمیم های بی پروا بگیرد ولی انگار چیزی عوض شده بود. چطور ممکن بود او در این سن یک مربی عالی شود؟ مارک شبیه فامیلش پائل، در نوجوانی تحصیلاتش را آغاز کرد تا مدرک مربیگری اخذ کند. او هیچوقت به صورت حرفهای فوتبال بازی نکرد ولی به جایش کلی مطالعات گسترده و سراسری انجام داد تا دانشش در خصوص فوتبال، طیف وسیعی را پوشش دهد.
شاید اولین گام مهم سمپسون، انتصاب به عنوان ناظر مرکز تحقیقات سوانزی بود که زیر نظر روبرتو مارتینز رخ داد. او آنجا می توانست فلسفه فوتبالی اش را شکل و حتی گسترش دهد. سپسون بعدها به خاطر همکاری با مارتینز، خشنودی اش را اعلام کرد. او باور داشت در سوانزی، افق های جدیدی پیش روی ایده های فوتبالیِ خود دید و فهمید که فوتبال ورزش اشتباهات است. همیشه اشتباهات رخ خواهند داد، مهم این است از این اشتباهات، بهترین استفاده را ببرید.
در تمامی ویدیوهای تمرینات، ردپا و اثر سمپسون دیده می شد. نفوذها از کناره، پاس های کوتاه و تند و کلی ایده های جدید که بازیکنان به راحتی می توانستند فراگیرند. او باور داشت «پاس به شما خواهد رسید. دیر یا زود خواهد رسید و باید آماده باشید.» پس از دو سال حضور در سوانزی، به آکادمی بانوان بریستول سیتی رفت و دختران زیر 18 سال را که عاشق فوتبال بودند، تعلیم داد.
پس از کسب نتایج درخشان، به تیم اصلی راه یافت و سرمربی تیم اصلی شد. طی دو سال، تیم را دو بار به لیگ قهرمانان زنان و دو بار به فینال جام حذفی انگلیس رساند. سمپسون را بسیاری با آریگو ساکی مقایسه می کنند. راهی او که رفت، تحصیلات و دوره هایی که دید، از او یک متخصص ساخته بود. او اکنون شاید یکی از با دانش ترین مربیان فوتبال انگلیس باشد. او حتی اعتراف کرده بود با دیدن ویدیوهای میلان و الهام گرفتن از سیستم 2-4-4 آریگو ساکی، گامی بزرگ برداشته است.
یکی دیگر از خصوصیات مثبت سمپسون، احترام به نظرات بازیکنان است. او همیشه با بازیکنان گفتگو می کند و نظراتشان را جویا می شود. «به شدت باور دارم خودآگاهی و مطلع شدن از توانایی های خود، یک مزیت و برتری برای هر فرد است. امروز که با شما مصاحبه می کنم، حس می کنم نسبت به یک سال گذشته بسیار مربی بهتری هستم. جنسیت هرگز مساله بزرگی برای چالش های پیش روی من در مربیگری نبوده است. همیشه جایی را انتخاب کرده ام که خوشحال باشم و یا بتوانم در محیطش تغییری ایجاد کنم.» علیرغم مشکلاتی که برای سمپسون ایجاد شد، او تاثیرش را بر روی تیم ملی بانوان انگلیس گذاشت و ذهنیت یک نسل از بازیکنان را که شاید به میراث گذاشته شود، عوض کرد.
▬ برای خواندن سایر قسمتهای مجموعه نابغه های دنیای فوتبال، روی برچسب این مجموعه یادداشتها کلیک کنید. در این مجموعه جذاب، نگاهی خواهیم انداخت به بزرگترین اشخاص دنیای فوتبال که تاثیر زیادی بر فوتبال گذاشتهاند.