طرفداری- میلاد وفادار، بیست و یکمین مهمان از سری دوم صندلی داغ طرفداری در بهار، در بیست و دوم فروردین 1395 خواهد بود؛ پسرکی کم سن و سال و ساکن شهر باران های نقره ای. میلاد وفادار این روزها مطالب مربوط به لیگ برتر انگلستان و به طور متمرکز تر - منچستریونایتد - را پوشش می دهد. با ذکر این نکته که "طرفداری" در تاریخ خود مجموعه ای بوده که آلمانی ها، ایتالیایی ها (اینتری ها و یووه ای ها) و منچستری ها نقش پر رنگی را در کادر تحریریه آن داشته اند، اکنون میلاد وفادار را باید جدیدترین وارث نویسندگان یونایتدی سایت دانست و این موضوع طبعاً افزایش مسئولیت و انتظارات را نیز برای او به همراه داشته است. در غیاب حامد چشم براه که فعلاً از بخش تحریریه سایت جدا و به زد و بندهای پشت پرده سایت مشغول شده (شکلک خنده) و همچنین دوری امیر رضا عباسی، حامد جباری و آرمان آزادنیا از "طرفداری" به دلیل کنکور 95، "میلاد" به عنوان عضو رسمی کادر تحریریه این روزها عمدتاً به تنهایی حجم بالای مطالب مرتبط با تیم "نچسب" لویی فن خال را پوشش می دهد. به سراغ توضیحات خود او می رویم، با این توضیح که متون اضافه شده به وسیله این جانب (ادیتور) با رنگ مشکی مشخص شده است.
بیوگرافی و پروسه منچستری شدن |
۲۷ اردیبهشت ۱۳۷۶ در رشت به دنیا اومدم (همین اول بحث قابل توجه این که، اگه کوچک ترین عضو تحریریه سایت نباشم، یکی از کم سن و سال ترین هاش هستم). ۲ تا برادر داشتم که شدید پیگیر فوتبال بودند. تو فضای اون روزای جامعه و شرایط خاصی که قبل از توسعه رسانه های جمعی و شبکه های اجتماعی نوین حاکم بود، بنابر علاقه ای که به برادرم "امید" داشتم، همواره دنیای خودم رو مثل دنیای اون تصور می کردم. یادم میاد که مسابقات فوتبال رو مصرانه دنبال می کرد و البته لباس قرمزی که از منچستریونایتد بر تن داشت.
خب با وجود چنین پیش زمینه ای ، طبیعتا من هم در سن و سالی که کودکان بیشتر پیگیر برنامه های مناسب رده سنی خودشون بودند، به سمت فوتبالی جذب شدم که پیر و جوون نمی شناخت. اگه راستش رو بخواین، حافظم چندان قوی نیست اما نخستین صحنه هایی که از فوتبال به خوبی یاد دارم، جام جهانی ۲۰۰۶ و تشکیلات پیش از اون بود. همزمان با این وقایع به منچستریونایتد علاقه مند شدم. میگن هیچ عشقی تو دنیا، مثل عشق اولی نیست! منم با رود فن نیستلروی عاشق فوتبال شدم (تجربه به من ثابت کرده که هواداران یونایتد در یک مورد اشتراک سلیقه ای 100 درصدی دارند؛ عشقی بی نهایت به رود فن نیستلروی. برای هواداران دهه هفتادی (شمسی) یونایتد، نیستلروی گلزنیست که دیگر تکرار نخواهد شد)
این عکس خیلی معنی ها برام داره. پیراهن های اون زمان گشاد طراحی می شدند، چون بازیکن ها باید درش عشق و علاقه هوادارا، عشق و علاقه به تیم و هویت باشگاه رو حفظ می کردند؛ اما امروزه لباس ها به حدی تنگ شده که بازیکن خودش رو به زور درش جا می کنه، مث یه زندانی؛ زندانی که منتظر هست تا هر چه زودتر از زمین فوتبال آزاد شه و به دنیای فشنِ رویایی اش وارد شه...
یک شماره ۱۰ دوست داشتنی و قاتلی بی رحم. زهر مار رو نچشیدم اما مطمئنم تلخی اش از جدایی نیستلروی از منچستر و پیوستنش به رئال مادرید، تلخ تر نیست! جدایی که حتی موجبات این رو فراهم آورد تا به رئال مادرید هم علاقه مند بشم. علاقه ای که تا حضور نیستلروی در سانتیاگو برنابئو پا برجا بود و بعدش عبارت تاریخی " شما می توانید همسر خود را عوض کنید!حتی می توانید دین و سیاست خود را عوض کنید!اما هرگز و هرگز نمی توانید تیم مورد علاقه تان را عوض کنید.... " کینگ اریک (کانتونا) رو به واقع لمس کردم و برای همیشه منچستریونایتد برام ۹۹-۹۸ لِوِل، بالاتر از بقیه تیم ها قرار گرفت. (اگر منچستریونایتد را یک مکتب فلسفی در نظر بگیریم، "کینگ" اریک کانتونا نقش افلاطون را در آن خواهد داشت)!!
اضافه شده به وسیله ادیتور: در انگلستان، هواداران "بیگ فور" هر کدام یک "کینگ" (King) اختصاصی دارند. آرسنالی ها از تیری آنری با عنوان کینگ یاد می کنند، هواداران چلسی، دیدیه دروگبا را کینگ می خوانند و یونایتدی ها نیز اریک کانتونا را. لیورپولی ها حتی پا را فراتر از دیگران گذاشته و به "کینگ" بسنده نمی کنند! آن ها رابی فاولر را "رابی گاد" (Robbie god) می خوانند تا او را تا مقام الوهیت بالا ببرند. سوال اینجاست؛ شما با دیدن تصویر بالا، "کینگ" (و "گاد") دیگری را جز کانتونا می توانید متصور شوید؟ (شکلک لبخند غرورمندانه با عینک آفتابی)
منچستریونایتد برای من معنای دیگه ای داشت. باور کنید که قهرمانی های منچستر کمترین نقش رو در طرفداری من از این تیم داشتند. من چیز های دیگه ای تو منچستر پیدا کردم. اون فرگی تایم های معروف بودند که شاکله زندگی من رو تشکیل دادند. "امید هرگز نمی میرد" این رو هر بار که تکرار فینال فصل ۹۹-۹۸ رو می بینم، به یاد می یارم؛ برای من چیزی غیرممکن تر از اون نیست. عالی، غرور انگیز، قدرتمندانه، جاه طلبانه... اوه نه! هیچ کدوم از این واژه ها نمی تونند هیجان اون شب در بارسلون رو معنی کنند. (بزرگترین حسرت بسیاری از یونایتدی هایی که زیر 25 سال سن دارند، عدم تماشای آن بازی خاص به طور مستقیم می باشد. همه ما بارها آن بازی را در نیمه های شب یا ساعات اولیه صبح گاه از شبکه 3 تماشا کرده ایم، اما هیچ چیز جای تماشای زنده یک بازی جادویی را نمی گیرد. گاهی اوقات کم سن و سال بودن چیز بدیست!) در وصف سرآلکس هم اجازه بدید که چیزی نگم؛ فقط در همین حد که در زمان فرگی فوتبال برای من حالتی روتین وار داشت و حالا فقط حسرت این برام مونده که چرا اون روز ها و شب ها رو کم توجه به نقش این بزرگ مرد، سپری کردم... دیگر بازیکن مورد علاقه لوئیز کارلوس آلمدیا دا کونها یا همون نانی بود. در دورانی که تیم ستارگانی مثل وین رونی، کریستیانو رونالدو و یا کارلوس توز داشت، یه حس عجیبی که از گل چیپ نانی به آلمونیا (دروازه بان اون موقع های آرسنال) سرچشمه می گرفت، باعث علاقم به نانی و عدد ۱۷ شد.(نه تنها هواداران منچستریونایتد، بلکه بسیاری از دوستداران فوتبال با این عقیده هم نظرند که نانی را می توان از بزرگترین استعدادهای سوخته دهه اخیر فوتبال اروپا دانست. فوتبالیستی که تکنیک بی نظیر، شوت های از راه دور قدرتمند، دید عالی، حرکات فانتزی و شادی های پس از گل آکروباتیکش از او بازیکنی ویژه را در ترکیب یونایتد ساخته بود، تنها از یک چیز رنج می برد: عدم داشتن اراده ای "رونالدو گونه" برای تبدیل شدن به یکی از بهترین بازیکنان جهان. دیدن او در لیگی همچون لیگ ترکیه به شدت رنج آور است.)
این پشتک هاش ولی مختص خودش بود؛ شاید همین ژان گولر بازی ها مسیر زندگی اش رو عوض کرد و نانی موند و کریس شد CR7، آشنا ترین نام اختصاری جهان...
بذارین زیاد از جنبه شخصی ماجرا فاصله نگیریم؛ خلاصه این که فوتبال شد جزئی از پوست و خون و گوشت و استخونم. تمامی بازی های کودکانه ام به فوتبال مرتبط می شد؛ خیلی بیشتر از این که تصورش کنید و البته باید بگم خانواده هم همیشه از این همه وابستگی مفرط من به فوتبال، (این که تماشای یه بازی فوتبال رو به مهمونی رفتن ترجیح می دادم) کلافه بودند.
فکر فوتبالیست شدن هم مثل همهٔ شما به سرم زد. مدتی هم به صورت نیمه حرفه ای دنبالش کردم و بعد به دلیل مشکلات خاصی که برام پیش اومد، کنارش گذاشتم. شکست بزرگی بود ولی بایستی باهاش کنار می اومدم. همون جا بود که با خودم عهد بستم از راهی دیگه خودم رو به عشقم "فوتبال" برسونم. شدیدتر از قبل با تماشای مسابقات مختلف خودم رو سرگرم کردم. واقعیت این که در این راه دوستانم هم مشوق بزرگی برای من بودند. کلا "استند آپ کمدی من"ِ خوبی بودم. عده ای من رو بابت تقلید صدای گزارشگران مطرح صدا و سیما و حتی آذری و عربی می شناختند و عده ای هم ویکیپدیا شخصی خودشون! به طوری که بعضی اوقات برای دست انداختن من مثلا می گفتند اسامی ۱۰ تن از بازیکنان لوانته یا ویگان رو بگو و تعریف از خود نباشه من هم اسم ۱۵ نفر رو می گفتم تا اون ها قانع بشن که باید دنبال نقطه ضعف دیگه ای در من بگردند. این ها رو من باب فخر فروشی نگفتم (کما این که در زمانه ما واقعا به نسبت ۲۰ سال قبل، امکانات بیشتری برای شناخت و دنبال کردن تیم ها و مسابقات مختلف وجود داره) بلکه هدفم رسوندن مفهوم درگیری بیش از حدم با فوتبال بود.
از او درباره برخی چیزهایی که خوانندگان صندلی داغ مشتاق دانستنشان هستند پرسیدم و جواب های جالبی دریافت کردم.
به عنوان کسی که عاشق منچستریونایتد و لیگ برتر انگلستان هستی، در عرصه بین المللی تیم ملی انگلستان رو دوست داری دیگه طبعاً؟
نه. تیم ملی انگلیس رو بر خلاف لیگش، چندان دوست ندارم. می دونی، یه فوتبال زدگی خاصی تو ترکیبش حس میشه. اصلا این احساس به آدم دست نمی ده که همون ۱۱ نفری دارن تو زمین بازی می کنن که تو (اگه نگیم بهترین) جذاب ترین لیگ جهان جز بهترین ها هستند.
در رده ملی لاله های نارنجی رو ترجیح می دم که شاید از همون علاقه دیرینه ام به نیستلروی نشأت می گیره. از شانس بد من فعلا نه در رده باشگاهی و نه در رده ملی، تیم های مورد علاقه ام رو فرم نیستن اما امید هر گر نمی میرد...
وقتی یکی از تیم های انگلیسی (غیر از منچستریونایتد) توی لیگ قهرمانان اروپا بازی داره، سیاست حمایتی رو در پیش می گیری یا همچنان دوست داری که ببازن؟ (شکلک خنده)
در مورد رقابت تیم های انگلیسی با رقبای خارجی، خود خواه هستم! به این معنی که اصلا برام فرقی نمی کنه نماینده انگلیس برنده شه یا نه (جز مواردی که پای افزایش یا کاهش سهمیه UCL در میون باشه)
درباره بازیکن هایی که عاشقشون هستی بگو.
از علاقه به نیستلروی و نانی گفتم اما نمی تونم علاقم به ده خیا، مولر، هری کین، کریستین اریکسن و ... رو کتمان کنم، از اون دست فوتبالدوست هایی هستم که گاهی به بهتر بودن حریف اعتراف می کنم و خب باید بگم که یایا توره بهترین بازیکن در پست خودش از دید من هست که متأسفانه در اختیار همسایه های پر سر و صدامون قرار داره... (در این مورد بسیار اشتراک نظر داریم. من هم همیشه از دیدن یایا توره و داوید سیلوا در منچسترسیتی افسوس می خورم. سیتیزن ها بخش قابل انکاری از ورودشان به جمع تیم های بالانشین جدول لیگ برتر را مدیون این 2 بازیکن هستند)
ترکیب رویایی تاریخ منچستریونایتد؟
کسانی رو انتخاب می کنم که حداقل فیلم بازی هاشون رو دیدم:
انتخاب دروازه بان از بین داوید، پیتر و ادوین سخت ترین بخشش هست.
اشمایکل- گری نویل- ویدیچ- فردیناند- اورا- اسکولزی- کین- کانتونا- گیگز- بست- چارلتون
در حال حاضر در رشته علوم اجتماعی مشغول به تحصیل هستم. همین برای آشنایان کافیه تا به علت این که چرا به عالم و آدم گیر میدم، پی ببرند! اصولا آدم پرحرفی هستم و این پرحرفی وقتی پای دغدغه های عمومی در میان باشه، بیشترم میشه. دلواپسی هام نسبت به محیط زیست، به سیاست و امپریالیسم جهانی، به فرهنگ برهنه شده مون، و به فردگرایی تمومی نداره. معتقدم ایران و ایرانی خیلی پتانسیل ها دارند که متأسفانه به خاطر سهل انگاری و بی خیال گذشتن از کنار خیلی مسائل توسط من نوعی و امثال من، هیچ یک از این حقوق مون رو نتونستیم و نمی تونیم ازش بهره ببریم.
اهل دنبال کردن سریال های خارجی نیستم؛ شاید چون وقتش رو ندارم. کلا هرگز فیلم بازهای قهار رو درک نکردم و نمی کنم! فیلم مورد علاقه ام Lord Of The Rings یا همون ارباب حلقه هاست که البته علاقم بهش، مانع نگاه نقادانه ام نسبت به ارزش هایی که این فیلم بر پایه اونا بنا شده، نمی شه. بازیگر مورد علاقه خارجیم "جیسون استتهام" هستش. برنامه تلویزیونی مورد علاقه ام هم طبیعتا به خاطر علاقه دیوانه وارم به لیگ برتر انگلیس و اتمسفر حاکم در تمام ورزشگاه هاش، MOTD هستش. کتاب هم کم و بیش می خونم و بهترین کتابی که خوندم، کتاب کوه های سفید (که نخستین مجموعه از کتب سه گانه، سه پایه ها بود) به قلم جان کریستوفر بود؛ زندگی نامه مارتین لوترکینگ هم خیلی جالب و خوندنی هستش. در باب موسیقی هم، همه سبک کار ها رو دنبال می کنم. ترجیح می دم نام خاصی رو ذکر نکنم چون آهنگ و ترانه ای که از دل آدمی برخیزد، به جان نشیند؛ خواه غربی باشد، خواه شرقی و خواه زیر زمین یا در ورای کهکشان ها...
حدود یک سال رو بدون این که در سایت عضو باشم سپری کردم و حضورم در سایت، فقط به خوندن اخبار محدود بود. تا این که سرانجام حساب مختص به خودم رو تو سایت ایجاد کردم. پس از چند تجربه نصفه و نیمه در سایت ها و وبلاگ های مختلف، تصمیم گرفتم به تیم طرفداری ملحق بشم. خرداد سال قبل بود که از طریق مهیار میرزاپورِ عزیز، و پس از سپری کردن دوره های آموزشی لازم به کادر تحریریه سایت پیوستم. طرفداری به بخشی جدا نشدنی از زندگی من و سایر همکاران تبدیل شده و واقعا از حضور در این "گزلشافت" به خودم می بالم و از همین جا به کلیه دست اندرکاران دست مریزاد می گم.
یک چیزی که به شدت در مورد میلاد وفادار نظرتان را جلب می کند، تعهد کاری بسیار بالای اوست. برای مثال، ساعت 4 صبح است که یک خبر فوری، هر چند کم اهمیت، را در توئیتر مشاهده می کنید. می دانید که میلاد بیدار است، چون شب ها معولاً نمی خوابد! از او می خواهید که خبر مورد نظر را ترجیحاً تا قبل از ظهر آن روز کار کند و او در عرض تنها چند دقیقه خبر را روی خروجی سایت قرار می دهد! اسکرین شات زیر، شاهدی بر تنها یکی از این موردهاست.
وقتی از کار کردنِ دلی حرف می زنیم، از چه حرف می زنیم؟!
هماهنگی در تحریریه مجازی برای پوشش خبر تساوی 1-1 تیم های زیر 21 سال منچستریونایتد و چلسی در ساعت 02:45 بامداد
طبیعتا اعضای هیچ گروهی (علی الخصوص با چنین جامعه آماری وسیعی) با هم توافق صرف ندارند. بار ها پیش اومده که به بنده یا همکاران لیبل زدند که جانبدارانه کار می کنیم. من صراحتا به شما اطمینان میدم چنین چیزی صحت نداره و اگه هم کاستی هایی بوده، به لطف خودتون به ما ببخشید. یادتون نره که به قول افلاطون ما ها به ذره بین نیاز نداریم، بلکه ما به نور احتیاج داریم تا جهان رو ببینیم؛ پس همگی پیش به سوی علم و دوری از جهالت برای فردایی بهتر...