طرفداری- فوتبال پر از زوجهایی است که چیزی شبیه جادو به هوادارانشان هدیه داده است. یک باشگاه اما، نه تنها یک زوج هلندی فوق العاده داشت که آنها با یک بازیکن دیگر مثلث هلندی تشکیل داده بودند و ارتباطات آنها به شکل تله پاتی انجام میگرفت. وقتی مارکو فان باستن به همراه رود گولیت، فرانک رایکارد را در کنار خود دیدند، برای ۵ سال اروپا را در مشت خود داشتند و ۲ قهرمانی اروپا و ایتالیا را به روسونری دادند.
خیلیها فان باستن را با گل والی خود در فینال جام ملتهای اروپا در سال ۱۹۸۸ به یاد دارند. همان توپ، خودش نتیجه تکنیک، زمان بندی، تعادل، دید و دقت فوق العادهای بود. خیلی از بازیکنان آرزو داشتن چنین گلی در تمام دوران بازیگری خود را دارند. مساله اینجاست که مارکو فان باستن این کار را در موقعیتهای مختلف انجام میداد. توانایی او برای پیدا کردن تور دروازه بیشتر از همه اهمیت داشت. حالا این گل، والی باشد یا والی کناری یا برگردان یا هر شوت فوق العاده دیگر اهمیت ندارد.

مهاجمان خوب نیازمند توپهای ارسالی خوب هستند کاری که رود گولیت آن را در دوران اوجش بهتر از هر کس دیگری انجام میداد. او همانقدر که با توپ محکم شوت میزد، به همان خوبی با سر گلزنی میکرد. چه با توپ چه بی توپ، گولیت یکی از بهترین بازیسازهای دنیا بود. توانایی او در حمله از گوشهها و نفوذ به محوطه جریمه و دقتش در چسپاندن توپ به طورتور در کمتر بازیکنی در تاریخ فوتبال مدرن وجود داشت. مثل فان باستن او هم میتوانست همین الان به زمین برود و کنترل بازی را در دست بگیرد. این زوج، مغز فوتبالی و توانایی تکنیکی را با هم در هم آویختند و در سطح باشگاهی و ملی، اروپا را در مشت خود گرفتند.
میلان اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ از این اقتدار استفاده کرد آن هم به لطف زوج هلندی به همراه هم وطنشان فرانک رایکارد. کاملا طبیعی بود که هر سه آنها برای توپ طلای ۱۹۸۸ با هم رقابت میکردند. این افتخارات زمانی به دست آمد که ایتالیا در اوج تولید مدافعان فوق العاده خود بود.
انعکاس کاتاناچیو هنوز در گوشها بود و تیمها در جلوگیری از حمله حریف به خود افتخار میکردند و ترسی از کمتر گل زدن نداشتند. این مساله تا شروع تشکیل آن تیم میلان وجود داشت تا اینکه زوج هلندی دفاعها را از هم پاشاندند و ایتالیا و اروپا را تحت تملک خود قرار گرفتند. روسونری نتیجه این زوج را هم در میلان میدید و هم در تیم ملی هلند. هلندی که جام ملتهای اروپا را با پیروزی بر آلمان غربی به دست آورد.
وقتی سیلویو برلوسکونی میلان را در فوریه ۱۹۸۶ خرید، هدف تنها تشکیل یک تیم برنده نبود و قرار بود یک فرهنگ جدید که با این باشگاه خو گرفته است تبلیغ شود. برای این کار مربی درستی باید به خدمت گرفته میشد که آریگو ساکی همان گزینه ایده آل بود. برلوسکونی از استعدادهای ایتالیا نظیر مالدینی و بارزی هم استفاده کرد.
ولی جرقه اصلی آن میلان با آمدن گولیت از PSV و فان باستن از آژاکس در تابستان ۱۹۸۷ زده شد. تزریق پول و دادن هدایت تیم به یک مربی کار بلد، اولین اسکودتو میلان را پس از یک دهه به روسونریها داد. این تیم با آمدن فرانک رایکارد در تابستان بعد تقویت شد.
یکی از نکاتی که در مورد بزرگی این زوج در نظر گرفته نمیشد، حمایتی بود که از آنها در عقب انجام میگرفت. زوج مالدینی و بارزی که حتما بهترین زوج دفاعی تاریخ بود، توسط رایکارد در جلوی خود حمایت میشد و این باعث شد فان باستن رکوردهای دنیا را عوض کند و تبدیل به یکی از زهر دارترین مهاجمان تاریخ شود آن هم جلوی بهترین مدافعین لیگ. علاوه بر این کار گولیت به عنوان یکی از خلاقترین شماره ۱۰های تاریخ، غیر قابل چشم پوشی است.
همانطور که این همکاریها بهتر میشد، کمد افتخارات میلان هم پر و پر تر میشد. آنها بین ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۴ پشت سر هم قهرمان میشدند. علاوه بر آن، میلان ۵۸ بازی بدون شکست بود. ۴ سوپر کاپ ایتالیا، ۳ سوپر کاپ اروپا، ۲ جام بین قارهای و ۲ قهرمانی اروپا از افتخاراتی بود که در کمد میلان قرار گرفت.
یکی از مهمترین دستاوردهای این زوج در جام باشگاههای اروپا ۱۹۸۹ رقم خورد. میلان در نیمه نهایی رئال مادرید را با گلهای مثلث هلندی برده بود و در فینال هم استوا بخارست توسط فان باستن و گولیت که هر کدام دو گل زدند از پا در آوردند. سال بعد، آنها باز به فینال رفتند و نوبت بنفیکا بود. گولیت و فان باستن توجهات را به خود جلب کرده بودند و این رایکارد بود که تنها گل بازی را در نیمه دوم زد. تاثیر بازیکنان هلندی در آن تیم غیر قابل چشم پوشی است. گل ها، شکل بازی و هماهنگی آنها میلان را به بالاترین سطح در داخل و خارج رساند.
نکته اصلی در این پیروزی ها، توانایی ساکی در تغییر سبک بازی در دو نیمه زمین بود. در عقب بارزی و مالدینی توپها را کنترل میکردند و جلوی آنها رایکارد بود که به گولیت و فن بستن اجازه جلو رفتن میداد. ساکی به این دو اجازه داد که خلاقیت خود را روی توپ داشته باشند و حسابی از عقب تقویت شوند.
با توجه به هلندی بودن، فان باستن و گولیت آزادی عمل بیشتری در زمین داشتند. آنها به شکل ذاتی آنچنان به سیستم ساکی نمیخوردند اما مثل تمام مربیان بزرگ تاریخ، ساکی فهمید که چطور آنها را مدیریت کند و از آنها بازی بگیرد. برای فهمیدن ارتباط بازیکنان در بالاترین سطح بدون داشتن توپ، کافی است به بازی این زوج در میلان نگاه کنید.
با اینکه اکثر توپها با دید فوق العاده رایکارد شروع میشد این قدرت گولیت بود که فضا را برای خود و فان باستن آماده کند تا ناگهان، توپ را با دقت به دروازه حریف بچسپانند. نحوه بازی گولیت نشانههای از شخصیت او را هم در خود داشت. آن موهای بسته و ظاهر خشن در توپ گیریهای او به چشم میآمد آن هم زمانی که با فان باستن همکاری میکرد. مهاجمی که او هم از نظر سبک بازی و شخصیت هماهنگ بود.

همکاری آنها یکی از موفقیت آمیزترین همکاریهای تاریخ است. هم در باشگاه و هم در تیم ملی هلند. آنها در داخل و بیرون از زمین افتخار آفریدند. شاید یکی از داستانهای تراژدیک تاریخ فوتبال به هم خوردن همین همکاری بود. چیزی که به سرعت به نتیجه رسید اما سریعا از بین رفت. ۱۹۹۳ سالی بود که گولیت به سمپدریا رفت و رایکارد به آژاکس بازگشت. فان باستن از ناحیه قوزک پا مصدوم شد و شاید معروفترین خداحافظی زود هنگام فوتبال را رقم زد.
نگاه گولیت زمانی که با بدن خود از حریف رد میشد تا توپ را به فان باستن بدهد، هیچ چیزی از جادو کم نداشت. تصاویر به ما میگوید نزدیکترین چیز به گولیت زمانی که با سرعت به پیش میرفت، موهای بلند خودش بود. حرکت توپ زیر پاهای فان باستن، تمام کردنهای زهر دار او و قدرت دیدش، یک تصویر هولناک برای حریفان بود. آنها از نظر تکنیکی، تاکتیکی و موقعیت قرارگیری در زمین، همزمان جز بهترینهای دنیا بودند. و این تواناییها وقتی با هم ترکیب میشدند، تیمهای خود را غیر قابل شکست میکردند.
نوشته Tom Townsend از وبسایت These Football Times