بوسنی
خندهاش میآمد به چریکهای بوسنیایی وقتی او که سردسته آنها بود به یاد زمان جنگ اللهاکبر میگفت و به جلو میراند گروهان را ,بوسنیاییها فکر میکردند سردسته اذان میگوید و آنها ادامهاش را باید بگویند
بوسنی جای عجیبی بود ، جلوی چشم چریک , کودکان بیخیال از جنگ پا به توپ بودند شاید یکی از آنها خود را اولگ بلوخین میدانست . کاش آخرین نفس های کمونیسم آن ها را آتش نمی زد
آسایشگاه
باطری در دستش عرق کرده بود.
هیجان,
ترس,
و یا گرمای عراق
دلیلش مشخص نبود چرا دستانی به آن آرامش, خیس شده بودند. رفیقش با رادیو سر کله میزد .رادیوی که با هزار مکافات از لاشهها سرهم شده بود ؛ فقط باطری کم داشت و کمی هنر یک رفیق تا چریک و دوستان از بیرون از کمپ اسرایی در موصل کمی صدا بشنوند.
-باطریو بده...!
صدای نامفهوم و کمی دستکاری ...
هیجان به لهجهای عربی از پشت شکسته استخوانهای رادیو فوران کرد : (( جامجهانی 1990 ایتالیا ؛ ضیافت پنالتیها
و حذفی کلاسیک برای ایتالیاییها . مارادونای بزرگ در شهر ناپل, جایی که عاشقانه او را میپرستیدند آرژانتین را به یکقدمی قلهای فوتبال برده . اما نه با یک برد ساده بلکه با حذف ایتالیای قدرتمند, چقدر دراماتیک!!!!))
چریک هفتهها در استخبارات شکنجهشده بود، زخمی بود و زیر شکنجههای استخباراتی ها یکچشمش را ازدستداده بود....
دوری از روستای سادهاش ، دور از لهجه کردی پدرش ، دوری از صدای گنجشکهای صحرایی لای گندمزار و ... ولی صبر کنید؛ پشت آن لهجه عربیِ هیجان مسکنی وجود داشت که بعدها بسیار به کارش آمد..جرقه عشق به فوتبال در دل چریک زخمی زده شد.
کاردیف
چریک دلش به حال پسرک میسوخت آخر تیم پسرک با تیمی مسابقه داشت که دو یا سه گل بیشتر در طول مسابقات نخورده بود هیچ, حتی از فضایی اهل سیاره دیگر هم گل نخورده بود. شانس تیم کم بود....
+شانس ما هم کم بود!!!!
-ببخش بابا جون حواسم پرت بود ؛کجا شانس شما کم بود؟
-فینال آتن ما بودیم و یک بارسای توانمند به رهبری کرایف فقید . جو آنگونه بود که روزنامهها تصویر کاپ را با کرایف فقید منتشر کرده بودند ما محکوم به باخت بودیم اما ماسارو دبل کرد ، ساویسویچ گل فضایی زد و راستی دسایی تیر خلاص را زد.
پرومتئوس
شاید محبوبترین و فراموششدهترین این داستان تویی بودی که نه با ژن فضایی داشتن بلکه با تلاش بهصف تایتان ها رفتی ؛ راستی یادت هست که دریای ستارهها بر شانهات تکیه زدن تا آنها را به کوه المپ ببری جایی بالاتر از آسمانی که در آن هستند .....
بزرگان زیادی بر این تخت تکیه زدند مثل آدمهایی که یکگوشه عالم نوری روشن میکنند و در آخر مانند همان نور خاموش میشوند ولی پرومتئوس وظیفه داشت تا نور هویت تیم را جاودانه روشن نگه دارد برای جاودانگی باید کاری کنی که دیگران نتوانستند!
راستی پرومتئه داستان پسرک, رفتنت از تیم مانند باز کردن جعبه پاندورا بود.
بازی سرنوشتساز
پسرک فردا امتحانی مهم داشت. اما نمیتوانست چشمش را از دریای سبز بردارد از مربی حریف میترسید
از تیم حریف هم!!!
اضافه کنید تیم موردعلاقه پسرک در بازی رفت با نتیجه ناپایدار یک هیچ پیروز میدان شده بود.
اگر گلی ردوبدل نمیشد تیم پسرک تنها با جام یک بازی فاصله داشت یعنی خواسته پسرک هم همین بود مثل آنکه لیوانی چای را در آرامش میل کند دور از هیجان لعنتی . شاید بزرگترین فرق پسرک و پرومئته همین باشد.
مردی با موهای غیر مشکی نوت کرنر را نواخت و آن نوت فضا را رد کرد تا به سری که برای تیم پسرک پر از جنون بود رسید...
گللللل
چند دقیقه بعد بازهم یک ضربهای سر و دوباره گلللل
پسرک آن زمان به گزارش خارجی دسترسی نداشت
اما فقط میتوانست با
And Sergio ramos again!!!!!
گزارشگر خارجی ضربان قلبش به حد انفجار برساند. خلاضه باید گفت :
گلادیاتور شهر مادرید به زیباترین شکل ممکن ,حسرت آن پنالتی ازدسترفته را از یاد پسرک برد
-------------
بخشی از بازی را ازدستداده بود تیمش یک هیچ عقب بود .اضطراب در چشمانش خروش موردنظر دماوندیه بهار را داشت
پسرک :
کاش ریشقرمز محروم نبود
خدیرا اصلاً آماده نیست
دفاع اتلتی بارها تسلیمشده بود اما توپ از خط نمیگذشت !!!
وقت تمامشده بود
اما ناگهان انگار تاریخ هوس تکرار داشت
شاهزادهای متواضع با موهای غیرمشکی, نوت کرنر را نواخت و جهش سرخیو راموس وکلی دیگر؛که به قول یکی از دوستان:
جهشی که پسرک را از زمین کند و به نقطهای نامعلوم پرتاب کرد.
ادامهاش
آن را که میدانید...
نفوذ دی ماریا و گل پیروزیبخش پسرک ولزی که دریای ستارهها زودتر از اینها لایقش بود >لایقشان بود ,تا به سقف آسمان بچسبند...
همین روزها بود ایام شهادت حضرت زهرا ((س)) پسرک هیئت رفته بود هیئتی که از خانه دور بود اما
صفای عزاداری داشت
پسرکی که مادر نداشت پس راحت برای مادری مظلوم سینه میزد و میگریست.
اضطراب داشت
نفسنفس میزد....
نمیدانست از هیئت تا خانه را چطور آمده بود؛ تیم پسرک دو یک جلو بود.... جلو بایرن یوپ هاینکس ..................
اما گاهی باید بیشتر از یک برد معمولی به دستاورد.
ضیافت پنالتیها
امید پسرک زیاد بود
((ریشقرمز پنالتی خراب نمیکند!!!
مگِ میشود سامبا که برنده توپ طلا هست پنالتی خراب کند
یا کریس که یک پنالتی به مرد اول دروازه مانشافت تو بازی گل کرد
پنالتیاش را خراب کند
...
اما ایتالیاییترین پرتغالی تاریخ روی زانوهایش نشست چون ایتالیایی حذفشده بود.
پسرک حذف تیمش را در پنالتیها تجربه کرد مثل چریک اما چریک ان زمان نمیدانست عاشق لاجوردیهاست
پی نوشت :برای آشنایی با پرومتئوس و جعبه پاندورا کلیک کنید.