این روزها بایرنی کاری ندارن که نویر نیست..تیاگو نیست...هوملز هنوز نیم فصل دوم نرفته تو زمین...وینگر خاصی نخریدن...انها بیش از هر چیزی که میشه تصور کرد دارن از فوتبال تیمشون لذت میبرن ! سریع ! مدرن !جذاب !پرس عالی...چیزی که اونا میخوان...یکسال حضور انچلوتی و فقط 4 گل کرنر و درواقع یکسال و 3 ماه !5 ماه حضور هاینکس و 14 کرنر منجر به گل !
کافیس شما خامس داشته باشی واسه سانتر !همین بسه !!حالا فکر کنین هوملز لوا مولر واگنر سوله بواتنگ مارتینز ویدال تولیسو تو محوطه مرگبار ! مگه میشه ؟مگه میشه نشه ؟تازه بماند از سانترای کیمیچ و الابا !شوت های پشت هیجده 2 برابر شده است...دوندگی 25% افزایش داشته است.
حالا فکر کنید او مجددا بایرن رو به قهرمانی اروپا برساند !رکوردی افسانه و کاری کارستان از همین پیرمرد 73 ساله..
روزهای خوش، سه گانه فراموش ناشدنی، لبخندهایی که گویی هرگز نمی خواهند بر روی صورت ها خشک شوند، نمایشی روان و لذت بخش که با هیچ جایزه اسکاری آرام نمی شود و پاسخ نمی گیرد. بله، "آخرت فوتبال" همینجا است؛ همینجا در موهای سفید پیرمرد!
خبر خداحافظی با پیرمرد در زمستان 2012 به گوش می رسید؛ هنوز سه گانه ای وجود نداشت، نه برای بایرن مونیخ و نه برای هیچ ژرمن دیگری. پیرمرد می دانست که در تابستان باید بهترین تیم تاریخ فوتبال را تحویل جوان پر آوازه اسپانیایی بدهد؛ هواداران پیرمرد هم زمزمه های خروج را شنیده بودند و انتظار یک غم بی پایان را می کشیدند؛ انتظاری که لحظه به لحظه قوی تر شد، غمی که ثانیه به ثانیه فزونی یافت تا با شوت فراموش نشدنی آرین روبن و پیروزی بر رفیق (و نه رقیب) دوست داشتنی زرد پوش، گلوی تمام هواداران و شاید پیرمرد را محکم بفشارد و بغض تمام وجود عاشقشان را بگیرد!
لحظه تاریخی سه گانه فرا رسیده بود. پیرمرد کار خود را به بهترین نحو انجام داده بود؛ تیمی ساخته بود که می دانست نهایتا سهمی از آن نخواهد داشت! فصل تمام شد و فوتبال هم همینطور. مهم نیست که هوادار چه خط فکری یا چه سبک فوتبالی باشید، مرگ فوتبال بایرن مونیخ و شاید تمام آلمان و بوندس لیگا در همان فینال ومبلی صورت گرفت و همه این را می دانند؛ پیرمرد لعنتی، خواسته یا ناخواسته رفت و جان و عشق و عطش و لذت فوتبال را هم با خود برد!
گواردیولا و آنچلوتی دو سرمربی و دو مرد با کلاس و با شخصیت روی صندلی حالا یخ کرده پیرمرد نشستند. اما مگر جانشینی بزرگ ترین عاشق و عالم فوتبال به این سادگی ها شدنی است؟! زمان چهار ساله گواه این ادعا بود که نیمکت آتشین مونیخ هنوز گرمای وجود پیرمرد را می خواهد! نیمکت دوباره صاحب خود را می خواست و مرد قدرتمند ایتالیایی باید دفتر خود را خالی می کرد. نیمکت دوباره صاحبش را پیدا کرد و پیرمرد دوباره برای رقم زدن بهترین عاشقی ها وارد مونیخ شد.
دیشب و در جریان یکی از سنگین ترین بازی های فصل، پیرمرد با لشکری از مصدومان و ترکیب کاملا ناقص و نا آماده ای که از ایتالیایی معروف قصه به ارث برده بود، برابر پول های متحرکی قرار می گرفت که علاوه بر پول بوی گل هم می دادند. بازی آغاز شد اما از شدت هیجان و زیبایی خیلی زود به پایان رسید؛ چیزی که برای عاشقین پیرمرد موضوع عجیب و نا مانوسی نبود. پیرمرد همه را به پیشرفت عادت داده!
پیرمرد عادتشان داده که انتظار حضور نویر درون دروازه را داشته باشند؛ اسون نویر یا مانوئل نویر. پیرمرد عادتشان داده که سرعت روبن و محو شدن معروف ترین ستاره های صرفا معروف را در کناره های زمین ببینند؛ کینگزلی روبن یا آرین روبن. پیرمرد عادتشان داده که میانه میدان را همانند یک امر بدیهی مال خود ببینند؛ چه با باستین شواین اشتایگر و تونی کروس چه با سباستین رودی و کورنتین تولیسو. پیرمرد عادتشان داده که صرف نظر از میزان مالکیت و موقعیت و تمام فاکتورهای آماری امروز دنیای فوتبال، باید پیروز شوند؛ بدترین عادتی که می توان به یک فرد داد!
پیرمرد در میانه های فصل قرار دارد و پیشرفت کاملا تکراری و خسته کننده را در تیم او می توان دید. پیشرفتی ملال آور که باید همه جا با خود ببرد و به همه کس و همه چیز تزریق کند؛ چه رئال مادرید، چه بروسیا مونشن گلادباخ، چه بایر لورکوزن و چه بایرن مونیخ. اکنون به جرات می توان گفت که آینده و سرانجام فصل جاری، فوتبال یا اصلا هر چیز دیگری، کوچکترین اهمیتی ندارد! زیرا که او زاده شده تا پیشرفت کند و در زمانی که در اختیار دارد روی زندگی تاثیر بگذارد. او زاده شده تا مردم را پیشرفت دهد، عاشقشان کند و در نهایت همانند همیشه، بی حاشیه و بدون اسم روانه خانه شود زیرا که وظیفه اش را به خوبی انجام داده!
در نهایت هواداران می مانند و یک نیمکت خالی که بعد از رفتن پیرمرد لعنتی اصلا و به هیچ وجه پر نخواهد شد و البته فوتبالی که بی شک خواهد مرد؛ حداقل برای عاشقان لعنتی پیرمرد!