طرفداری - ساعت 5 عصر هفتم خرداد ماه بود که حامد چشم براه عزیز، وظیفه میزبانی از قهرمانان لیگ جزیره فانتزی طرفداری را به من سپرد. حالا من باید صندلی داغی را آماده می کردم تا طعمه های بیچاره را بر روی آن بنشانم.
اما راستش را بگویم، فکرش را هم نمی کردم که طی این برنامه، با دوست عزیزی مانند مهدی حسینی آشنا شوم. او 25 سال دارد و متولد قائم شهر است. مهدی، کارشناسی مکانیک دارد و در حال گذراندن دوره ارشد خود (سیستم های انرژی) در دانشگاه شریف است.
گزافه گویی بس است دیگر، از زبان خودش بشنوید (صحبت های من، با قلم بولد به تحریر درآمده است):
«مهدی حسینی هستم. 25 سالمه و متولد قائمشهر . دانشجوی ارشد سیستم های انرژی شریف هستم؛ کارشناسی مکانیک شریف.
بچگی ام هم فکر کنم قاعدتا مشخصه که بیشتر دنبال درس و اینا بودم. ولی خب چندین سالی هست که دیگه به طور جدی فوتبال رو دنبال می کنم؛ علی الخصوص لیگ جزیره رو.»
فوتبال دیدن را مانند دیگر هم نسلانش، از جام 98 آغاز کرد.
«اولین بازی های فوتبالی که به طور سیاه و سفید یادمه جام جهانی 98 و البته مقدماتی اش و اون صعود تاریخی هست.
اولین باری که با فوتبال اروپا آشنا شدم هم برمی گرده به فینال سال 99 لیگ قهرمانان اروپا. معلم مدرسمون بهمون گفت امشب بایرن مونیخ با منچستریونایتد بازی داره. علی دایی هم توی بایرن مونیخه. برید بازی رو ببینید.
ولی من به خاطر رنگ زشت پیراهن بایرن(از دید خودم البته) جذب تیم حریف شدم! دروازبان عجیب و غریبش و البته پسر مو بور شماره 7! از اونجا طرفدار منچستریونایتد شدم تا همین حالا. از سال های 2004 اینا هم به طور جدی فوتبال می بینم.»
راستش را بخواهید، فکر می کردم من از فسیل های طرفداری هستم که دیدم فسیل تر از من نیز وجود دارد. درباره آشنایی اش با طرفداری نوشت:
«راستش من از همون موقعی که یه گروه کل کل طور توی فیسبوک بود، دنبال می کردم دوستان قدیمی طرفداری رو و شاید از اولین هایی بودم که اومدم توی این سایت برای پیگیری اخبار. ولی خب فک کنم یک سال پیش اینا (دقیقا یک سال و هشت ماه) بود که عضو سایت شدم و البته هیچوقت فعال هم نبودم. این 2-3 سال اخیر خیلی برای پیگیری اخبار سایتای فارسی زبان رو دنبال نمی کنم ولی خب معمولا روزی یک بار به طرفداری سر میزنم ببینم در چه حاله.»
از خاطرات شیرین فوتبالی اش پرسیدم.
«سوال سختی پرسیدی! کلی آرشیو رو باید مرور کنم. اولین خاطره فوتبالی ماندگارم احتمالا باید همون فینال 99 باشه و اون 2 گل تاریخی که خب البته خیلی نفهمیدم چی شد اون موقع (کلاس دوم دبستان بودم). بعدش ولی حذف تلخ هلند توی یورو 2000 که معتقدم بهترین یوروی دوران معاصر بود از لحاظ فنی . هنوز نفهمیدم چطور میشه این همه پنالتی رو خراب کنن در جریان بازی و توی پنالتی ها (الله اکبر!).
یادی کنیم از فرانچسکو توتی!
شاید تلخ ترینش ولی دیدن لرزش دست سر الکس فرگوسن تو فینال ومبلی بود جلوی بارسا! و البته از دست رفتن قهرمانی با گل دقیقه آخری آگوئرو که خیلی سوختم (یوهاهاها :))
شیرین هاش هم پنالتی خراب کردن تری در فینال مسکو 2008؛ قهرمانی شماره 19 منچستریونایتد و سبقت از لیورپول. کلا همه سالهای حضور سر الکس برای من خاطره شیرین بوده.»
حرف از خاطرات تلخ شد، بحث فن خال را به میان کشیدم!
«در مورد فن خال هم، خیلی دوست داشتم موفق باشه ولی خب عوامل زیادی بود که باعث شد نشه. اتفاقا از خاطرات قشنگ اخیرم پیروزی 4-2 منچستر فن خال جلوی سیتی بود. یادمه اون روز حالم اصلا خوب نبود و قبل بازی خیلی به نتیجه هم امید نداشتم، ولی خب اون بازی همه چیز فوق العاده پیش رفت.»
درباره پسری حرف می زنیم، که می خواهد به دنیای کتاب هایش بازگردد تا خاطرات مدرسه و راهنمایی و دبیرستانش را زنده کند. پسری که مانند بسیاری از هم نسلانش و بسیاری از ما، مدتی است که غرق تکنولوژی شده و دیگر یادی از کتاب نمی کند. اما او، مصمم است که به سرزمین کتاب هایش، بازگردد.
«دوران راهنمایی و دبیرستان مطالعه کتاب های مختلف زیاد داشتم. کتاب های تاریخی، رمان و اطلاعات عمومی طور. البته چندماهی هست دارم دوباره به این بخش از زندگیم برمیگردم!
دوران دانشگاه ولی سرشار بوده از فیلم و سریال تا همین حالا. البته موسیقی همیشه همراهم بوده و خیلی هم انعطاف پذیریم بالا هست و تقریبا هرچیزی گوش دادم. علاقه اصلی ام هم موسیقی سنتی ایران؛ کارهای کلاسیک اروپایی و البته بین ایرانیا هم ابی، داریوش(قدیما) و هایده است. سفر و طبیعت گردی رو خیلی دوست دارم و معمولا اگر فرصتی پیش بیاد، برنامه می ذارم. (جنگل، بیابون، کوه و ...)
فیلم مورد علاقه خیلی سخته! ولی اگر بخوام یه مورد بگم سه گانه godfather رو باید اشاره کنم که به خصوص دومی اش به نظرم فوق العاده بود. البته اینکه کلا طرفدار کارهای نولان هم هستم! از memento بگیر تا interstellar و منتظر فیلم جدیدشم هستم. سریال مورد علاقه، house of cards به خاطر علاقه خاصی که به دنیای سیاست دارم و البته game of thrones.
کتاب مورد علاقه ام که بارها و بارها خوندمش، شازده کوچولو بوده! توصیه می کنم هرکی نخوندتش بره بخونه همین الان. آهنگ خاصی رو نمی تونم انتخاب کنم به عنوان یک آهنگ خاص راستش. بیشتر ترجیح میدم خواننده خاص انتخاب کنم که درحال حاضر شهرام ناظری و ابی هستن (چه ترکیبی!)
-شازده کوچولو: تو سواد داری؟ +روباه: سواد مال آدم هاست؛ من شعور دارم !
جذاب ترین سفری که خودم داشتم به طبس بوده که واقعا قشنگ بوده و البته جنگلای زیبای مازندران که پاتوقم هست به نوعی (بله بله!).»
حرف از شازده کوچولو شد، پرسیدم که به جز این کتاب، از دیگر نوشته های اگزوپری هم خوانده است یا خیر. پاسخش منفی بود. پیشنهاد دادم که کتاب زمین آدم ها را بخواند. به شما هم همین پیشنهاد را دارم، کلا از بین نوشته های اگزوپری، همه آن ها کیفیت قلم شازده را دارند (حداقل از نظر من). راستی، خلبان جنگ و پرواز شبانه را هم بخوانید، حتما بخوانید!
آدمی اهل تنفر نیست و باور دارد که این حس، بسیار نیرومند است و انرژی بسیار زیادی از انسان می گیرد. ترجیح می دهد بی تفاوت باشد. اما به هر حال، همه لیست سیاه خودشان را دارند!
«توی فیلم و کتاب و موسیقی خیلی انعطاف پذیری ام بالاست و معمولا اگر چیزی بهم توصیه بشه میرم سراغش ببینم چطوره! ولی خب مثلا ژانرهای طنز، رمنس یا بیوگرافی رو خیلی دوست ندارم.
توی موسیقی تقریبا می تونم بگم از موسیقی فعلی ایران ناامید شده ام. یعنی دیگه بعد ابی و هایده و اینا فقط شادمهر گوش می دادم و می دم.
توی فوتبال ولی خب چندتا شخصیت منفور دارم متاسفانه!
(از طرفداران لیورپول، خواهشمندم که از این بخش، رد شوند!)
1. لیورپول! (قاعدتا تیمی که میخام سر به تنش نباشه :))))
2. جرارد (خصومت شخصی!)
3. بوسکتس (سلطان سیمولیشن!)
4. کل کل تموم نشدنی و چیپ رئال و بارسا!»
یک مورد بسیار ویژه هم در لیست سیاه خود دارد (طبل ها را بنوازید!).
«از ساندرلند هم بدم میاد که خوشبختانه امسال سقوط کردن!»
راستی،
«سیتی رو هم اشاره نکردم چون مال این حرفا نیست.»
اما چرا ساندرلند؟ واقعا چرا؟ چرا؟
« [شکلک خنده] 2 تا دلیل داره:
یکی اینکه بعد قهرمانی سیتی با گل آگوئرو توی بازی همزمان یونایتد رو مسخره کردن. یکی دیگه اینکه چندین سال بود به زور و با شانس میموندن تو لیگ معمولا هم هفته آخری. همیشه وقتی تیمایی مثل بورنموث سوانزی یا حتی برنلی هستن که هیجان بدن به لیگ؛ ترجیح میدی یه تیمی مثل ساندرلند رو نبینی.»
توجه کنید که اهل تنفر نیست و ترجیح می دهد بی تفاوت باشد!
«آهان! سرخیو راموس رو یادم رفت. خیلی رو اعصابمه!» (بعدا گفت که روی تنفرش از راموس، تاکید کنم!)
البته من به شخصه از همه مادریدیستاها عذرخواهی می کنم.
خوب، بیایید ببینیم این پسر، که اصلا اهل تنفر نیست، از کدام بازیکنان، خوش اش می آید!
«خب اول از همه باید دیوید بکام رو بگم که عشق ابدی ازلیه. بعدش کریس رونالدو که عشق سابقه و بعد رفتن به رئال از دلم انداختمش بیرون. بازیکنای سابق یونایتد چون باهاشون زندگی کردیم یه جورایی، اشاره به یه اسم خاص سخته واقعا ولی به شخصه، گری نویل، فردیناند و اسکولز رو دوست داشتم.
بین بازیکنای فعلی رونی که دیگه وقت رفتنشه و البته دخیا که آخرین بازیکنی بود که به دلم نشست (امیدوارم به رئال نرود).
معمولا بازیکنای رقیب رو خیلی علاقه بهشون نداشته ام جز چندتا استثنا در این سالها که اکثرا هم حالت اسطوره ای داشتن: بوفون؛ توتی؛ لمپارد؛ دنیس برکمپ؛ جناب ژاوی.
هر بنی بشری بره یا رفته باشه لیورپول میره تو لیست سیاه.»
نظرش را راجع به مایکل اوون پرسیدم.
«فقط گل دقیقه 97 به سیتی. اگر مصدومیت هاش نبود به نظرم خیلی موفق تر می شد.
جالبه با اون که الان سفیر لیورپول هم هست؛ چندبار سوتی داده توی گزارش ها و کارشناسی هاش و نشون داده یونایتد رو دوست داره. سطح فنی کارشناسی هاش هم پایینه البته.
من دوستش ندارم. اصلا مگه بقیه یونایتدی ها دوستش دارن؟ والا فک کنم یه حالت استثنا طور داره اوون! کلا در دنیای معاصر یه اوون بوده فقط. اون که بالا گفتم هرکی بره لیورپول ازش بدم میاد، بیشتر منظورم به بازیکنا یا مربیای تیمای دیگه بود. مثل کلوپ که خیلی دوسش داشتم.
از اینکه پسر لیورپول برای کسب جام به یونایتد اومد احساس غرور می کنم ولی خب خیلی جایی توی دلم نداشته و نداره. این همه بازیکن شایسته تر برای دوست داشته شدن!»
پرسیدم که شکست لیورپول را بیشتر دوست دارد یا پیروزی منچستریونایتد را؟ (لیورپولی های عزیز، قول می دم جبران کنم :))
«نه؛ برخلاف عادل که شکست منچستریونایتد رو بیش از پیروزی لیورپول دوست داره، من پیروزی یونایتد رو با چیزی عوض نمی کنم.
اول و دوم و سوم موفقیت منچستر، بعد شکست لیورپول.»
رسیدیم به اصل مطلب. از ترکیبش در لیگ فانتزی پرسیدم. می خواستم درباره سلاح های مخفی اش و بازیکنان مورد اعتمادش، بیشتر بدانم.
«راستش من توی فانتزی ترکیب اولیه ام خیلی جالب نبود و وایلدکارد اولم رو هم تقریبا هدر دادم . ولی خب کم کم اشتباه هام رو جبران کردم تا نیم فصل که دیگه شرایطم خوب شد و از وایلدکارد دوم که هفته 30 اینا پلی کردم دیگه اوج گرفتم.
از یونایتدیا تقریبا خیلی کم استفاده کردم (اگه استفاده می کردی که الان اینجا نبودی!). یه مدت اندک بایی و یه مدت کمی هم زلاتان.
معتقدم این فصل داشتن سانچز must بوده! و البته هری کین در موقعی که مصدوم نبود. این دوتا رو تقریبا همیشه داشتم.
ولی خب bargain ها هم خیلی مهم هستن. اوایل فصل مت فیلیپس از وست بروم برام این نقشو داشت و از یه جا به بعد (بازی برگشت بورنموث-یونایتد) جاش کینگ! درنهایت به مارکوس آلونسوی عزیزم اشاره کنم که بعد بازی رفت جلوی آرسنال آوردمش و تا 3-4 هفته به آخر هم داشتمش. واقعا ترکوند!
درنهایت اینکه مشورتای داداشم علی که اونم یونایتدی هست خیلی خیلی مفید بود برام. به نوعی مدیون اون هستم این نتیجه رو.»
اما درباره رازهای مگو...
«یکی اینکه سعی کن ترکیب اولیه ت رو خوب بچینی! یه سیستم 3-4-3 پایه درنظر بگیر. یه مدافع ارزون(4) و یک هافبک (4.5) که بتونی بقیه پولتو بین بقیه به خوبی تقسیم کنی. دروازه بان ارزون خوب پیدا کردن خیلی مهمه! مثل هیتن از برنلی یا مثلا باتلند! مدافع هات رو سعی کن از تیمای 3 دفاعه انتخاب کنی ! (چلسی، تاتی و اخیرا آرسنال) و کسی رو انتخاب کنی که مطمئن باشی چرخشی بازی اش نمیدن!
مهاجم سومت رو خوب انتخاب کن و درنهایت صبور باش! خیلی هر هفته به ترکیبت دست نزن. مهمه که بتونی تعویضتو ذخیره کنی.»
البته فوت کوزه گری اش را فقط به من گفت و من هم قصد ندارم آن را با شما در میان بگذارم. سال آینده، علی اختری بر روی این صندلی خواهد نشست!
باور دارد که اگر سال آینده، برادرش علی، در لیگ فانتزی شرکت نکند، می تواند رتبه اول لیگ طرفداری را کسب کند. می خواهد سال آینده، با قدرت بیشتری به رقابت بیاید؛ زیرا نیمه اول فصل گذشته را تقریبا از دست داد.
عکسی از پیراهن ببرهای مازندران بر روی پروفایلش بود، از نساجی پرسیدم. اوضاع این تیم چطور است؟
«آره! عشق منه. چی بگم که دلم خونه. مثل بقیه چیزا تو مازندران؛ نساجی هم چوب مدیریت غلط رو میخوره! مسئولانی که نه تنها حمایت نمی کنن، بلکه چوب لای چرخش می ذارن. هرسال با امید شروع میشه و با ناامیدی تموم میشه!
هرجای دیگه دنیا بود، تیمی با این همه هوادار، فکر کنم توی تیمای غیر تهرانی جزو 3 تای اول باشه به لحاظ طرفدار، قطعا خیلی موفق بود.
ضمن اینکه کلی استعداد توی قائمشهر و مازندران هست که همین الان کلی از تیمای لیگ برتری رو می چرخونن! ولی خب متاسفانه مدیریت غلط باعث شده حسرت حضور نساجی تو لیگ برتر به دل ما بمونه.
سیاست های غلطی مثل انتقال تیم ها به جاهای دیگه و فوتبال سیاسی، فقط نتایج منفی داشته متاسفانه.
ولی خب درنهایت نساجی همیشه امید این شهر خسته بوده! درسته کارخونه هاش تعطیل شده ولی خیلی ها هستن تو این شهر که دلشون با نساجیه. تنها آرزوم توی فوتبال ایران اینه که یه روز نساجی رو دوباره در سطح اول ببینم.»
اطلاعات زیادی درباره این تیم ندارم اما می دانم که شمالی ها از ته قلب شان عاشق فوتبال و تیم های شان هستند.
دیدم دست به ترکیبش خوب است، گفتم ترکیب منتخب تاریخ منچستریونایتد را نیز بگوید!
« دخیا(با احترام به فن در سار و اشمایکل علاقه قلبی دارم بهش)؛گری نویل، فردیناند، ویدیچ، اورا؛ اسکولز، روی کین؛ رونالدو، کانتونا، بکام؛ فن نیستلروی.
بیچاره رونی و گیگز!»
و حرف آخر؟
«خیلی خوشحال شدم اولا از صحبت باهات و این فرصت. دیگه اینکه اوصیکم به فنتسی. هیجان خوبی داره برای خوره فوتبال ها. و درنهایت اینکه با آرزوی بازگشت مجدد یونایتد به دوران اوج و قهرمانی جزیره. و البته بازگشت نساجی. راستی! انشالله که دست آقا بوفون هم برسه به CL (نشد که بشه!)»
شاید نوبت حرف آخر من رسیده باشد. راستش را بگویم، وقتی شروع به مصاحبه با مهدی کردم، قصد داشتم طی چند دقیقه، پرونده ماجرا را ببندم، میانه های صحبت مان بود که ساعت را نگاه کردم، چند دقیقه، شده بود چند ساعت! مهدی، واقعا پسر گرم و خوش صحبتی است. به قول خودش:
«ما فوتبالی ها هرچی حرف بزنیم از فوتبال کمه دیگه!»