طرفداری- بازی اعداد نام کتاب متفاوتی است که در مجموعه طرفداری، تصمیم گرفتیم ترجمه آن را به صورت هفتگی در خدمت شما بگذاریم. بخش های قبلی را اینجا ببینید.
بازی وسطی
بدون توپ، نمی توانید ببرید (یوهان کرایوف)
اگر توپ را داشته باشید، نمی توانند به شما گل بزنند (یوهان کرایوف)
پاس دادن توپ؛ کیفیت و کمیت
به طور منطقی، تعداد پاس های هر تیم نباید با مهارت پاس دادن اشتباه گرفته شود. تیم هایی با کیفیت مثل اینتر، رئال مادرید و چلسی (در سال 2010)، ممکن است تصمیم بگیرند از مالکیت توپ صرف نظر کنند اما یک تیم ضعیف، ممکن است در طول بازی پاس های زیادی بین مدافعین و در یک سوم دفاعی اش و در مجموع مناطقی که فشاری وجود ندارد، رد و بدل کند. اشتباه برداشت نکنید. بارسلونا را در بین تیم های خوب در نظر می گیریم زیرا آنها برنامه بازی خود را به حریف دیکته می کنند و با پاس های با کیفیت در جاهای سخت، به تیم حریف فشار می آورند و موقعیت خلق می کنند اما تیم های ضعیف با پاس دادن توپ در مناطق بی خطر، سرعت بازی را می گیرند و حتی وقت را تلف می کنند. تعداد پاس ها (حتی پاس هایی که به مقصد می رسند) نباید مانند کیفیت شما در پاس دادن باشد. این دو معیارهای متفاوتی هستند.
داده ها از دنیای واقعی نشان می دهند که داشتن مالکیت توپ بیشتر مواقع کسل کننده و خسته کننده است. همانطور که در تصویر می بینید، 380 بازی لیگ برتر اینجا بررسی شده اند. هر دایره در این گراف نشان دهنده یک بازی است. هر چه درصد موفقیت شما در پاس بالاتر برود، پاس های بیشتری در آن بازی می دهید. در گراف بعدی می بینید که تیم هایی مانند آرسنال و چلسی بیش از 550 پاس در هر بازی ارسال کرده اند. بلکبرن یا استوک حدود 300 پاس داده اند. آرسنال و چلسی از هر 10 پاس، 8 پاس صحیح داشته اند اما درصد پاس های سالم استوک و بلکبرن حدود 60 درصد بوده است.
همچنین باید این برداشت را داشته باشیم که تیم هایی که بهتر پاس می دهند، طبیعتا کمتر مالکیت را به حریف می دهند و یا توپ را لو می دهند. اما تعداد پاس های هر تیم و درصد پاس های سالم، معیارهای خوبی برای پیش بینی لو رفتن توپ و تغییر مالکیت نیستند. همه حرف ما این است که تعداد پاس های شما، ربطی به لو رفتن توپ ندارد. مثلا در فصل 2011، تیم های ساندرلند، آستون ویلا، نیوکاسل و وست بروم تقریبا به یک اندازه پاس داده اند اما درصد لو رفتن توپ یا تغییر مالکیت بین تیم ها متفاوت است (بین 170 تا 200 بار در هر بازی). یک نکته اینکه در گراف بالا، تیم های چلسی، آرسنال، منچسترسیتی و منچستریونایتد حدود 500 پاس داده اند و درصد لو رفتن توپ بین تیم آنها کمتر بوده اما این لو رفتن کمتر توپ به دلیل تعداد پاس های بیشتر آنها نیست زیرا همانطور که گفتیم، ممکن است چهار تیم حدود 400 پاس در هر بازی به هم داده باشند اما لو رفتن توپ متفاوتی در بین آنها وجود داشته باشد.
تیم هایی که کمتر توپ را لو می دهند یا مالکیت را کمتر از دست می دهند و به حریف می دهند، تیم هایی هستند که می توانند رد وسط میدان، جایی که بازیکنان حریف و فشار وجود دارد، وسطی بازی کنند. آنها در اطراف بازیکنان حریف با امنیت پاس می دهند. آنها لزوما تعداد پاس بیشتری نمی دهند. تعداد زیاد پاس در بازی، یک تصمیم تاکتیکی است اما به کیفیت پاس ربطی ندارد.
ارزش مالکیت
یک تنش در فلسفه فوتبال به طور وسیع وجود دارد. تیم هایی مانند بارسلونا، آرسنال و اسپانیا که دوست دارند توپ را در اختیار داشته باشند و با پاس های متوالی بازی کنند و در مقابل کسانی که مانند ژوزه مورینیو، سم آلردایس و سایرین، ترجیح می دهند مالکیت را به حریف بدهند و زمانی که صاحب توپ شدند، سریع و موثر حمله کنند. تیم های دسته اول در نگاه مردم بازی زیبایی انجام می دهند و زمانی که تیم های دسته دوم پیروز شوند، همه می گویند فوتبال ظالم است. تیم های دسته دوم بی رحم شناخته می شوند. اما چنین قضاوتی سطحی است.
موفقیت های بارسلونا و اسپانیا باعث شده که در فوتبال امروزی، پاس دادن یک مزیت به حساب آید. حداقل فعلا اینطور است. پاس دادن زیاد توپ در سال ابتدایی قرن بیست و یک، مُد فوتبال است. از نظر تئوری، این تفکر وجود دارد که مالکیت باعث می شود تا پیروز شوید. بیشتر مالک توپ باشید تا بیشتر ببرید. با این حال ما با تئوری سر و کار نداریم بلکه با حقیقت کار داریم. ما می خواستیم بدانیم نگه داشتن توپ باعث موفقیت شما در بازی می شود یا خیر. اگر مساله مالکیت است، باید نتایج و تاثیرات آن را در زمین بازی ببینیم. آنالیزورهای فوتبال تلاش کرده اند تا با بررسی بازی های سطح اول بین المللی، به این سوال پاسخ دهند.
بیست و پنج سال پیش، مایک هیوز از دانشگاه ولز تلاش کرد تا با بررسی بازی های جام جهانی 1986، به این سوال که مالکیت چقدر مهم است، پاسخ دهد. او و همکارانش می خواستند ببینند که تیم های موفق در سبک بازی با تیم های ناموفق چه تفاوتی دارند. آنها تصمیم گرفتند تیم هایی را که به نیمه نهایی رسیدند، با تیم هایی که در مرحله گروهی حذف شدند، مقایسه کنند.
یافته های آنها حاکی از آن بود که مالکیت در موفقیت بسیار تاثیرگذار است و بازی مالکانه یک استراتژی قوی برای پیروزی است. تیم های موفق به طور واضح لمس توپ بیشتری داشتند. تیم های موفق پاس های بیشتری به هم می دهند و کم کم به جلو و عمق حرکت می کنند و مرکز میدان را در اختیار دارند و حریف را تحت فشار قرار می دهند. این در حالی است که تیم های ناموفق بیشتر توپ را به کناره های زمین می برند. در نهایت اینکه تیم های ناموفق توپ های بیشتری در زمین خودی و زمین حریف لو می دهند. این نتایج یافته های هیوز و همکارانش بود.
هیوز همچنین بعد تصمیم گرفت با همکاری استیو چرچیل، بازی های کوپا امریکای سال 2001 را نیز بررسی کند. در آنجا نیز آنها نتیجه گیری کردند که تیم های موفق سبک بازی متفاوتی نسبت به تیم های ناموفق دارند. مثلا تیم های موفق این توانایی را داشتند که برای مدت طولانی تری توپ را در اختیار داشته باشند که این مالکیت توپ آنها به شوت روی چارچوب می انجامید. در واقع 20 ثانیه پس از مالکیت، آنها یک شوت روی چارچوب داشتند. تیم های موفق همچنین در انتقال توپ از زمین خودی به زمین حریف بهتر بودند. نتیجه تحقیق آنها این شد که پاس های "موثر" اساسی ترین بخش موفقیت هر تیم است.
فقط در امریکای جنوبی تیم های مالک توپ موفق تر نبودند. در سال 2004 یک تیم از دانشمندان فوتبال از دانشگاه لیورپول، داده هایی از 40 بازی تیم های موفق و ناموفق جام جهانی 2002 جمع آوری کردند. آنها نیز نتیجه گیری کردند که تیم های موفق پاس های بیشتری به هم می دهند و پاس های طولی بیشتری ارسال می کنند.
اما بازی های بین المللی ممکن است خاص باشند: شانس نقش بیشتری در آنها دارد زیرا در بازی های حذفی، شما فقط با یک بازی سر و کار دارید. یا به مرحله بعدی می روید و یا حذف می شوید. اگر بازی های یک فصل لیگ را بررسی کنیم، چه می شود؟
فیلیپ جونز، نیک جیمز و استفان ملالیو این کار را انجام دادند و 24 بازی تیم های موفق و ناموفق لیگ برتر در فصل 2001-2002 را بررسی کردند. آیا مالکیت در نتیجه نهایی بازی ها مهم بود؟
بله، مهم نیست کجا و چه موقع نگاه می کنید. باید بدانید چه تیم های موفق و چه ناموفق زمانی که باخته اند، در مقایسه با زمانی که برده اند، زمان مالکیت بیشتری داشته اند. تیم هایی که جلو افتاده بودند، بیشتر مالکیت را به حریف داده بودند و آنهایی که با اختلاف یک یا دو گل باخته بودند، بیشتر پیگیر بازی بودند و مالکیت بیشتری داشتند. تفاوت واقعی بین پیروزی و شکست این بود که تیم های موفق به طور قابل توجهی از تیم های ناموفق مالکیت بیشتری داشتند و تفاوتی نداشت که نتیجه چه باشد.
مالکیت به موفقیت ربط دارد اما نه به خاطر اینکه به طور خاص استراتژی تیم ها مالکیت باشد، بلکه به دلیل مهارت های یک تیم است. مالکیت به توانایی و مهارت مربوط می شود و این مهارت به طور ساده این است که موقعیت های خوبی را با پاس ها خلق کنید و با فشار به حریف، اجازه کار به آنها ندهید. و این یعنی در طول یک فصل، تیم هایی که توپ را گرامی می دارند، و می دانند چگونه با توپ رفتار کنند، قهرمان می شوند.
یک بازی متشکل از دو نیمه
بیشتر نظریات و مشاهدات بیل شنکلی به یک فرهنگ عام تبدیل شده اما یک نظر او وجود دارد که "در نگاه اول" کمی اشتباه به نظر می رسد. یک بار او گفت آژاکس که در یک شب در آمستردام با یوهان کرایوف 5 گل به ثمر رسانده بود، دفاعی ترین تیمی بوده که او تا به حال دیده است.
مطمئن نیستیم کرایوف با این نظر موافق باشد. استاد جوان متوجه شده بود که در اختیار داشتن توپ، هم خاصیت تهاجمی دارد و هم دفاعی. یک بار پس از پیروزی 2-0 هلند مقابل انگلیس در ومبلی لندن، کرایوف گفت: "شما نمی توانید بدون توپ پیروز شوید" و بعد توضیح داد: "اگر توپ را داشته باشیم، آنها نمی توانند گل بزنند!" این یعنی با هر پاسی که داده می شود، با توجه به اینکه توپ از اختیار حریف خارج می شود و شما فرصت پاس بعدی را بهتر دارید، نه تنها تیم ها گل های بیشتری می زنند و گل های کمتری می خورند، بلکه تیم ها پیروز می شوند.
برای آنکه بدانیم نظر کرایوف درست است یا خیر، ما 1140 بازی لیگ برتر انگلیس را در طول مدت سه سال بررسی کردیم و این یعنی 2280 عملکرد تیمی بررسی شد. پاسخ واضح است.
در حمله، تیم هایی که مالکیت توپ را در اختیار دارند، شوت های بیشتری به سمت چارچوب می زنند و طبیعتا گل های بیشتری به ثمر می رسانند. با دور نگه داشتن توپ از حریف، آنها در دفاع، موقعیت های شوتزنی کمتری به حریف می دهند و کمتر گل می خورند. آنها شوت های روی چارچوب بیشتری دارند و در دفاع زحمت کمتری به گردنشان می افتد. این مساله یک نتیجه گیری کلی در حمله و دفاع در بر دارد: تیم هایی که بهتر پاس می دهند، باعث می شوند میانگین گل های حریف از 1.44 به 1.19 تنزل کند. داده ها همچنین به ما می گویند که در اختیار داشتن توپ باعث می شود عملکرد دفاعی بهتری داشته باشید.
وقتی به انواع دیگر مالکیت ها نگاه کنیم (نه گردش توپ)، باز هم به همین نتیجه می رسیم. تیم هایی که کمتر مالکیت از دست می دهند (توپ لو دادن)، تعداد گل های حریف را از 1.5 به 1.1 می رسانند. عملکرد دفاعی تیم حریف نیز به همین میزان کاهش می یابد. داشتن مالکیت توپ باعث می شود تیم ها بیشتر گل بزنند و کمتر گل بخورند و در مجموع به طور میانگین این عملکرد در هر بازی یک گل تفاوت دارد.
طبیعی است که معتقد باشیم داشتن مالکیت بیشتر، درصد پیروزی را افزایش می دهد و درست است: در اختیار داشتن توپ، درصد بهتر پاس های سالم و توپ لو ندادن به معنی پیروزی بیشتر، امتیاز بیشتر و موفقیت بیشتر است. تیم ها زمانی که بیشتر مدت بازی مالک توپ باشند 39.4 درصد پیروز هستند و زمانی که مالکیت کمتر داشته باشند، 31.6 درصد پیروز می شوند. در اختیار داشتن توپ، درصد پیروزی شما را بین 7.7 تا 11.7 درصد افزایش می دهد.
در صد پاس های صحیح خوب است اما از دست ندادن و لو ندادن توپ مهم ترین سلاح پیروزی هر تیم است. تیم هایی که درصد لو دادن توپ آنها از حریف کمتر است، در 44 درصد اوقات پیروز می شوند اما تیم هایی که بیشتر از حریف توپ لو داده اند تنها در 27درصد از اوقات پیروز می شوند. داشتن توپ خوب است اما ندادن توپ به حریف بهتر است.
ما تا به حال گفته ایم که جام ها تنها با پیروزی به دست نمی آیند. پیروز شدن به اندازه شکست نخوردن، مهم است. داشتن مالکیت اینجا هم به کار می آید. داشتن مالکیت بیشتر 7.6 درصد از شکست شما می کاهد. تقریبا همان اندازه ای است که به پیروزی کمک می کند. باز هم تغییر مالکیت توپ به تیم حریف کلیدی است.
تیم هایی که مالکیت بیشتری دارند، همیشه پیروز نمی شوند اما بیشتر پیروز می شوند و کمتر می بازند. بین تیم هایی که مالکیت بیشتری دارند، حضور در جدول به طور میانگین در رده 6.7 است اما تیم های با مالکیت کمتر، در رده 13.8. با بررسی جدول لیگ برتر، می فهمیم که تیم های نیمه بالای جدول، به طور میانگین مالکیت بیشتری از حریفان داشته اند و تیم های نیمه پایین جدول، مالکیت کمتر.
اگر دقیق تر نگاه کنیم، می بینیم که یک تیم از این قاعده پیروی نمی کند و آن تیم استوک سیتی است. آنها در نیمه بالای جدول حضور داشتند و حتی از تیم هایی که درصد مالکیت بسیار بیشتری داشتند، بالاتر قرار گرفته بودند. به نوعی، استوک استاد این است که توپ را در اختیار نداشته باشد.
آیا این مساله تنها یک استثنای آماری است یا یک راز پشت آن نهفته است؟
مهم نیست سبک کار استوک را دوست دارید یا خیر اما نتایج آنها در آن فصل انکار ناپذیر بود. آنها از زمانی که در سال 2008 به لیگ برتر صعود کردند، تا سال 2011 نه تنها برای بقا نمی جنگیدند، بلکه نتایج بسیار خوبی می گرفتند و تا جایی پیش رفت که الگوی بعضی از تیم های انگلیسی شدند. تونی پولیس که در زمان بازی اش یک مدافع مستحکم بود، و تیمش قابل احترام زیادی هستند. اگر استوک در سبک خودش بارسلونا باشد، تونی پولیس، پپ گواردیولای آنهاست. عملکرد خوب پولیسدر آن سال ها باعث شد کتاب ها و مطالب زیادی در این مورد نوشته شود و با بررسی بیشتر مشخص شد که آنها کم خرج ترین تیم انگلیس در بازار نقل و انتقالات بوده اند. با این حال آنها منتقدان زیادی هم داشتند.
هفته آینده راز استوک را به شما می گوییم. شاید مسائلی وجود دارند که در مورد مالکیت از آنها بی خبریم.