140 سال قدمت ،.
هنو دوران قاجار بود و نفت هم استخراج نشده بود
مردم در شمالغرب یریتانیا تو معدن کار میکردند،
غبار فقر، فلاکت و هرج و مرج صورت شهرو بدجور
زخمی کرده بود،کسی آرزویی نداشت،پشت شبها
روزایه تکراری میومد و کسالت بیداد میکرد، آدما از
هم بریده بودن،یکی باید کاری میکرد،یکی باید غبار
رو تا دیر نشده از رو صورت شهر پاک میکردو آدما رو
امیدوار میکرد، اونا یه حسرت بزرگ داشتن که بهش
عشق بورزن و باهاش زندگی کنند ، درست فهمیدی
اونا به شدت نیاز به دلخوشی داشتن، دلخوشی که
همون روزا از فکر همون آدما متولد شد و دنیای
اونا مثل آسمون شهرشون آبی شد و جون گرفت،،
»» منچسترسیتی متولد شد ««