طرفداری- فصل 1992/93 برای اریک کانتونا سال صفر نبود، او پیشتر قابلیتهای خود را به همه نشان داده بود، اما آن فصل، یک سال صفر برای احیا بود، احیای کانتونا و منچستر یونایتد.
در یکی از بعد از ظهرهای تیره منچستر، در آستانه کریسمس سال 1992، یک هوادار سیبیلوی منچستر یونایتد روبهروی فروشگاه بزرگ سانتا ایستاد تا اخبار باشگاهش را بخواند. تیمش در لیگ هشتم بود و از هر دو جام حذفی داخلی حذف شده بود. خبر اما تکاندهنده بود، کانتونا؟ باور نمیکرد که آنها چنین بازیکنی را خریداری کنند. درحالی که دیگران کمی در مورد احتمال ورود یک تازهوارد خوشبین بودند، به نظر سرگروه تیم، موضوع عجیبی در کار نبود. لی شارپ هم خبر را باور نمیکرد. او در اولین واکنشی که داشت، گفت: «قطعاً احتمال آمدن او به باشگاه صفر است. این مسیر کاملاً بسته است.» اما خبر باورنکردنی به واقعیت تبدیل شد، کانتونا به یونایتد پیوست.
قطعاً در استعداد کانتونا هیچ شکی وجود نداشت. او ملیپوش تیم ملی فرانسه بود که تواناییهای شگفتانگیزی داشت. کسی که نقش پررنگی در قهرمانی لیدز در جدال با یونایتد در فصل 1991/92 داشت. اما شهرت او به عنوان یک دردسر ساز، برخی را نگران میکرد. هاوارد ویلکینسون نگرش مرد فرانسوی را دوست نداشت و فکر میکرد او علیرغم گلها و درخششی که دارد، یک علف هرز است. هرچند با نگاه به آینده، نمیتوان گفت که او آنقدرها هم اشتباه میکرده است. کانتونا در اوسر شروع فوقالعادهای تحت هدایت گای روکس داشت، اما در خانهاش، مارسی، آنگونه که باید به او بها ندادند. کارش را به عنوان بازیکن قرضی در بوردو و مونپلیه به پایان رساند. در آنجا تکلهای بیپروا میزد، لباسهایش را به این طرف و آن طرف پرت میکرد و در تلویزیون به سرمربی تیم ملی، هنری میشل توهین میکرد. او حتی یک بار به سمت همتیمیاش در مونپلیه، ژان کلود لمول کفشهایش را پرت کرد. در نیم اما او یک مشکل واقعی پیدا کرد. یک ماه به خاطر کوبیدن توپ به داور محروم شد و سپس با حمله لفظی به تمام اعضای اتحادیه داوران، آنها را احمق و کودن خواهند. در نتیجه، محرومیتش دو برابر شد و در سن 25 سالگی تصمیم گرفت بازنشسته شود.
اما بعدتر کمک مربی فرانسه، ژرارد هولیه و روانکاو اریک کانتونا باعث شدند او شروع تازهای در انگلستان داشته باشد. تا اینجا کار به خوبی پیش رفته بود، اما تا جایی که برایان رابسون به یاد میآورد، یونایتد یک جایگاه متفاوت بود. «بازیکنان متقاعد نشده بودند که اریک خرید خوبی است. چراکه او همواره از این باشگاه به یک باشگاه دیگر میرفت.» اما داستان به شکل دیگری پیش رفت. اریک کانتونا فصل 1992/93 را در لیدز یونایتد آغاز کرد و خیلی هم خوب بازی کرد. او برای تیم قهرمان بازی میکرد که اخیراً سکوهای الند رود را ترمیم کرده بود. علیرغم اینکه کانتونا نقش خیلی زیاد در قهرمانی لیدز در آن سال نداشت، اما نشانههایی از درخشش در او دیده میشد. در بازی خیریه (سوپر جام) با هتریک خود، باعث شد لیدز لیورپول را با نتیجه 4-3 شکست دهد و در 20 بازی اول خود برای لیدز، 11 بار گل زد (از جمله یک هتریک دیگر برابر اسپرز و دو گل در لیگ قهرمانان اروپا). تنها مشکل اما با ویلکینسون بود. سرمربی دقیقاً پس از هتریک فوقالعاده او برابر لیورپول، گفت: «او یک توانایی خارقالعاده دارد، اما نمیتواند خودش را کنترل کند.»
پس از آن، اریک برابر منچستر یونایتد بازی ضعیفی داشت. چراکه احتمالاً نمیتوانست با سیستم 2-4-4 سرمربی کنار بیاید. او بعدتر در مورد رابطهاش با سرمربی، گفت: «من با ویلکینسون رابطه بدی داشتم. ما دیدگاه یکسانی در مورد فوتبال نداشتیم. بدین ترتیب، مقدمات جدایی او از باشگاه فراهم شده بود. اما درخشش کانتونا در دوران حضورش در لیدز نشان داده بود که او بازیکنی است که میتواند اوج بگیرد. در جهان موازی، یک سرمربی وجود داشت که پذیرای او بود و میتوانست دوران جدیدی را با او آغاز کند. شایعات دوباره شروع شده بودند و کانتونا میخواست خداحافظی کند. چه شایعات درست بوده باشند چه غلط، او وضعیت مناسبی نداشت. اما یک تماس تلفنی معروف از سوی رییس منچستر یونایتد، مارتین ادواردز به همکارش بیل فوتربی ماجرا را تغییر داد. مرد یورک شایری میخواست دنیس اروین را بخرد، معامله انجام نشد، اما یونایتد به جذب اریک کانتونا علاقهمند شد. به شکل عجیبی، فوتربی گفت امکان خرید او وجود دارد. در نهایت دو طرف روی قیمتی میان 1 تا 1.2 میلیون پوند به توافق رسیدند. زمانی که فرگوسن به دستیارش، برایان کید خبر را داد، پاهای او شروع به لغزیدن گرفت، خبر باورنکردنی بود.
در مورد تاثیر مستقیم و عمیق کانتونا نباید غلو شود. باید به یاد بیاوریم که منچستر یونایتد در آن زمان چه بود. آنها یکی از پر طرفدارترین تیمهای انگلیس در آن زمان بودند، اما به شکل وحشتناکی، هیچ دستاوردی در دو دهه اخیر نداشتند. قبل از دوران اریک، آنها در 114 سال تنها هفت عنوان قهرمانی کسب کرده بودند که برای باشگاهی به بزرگی مچستر یونایتد خوب نبود. در سرقتی بزرگ از لیدز اما، آنها آخرین قطعه پازل موفقیت را تامین کردند. منچستر یونایتد به تازگی شانس قهرمان شدن را از دست داده بود و حتی وفاداران به باشگاه هم احساس میکردند شرایط مناسب نیست. اما حضور کانتونا، به 26 فصل کابوس پایان داد. کانتونا بالاتر از همهچیز، اعتماد به نفس و خودباوری را به باشگاه آورد. فرگوسن میگوید: «با غرور خاصی وارد شد. سینهاش را جلو داده بود و در مورد هرچیزی که به نظرش میرسید سوال میپرسید، دست آخر پرسید، من کانتونا هستم، شما تا چه اندازه بزرگ هستید؟»
یونایتد یک دروازهبان معرکه داشت، پیتر اشمایکل در کنار بهترین مدافعان لیگ برتر به رهبری استیو بروس و گری پالیستر و بازیکنهای ارزندهای در خط هافبک. اما آنها کسی را میخواستند که در زمان استیصال، آنها را از خط بگذراند. کسی که به کابوس قهرمان نشدن در لیگ پایان دهد، کسی که فاکتور X را داشته باشد و خودباوری را به باشگاه تزریق کند. کانتونا جای خالی را پر کرد. پل اینس میگوید: «حضور او خیال ما را راحت میکرد. مثلاً اینطوری بود که او میگفت من اریک هستم و به اینجا آمدهام تا شما را قهرمان لیگ کنم.» در تمرینات، پسران جوانتر مثل رایان گیگز و گری نویل، به او به چشم یک الگو نگاه میکردند. یک برگ برنده که تا آخرین دقیقه در زمین تمرین میماند و تلاش میکند. او باشگاه را به سطح جدیدی رسانده بود. اینس در خاطرات خود در مورد کانتونا، میگوید: «او یک ساعت قبل از ما، ساعت نه و نیم میآمد و کارهای خود را میکرد.» ستاره آن روزهای یونایتد، مار هیوز نیز در مورد او میگوید: «او اصلاً آدمی نبود که ترسناک باشد. بسیار مودب و با ملاحظه بود. در یک خانه کاملاً معمولی با یک خودروی کاملاً ساده زندگی میکرد.»
با حضور اریک، وضعیت یونایتد به یکباره تغییر کرد. او به آنها کمک کرد تا یک تساوی سخت از چلسی و شفیلد ونزدی بگیرند و سپس با گلزنی برابر کاونتری مسیر را تغییر داد. یک ماه پس از ورود او به باشگاه، یونایتد در صدر جدول بود. کانتونا کاری کرد که به نظر از هیچکس بر نمیآمد. پاسهای محیرالعقولی که به گیگز، اروین و آندری کانچلسکیس میداد. او هیوز را در موقعیتهای بینظیر قرار میداد (هیوز در آن سال 15 گل زد). و تیمی که کانتونا به حرکت در میآورد، حریفان را یکی پس از دیگری شکست میداد. او یک گل دیرهنگام برابر شفیلد یونایتد زد، در دربی به یونایتد کمک کرد منچستر سیتی را شکست دهد و سپس نوریچ سیتی و چلسی را هم مجازات کرد. اگر در قهرمانی فصل قبل لیدز او کم سر و صدا بود، اما اینجا نقش کانتونا در قهرمانی منچستر یونایتد بسیار پررنگ بود. منچستر یونایتد برای قهرمانی در لیگ برتر آن سال، 7 بازی آخر خود در لیگ برتر را بردند تا با اختلاف 10 امتیاز نسبت به تیم دوم، استون ویلا، قهرمان شوند. حتی فرد منظمی مثل فرگوسن هم نمیتوانست اشتیاقش نسبت به او را پنهان کند. اریک یک شرایط جادویی در اولدترافورد خلق کرده بود، چراکه میدانست باید چهکار کند. اندی کول در مورد او میگوید: «ما همه برای تماشای یک فیلم رفتیم به ما گفته شد همه کروات سیاه ببندیم. اریک اما با یک کت لیمویی رنگ و شلوار نایک آمد. سرمربی به او گفت فوقالعاده شده است.»
ده گل برتر اریک کانتونا برای منچستر یونایتد
خوشبختانه، بقیه تیم از حضور او احساس سرافکندگی نکردند. حتی برایان مککلیر که جایگاهش را در خط هافبک از دست داده بود، پذیرفت که شرایط ویژه است. کانتونا علیرغم منحصر به فرد بودنش، هیچگاه از ترکیب جدا نشد. در حقیقت، او یک اتحاد جدید را به وجود آورد و باشگاه بالاخره به اتحادی که در پی آن بود رسید. بقیه داستان را همه میدانیم. سال 1992/93 برای کانتونا سال صفر نبود، برای بزرگترین باشگاه انگلیس سال فصر بود. آنها در پنج فصل بعدی چهار بار قهرمان شدند. فرگوسن به موفقترین سرمربی تاریخ بریتانیا تبدیل شد و البته آن فصل، سال صفری هم برای لیگ برتر انگلیس بود. پیتر اشمایکل میگوید: «در نظر من، او در تمام پیشرفتهای سریعی که این لیگ داشته است، نقش داشته.» به هرحال کانتونا، قبل از آنکه وارد سینما شود، یک ستاره بود، یک قهرمان و نقش منفی دوست داشتنی فوتبال انگلیس.
▬ مجموعه یادداشتهای «سال صفر» را با کلیک روی تگ مربوطه دنبال کنید.