رهبرانی که با تئوری های بزرگ خود تحول عظیمی را در اقتصاد کشور خود بوجود آوردند.
امروز مهم ترین شاخص های سنجش یک حکومت، اقتصاد پویا و فعال است. عصر برقراری امپراتوری، کشورگشایی و اخذ مالیات و محصولات کشاورزی از مردم، گذشته، و امروز پول بر سرزمین ها حکومت می کند. کشوری که شاخص های رفاهی را برقرار کند آن کشور مترقی و پیشرو ست این درحالی است که حتی در فاکتور نظامی هم جهان تغییر گسترده ای کرده است. حتی نسبت به آخرین جنگ فراگیر جهانی که جنگ جهانی دوم بود، تغییر و تحول بزرگی را در دنیا میبینیم. امروز دیگر پیروزی به پیاده نظام و سرباز متکی نیست، کشورها با تحریم های اقتصادی علیه هم، با یکدیگر مبارزه می کنند. نگاهی داریم به رهبران بزرگ اقتصاد :
لئونید کوچما : در اوج بحران و فلاکت اقتصادی کشور اوکراین، در سال 1994 به انتخاب مردم، ریاست دولت را بعهده گرفت. تحولات عظیم او در کشور بحران زده اوکراین، بسیار جالب توجه بود. وی روس تبار بود و به زبان اوکراینی قادر نبود صحبت کند. وی تا 1991 در حزب کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی فعالیت داشت و سپس وارد حزب کنشگر سیاسی مستقل شد و دران ادامه فعالیت نمود. کاهش کسری بودجه اوکراین از 13 درصد به 5 درصد، کاهش بدهی بانک مرکزی از 12 درصد به 2 درصد، انتشار اوراق قرضه داخلی و اخذ وام از کشورهای توانمند خارجی، و نهایت حذف پنج صفر از پول ملی کشور، معرفی گریونا بعنوان واحد پولی جدید و سایر اقدامات موثر وی، بالاخره تورم کشور متوقف شد. کوچما روابط کشور اوکراین را با روسیه وارد فاز جدیدی کرد، و توانست از پیوند جدید اوکراین_روسیه به نفع کشور خود، استفاده کند. پس از آن دولت با تکیه بر کشاورزی و منابع غنی و بازسازی و مدرنیته کردن صنایع، توانست برای یک دهه رشد قابل قبولی را برای کشور به ارمغان بیاورد. با انقلاب نارجی در سال 2004، کوچما در سال 2005 به پایان کار خود رسید و از آن هنگام، اوکراین تا به امروز، یک کشور فقیر باقی مانده است، اقتصادی که تا زمان کوچما، بالای دوازده درصد رشد داشت به یک باره سقوط کرد (رد پای پوتین)
ولادیمیر پوتین : رئیس جمهور پرکار کشور روسیه، کشوری که در فقر مطلق بسر می برد را مجدد به قدرت بی چون و چرا بدل کرد. وی متولد لنینگراد (سن پترزبورگ) است. او از سال 1999 تا به امروز یا در پست صدر اعظمی یا ریاست جمهوری کشور روسیه فعالیت داشته و روسیه امروز، مدیون درایت و هوشمندی این رئیس جمهور بزرگ است. با آنکه در کشور خودمان، بنا به دلایلی که گفتن ش در این مقاله کوچک نمی گنجد، بسیار منفور است اما برای کشور خود خدمات ارزنده ای انجام داده است. در دوره اول ریاست جمهوری روسیه بمدت هشت سال رشد اقتصادی با ثباتی را تجربه کرد. تولید ناخالصی در راستای قدرت خرید مردم، بالای هفت درصد رشد داشت. این رشد نتیجه رشد قیمت کالاها و نفت بهمراه سیاست مالی و اقتصادی محتاطانه بود. سقوط قیمت نفت و تحریم های گسترده بین المللی ایالات متحده در برابر موضع روسیه در کریمه، این کشور با بالای سه درصد کاهش رشد اقتصادی مواجه شد اما در پی همه پرسی در کریمه، مردم کریمه به الحاق به روسیه رای مثبت دادند و پوتین کریمه را جزو جدانشدنی روسیه خطاب کرد. در دوره اول تصدی پوتین، روسیه به هفتمین کشور بزرگ اقتصاد در فاکتور قدرت خرید مردم شد.کشور روسیه همچنان با درایت این رهبر بزرگ خود یکه تاز در شاهراه منافع ملی خود قرار دارد و ولادیمیر پوتین طبق آخرین نظرسنجی های انجام گرفته، اعتماد بالای هفتاد درصد مردم روسیه را دارد و این بزرگترین تضمین آینده روشن برای این کشور پهناور است.
لودویگ (لودویش) ویلهلم ارهارد : برجسته ترین چهره آلمان بعد از جنگ جهانی دوم که با طرح های اقتصادی خود، آلمان غربی را که با جنگ به فلاکت رسیده بود را احیا کرد. تصور وضعیت آلمان بعد از پایان جنگ، حولناک است اما با چند اشاره به شرح آن می پردازیم. تولید سرانه غذا در سال 1947 به نصف تولید آن در اوج اقتصاد شکوهمند نازی ها در 1938 رسید. تولیدات صنعتی نسبت به اوج قدرت نازی ها، یک سوم شده بود. کاهش شدید مقدار اراضی کشاورزی بر اثر اشغال نیروهای متفقین و سیاست زمین سوخته آدولف هیتلر، و کاهش نیروی کار جوان که اکثرن در جنگ کشته شدند بحران دیگری بود که آلمان با آن مواجه شده بود. آلمان عملا وارد یک دوره بلاتکلیفی شده بود که بعد از نابودی نازی ها، هیچ برنامۀ اقتصادی و سیاسی ای نداشت. آقای ارهارد یک اقتصاد دان و بازرگان مورد احترام در ایالت باواریا بود. وی در سال 1925 مدرک اقتصاد خود را دریافت کرد. طرح وی تحول عظیمی را در اقتصاد آلمان بوجود آورد و شروع احیای دوباره آلمان شد. وی در کتاب خود "شکوفایی اقتصادی در مسیر رقابت" که بعدها از وی منتشر شد، گفت که هر تحولی در نظام سیاسی_اقتصادی آلمان باید با اجازۀ متفقین انجام می گرفت اما او توانست طرح اقتصادی خود را بدون چراغ سبز متفقین به اجرا دراورد و نیروی غربی از آن حمایت کرد. اصلاحات ارزی، معرفی مارک جدید، حذف کنترل قیمت ها و کاهش 33درصدی مالیات از اقدامات موثر وی بود. در مصاحبه با خبرنگار نیویورک تایمز وی بیان کرد که کیفیت کالاهای آلمانی رو به رشد، قدرت خرید مردم آلمان بهبود یافته و قیمت ها در حال کاهش است. نیویورک تایمز اعتراف کرد که سیاست های عملی شده توسط ارهارد بهتر از هر سیاست تئوریک پیشنهادی برای رشد اقتصاد آلمان بوده و مجلات چاپ 1950 لندن، اقتصاد آلمان غربی را ستایش کردند و آن را شانس بزرگ پیش روی مردم آلمان لقب دادند. وی بعدها به وزارت اقتصاد آلمان غربی منصوب شد. او تا 1963 وزیر اقتصاد آلمان غربی بود، و در نهیات بسال 1977 از دنیا رفت. آلمان بعد از پایان نازی ها، بطور خودجوش دیگر هرگز پا به مسیر قدرت جهانی شدن برنداشت. بطور مفصل در این پست مطلبی در این مورد نوشته شده : https://www.tarafdari.com/node/1158121
بی تردید رئیس جمهور امروز ایالات متحده، در سیاست های داخلی خود بسیار موفق عمل کرده است. او رشد اقتصادی 4.1درصدی را برای آمریکا به ارمغان آورد که در دو دولت قبلی خود چنین رقمی وجود نداشت. این درحالی است که کمتر از دو سال است که ترامپ به مقام ریاست جمهوری رسیده. به گزارش بی بی سی، هر رقم رشد به معنای سه تریلیون دلار سرمایه و ده میلیون فرصت شغلی است. ترامپ کسری بودجه دولت آمریکا را به پنجاه میلیارد دلار کاهش داده است. در ماه های گذشته بیکاری به زیر 4درصد رسیده که این رقم تا سال 2000میلادی بیسابقه بوده است. بیکاری سیاه پوستان آمریکا به 6.6 درصد رسیده که به کمترین مقدار در همه سال تاریخ ایالات متحده رسیده با این وجود، بسیاری از خبرنگاران دموکرات، ترامپ را به سفید پرستی و نژادپرستی متهم می کنند. کاهش مالیات از نکات مثبت کارهای دولت جمهوری خواه آمریکا و ترامپ است. شرکت های تولید سلاح رونق تازه ای گرفتند. ترامپ در عرصه سیاست نیز بسیار موفق عمل کرد، خلع سلاح اتمی کره شمالی، تغییر گسترده سیاست های کلی آمریکا در مقابل آشوب خاورمیانه و احداث بزرگترین دیوار مرزی با هزینه دولت مکزیک از دیگر فعالیت های بسیار جالب و هوشمندانه ترامپ است. بسیاری از کارشناسان موفقیت های اقتصادی او را با دولت سوسیالیستی آدولف هیتلر قیاس می کنند، اگر چه هیچ تحول اقتصادی ای نظیر آلمان نازی در هیچ جای تاریخ تحولات بزرگ اقتصاد وجود ندارد اما باید دید این نابغۀ اقتصادی در باقی فعالیت های خود به چه صورت جهان را غافلگیر خواهد کرد.
شی جین پینگ : دیکتاتور فعلی جمهوری خلق چین، دبیر کل حزب کمونیستی و رئیس کمیسیون ارتش چین یکی از بهترین سیاستمداران معاصر چین است که رشد ناگهانی تولیدات ناخالص چین از فعالیت های بسیار تامل برانگیز وی می باشد. چندی از اندیشه های کلی وی بصورت طبقه بندی بدین شرح است : حزب کمونیستی چین باید بر منفعت عمومی، یک رویکرد مشخص و خلق محور اعمال کند. عمیق سازی جامعۀ اصلاحات، اتخاذ ایده های علم محور برای توسعه نوآوری، برقراری نظارت سوسیالیستی با مشخصه های چینی، حاکمیت قانون، سیاست حفظ انرژی و محیط زیست، مشارکت در ایمنی بوم شناسانه، تحکیم امنیت ملی، دو نظارت بر هنگ کنگ و ماکائو با آینده "اتحاد مجدد ملی"، و پیروی از سیاست های "چین واحد" بر تایوان، بهبود انضباط حزبی، رفع فساد دولتی و ایجاد یک سرنوشت مشترک بین خلق چین و دیگر خلق ها در سراسر جهان با یک جو صلح آمیز بین المللی. چین در سال 2013 به دومین قدرت اقتصاد تبدیل شد. اقتصاد امروز چین بازار آزاد با نظارت سوسیالیستی است. دولت همچنان بر زیربناهای کشور نظارت و کنترل تام الاختیار دارد به طور نمونه، بخش های استراتژیک صنایع سنگین و تولید انرژی. چین از زمان هدایت شی جین پینگ، همواره در بین بیشترین تولیدات ناخالصی بوده و در بیشتر وقت ها، پشت سر آمریکا قرار داشته است.
پ ن : چین ابر قدرت آینده؟ موضوعی که بیشتر سوال شده است اما کارشناسان، بر این باورند که حباب اقتصادی بوجود آمده با سرمایه گزاری گسترده بازار آزاد و عدم توازن جمعیت شناختی روند رو به رشد چین را بزودی کند یا متوقف می کند. از آنجا که ایالات متحده، نفوذ فرهنگی، اقتصادی و نظامی گسترده ای در چین دارد، این مورد بیشتر به شک و تردید می اندازد گویی چین، مجموعۀ برده کارگری ارزان آمریکا است. جالب است که چین، پول نیز صادر می کند! چین سالانه 202میلیارد دلار، صادرات دلار به آمریکا داشته که این رقم در سال 2004 بیش از 594 میلیارد دلار بوده است!