طرفداری- تدی شرینگهام مهره تاثیر گذار سال های دور منچستریونایتد که در سه گانه تاریخی این تیم در فصل 99-1998 مشارکت داشت، معتقد است که بهترین دوران فوتبالی اش را نه در جمع شیاطین سرخ، بلکه در تاتنهام سپری کرده است.
FFT در آوریل 2012 مصاحبه ای با شرینگهام ترتیب داد که خواندنش 5 سال بعد از آن موقع، همچنان خالی از لطف نیست.
هنگامی که با درن اندرتون پیش از بازی افتتاحیه یورو 96 قدم می زدم، می دانستم که به عنوان یک بازیکن به چنین مقامی دست خواهم یافت. او دوست خوبی برایم بود و ما درک بسیار خوبی از یکدیگر داشتیم. یادم می اید که سرود ملی را شنیدم و به سمت او برگشتم و گفتم: «اساس کار همین جاست؛ بازی برای انگلیس در تورنمنتی بزرگ در ومبلی. ما به اینجا رسیدیم.» آن زمان 31 سالم بود.
در طول دوران حرفه ای خود، به واقع در راضی کننده ترین حالت ممکن حضور داشتم. هر جایی که بازی کردم، دورانی عالی را در آنجا داشتم. تجربه های فراوانی بودند: در میلوال شروع کردم، راهی (ناتینگهام) فارست شدم، سپس به لندن و تاتنهام _جایی که احتمالا بهترین بازی خود را در آن انجام دادم_ رفتم و در نهایت راهی منچستریونایتد شدم. هر باشگاه برایم همچون پله ای به سوی رتبه ای بالاتر بود تا این که به اوج رسیدم اما حتی در مسیر بازگشت از قله، از فوتبالم لذت بردم.
فوتبال هنگامی که موجب سقوط من با میلوال شد و آلمان در نیمه نهایی یورو 96 ما را شکست داد، قلبم را شکست. آن بدترین لحظه دوران حرفه ای من بود. فکر می کردیم که با هم قهرمان یورو خواهیم شد. ناگهان همه چیز به پایان رسید و من باید می گفتم خداحافظ. آن واقعه همانند یک پرتگاه بود.
تا به حال این را به کسی نگفته ام ولی روزگاری دور در کار سقف سازی بودم. دوستانم به من می خندیدند زیرا فکر می کردند من هرگز در عمرم کار نکرده ام. ولی من یک روز کار کردم! آن موقع 16 سالم بود و در میلوال حضور داشتم و می خواستم در فصل تابستان کمی پول در بیاورم. من برای یکی از دوستانم در شرق لندن که یک بنا بود و نزدیک خانه ما زندگی می کرد، کار کردم. زود بیدار شدن را دوست نداشتم ولی صبحانه خوردن را چرا! آن روز دستانم را بریدم و از کارم لذت نبردم. روز بعد آن دوست با من تماس گرفت تا جویای این شود که کجا هستم ولی گفتم که دیگر قرار نیست کار کنم.
از دید من، فوتبال در زندگی یعنی عشق. این چیزی بود که از کودکی آن را دوست داشتم و هر چه سنم بالاتر می رفت، دوست داشتم که در آن بهتر شوم و با برخی از بهترین بازیکنان دنیا کار کنم. حالا دیگر چنین اشتیاقی ندارم و تلاش می کنم از فوتبال فاصله بگیرم. البته دیدن بازی پسرم چارلی را دوست دارم. تلاشم بر این است تا به او کمک کنم. مفتخرم که او خوب بازی می کند؛ همانند من!
افتخار آمیز ترین لحظه برای من کسب عنوان بهترین بازیکن سال از سوی PFA و اتحادیه نویسندگان ورزشی در یکسال بود. در طول دوران حرفه ای من، مردم به توانایی هایم شک داشتند و حتی می گفتند که به اندازه کافی برای آکادمی میلوال سریع نیستم!
اگر می توانستم یک چیز را در فوتبال عوض کنم این بود که داوران را هل ندهند چون اخیرا می بینم که این کار صورت می گیرد. همه ما حق اعتراض به داور را داریم ولی برخی زیادی از این مسئله سو استفاده می کنند. یک چیزی باید مانع این بی احترامی های بازیکنان شود.
این سه واژه مرا توصیف می کنند: رقابتگر (Competitive)، راضی (content) و مطمئنم بسیاری از توپچی ها (طرفداران آرسنال) می توانند با یک واژه دیگر که با حرف C شروع می شود، مرا وصف کنند!
تنها چیزی که زندگی بدون آن برایم میسر نبود، رقابت است. فوتبال سال ها چنین چیزی را برایم به ارمغان آورد ولی بعدها نیازمند این شدم که آن را با گلف و ورق بازی جایگزین کنم. من در زندگی خود به یک رقابت واقعی نیاز دارم؛ جایی که به واقع نیازمند تبحر باشد و به همین خاطر است که به شکل جدی ورق بازی می کنم. من از مربیان، بازی ها و حتی نشستن در هتل، چگونگی فوتبال بازی کردن را یاد گرفتم. تنها راهی که در آن بازی کردن را یاد می گیرید، باختن پول است و باور کنید که من در برخی از بزرگترین قمارها بازی کردم و پولم را بر باد دادم.
تنها آرزویم این بود که کمی سریع تر باشم. در این عرصه زیادی هم بد نبودم ولی...
چیزی که بیش از همه به من آرامش می دهد، خودروی من است. خیلی به سفر می روم و از رانندگی در راه لذت می برم. یک بنتلی سریع دارم که خیلی خوب می تازد. فراری را هم امتحان کردم ولی برایم دلچسب نبود.