در دیداری که پاس های مسخره، دفع توپ کردن های مضحک و شوت های بی هدف تکرار می شدند و تکرار، هیچ یک از دو غول فوتبال اروپا نمی توانستند طناب بازی را بیش از پنج دقیقه نگاه دارند. به همین دلیل لغزش بسیار کوچک رافینا به مصیبت بسیار بزرگی برای بایرن انجامید، چیزی شبیه تصادف های اتومبیل با از دست دادن چند صدم ثانیه ای تمرکز. بایرن در زمین رئال بود که رافینا آسیمه سر توپ را به صورت مسخره ای برابر آسنسیو انداخت و آسنسیو تازه وارد طی رد و بدل کردن توپ با لوکاس واسکوئز دروازه بایرن را گشود تا "بازگشت" رئال پس از دریافت آن گل زودهنگام کامل شود. بازگشتی در زمین حریف قدیمی، در مونیخ. بایرنی ها آه می کشیدند، آه.
بایرن و رئال شانه به شانه جلو رفته بودند، هم خطرآفرین بودند هم زخم پذیر، هم تهدید کننده بودند هم شکننده، هم خوب هم بد...حمله های مهاجمان دو جبهه تداومی نداشتند و مدافعان هر دو تیم می لغزیدند. محض نمونه: کیمیچ مدافع راست بایرن در غیاب نفوذ شلخته وارانه مارسلو مدافع چپ رئال دروازه رئال را گشود و همان مارسلو دقایقی بعد گل تساوی بخش را فارغبالانه نواخت... آن دیدار می گفت چه رئال راهی فینال لیگ قهرمانان شود و چه بایرن هر دو تیم زخم پذیر هستند.
آن زخم پذیری را در ستاره ها دو جبهه می دیدیم. لوکا مادریچ و تونی کروس نمی توانستند توازنی به خط میانی رئال ببخشند و اولین باری که کریستیانو رونالدو شوتی روانه دروازه کرد نیمه دوم بود. لواندوفسکی محو شده بود و توماس مولر محوتر. فرانک ریبری آن قدر بد بود که یکی از چند طرفدار به زمین دویده بایرن در پایان دیدار به سویش رفت و بر سرش فریاد کشید... با این وصف رئال، رئال بود. همان تیمی که در چنان نبردهایی راهی برای پیروز شدن پیدا می کند.
رئال چند هفته پیشتر برابر یووه سرانجام راه پیروز شدن را پیدا کرده بود، همین طور پیشترها برابر آتلتیکو مادرید در دو فینال لیگ قهرمانان 2014 و 2016، یا پارسال در یک چهارم نهایی برابر همین بایرن. دیدار رفت دو غول اروپایی می گفت چه رئال را دوست داشته باشیم و چه نه، هیچ تیمی کارسازتر - و نه لزوما بهتر - از آنها طی سال های اخیر در دیدارهای حذفی اروپا نبوده. هر بار تصور کرده ایم کار رئال تمام شده، آنها از دل خاکستر بلند شده اند و شعله فروزانی برپا ساخته اند، آن چه که تصادفی نبوده، نه بوده؟
هاینکس حق داشت از زمین و زمان گله کند. دقیقه 34 که رسید او دو تعویض از سه تعویضش را انجام داده بود، آن هم از سر اجبار. روبن جایش را به آلکانتارا داده بود و از آن مصیبت بارتر بواتنگ راهی رختکن شده و نیکلاس سوله بیست و دو ساله جایش را گرفته بود. با این وصف پیروزی رئال در مونیخ بدون آن چه زیدان انجام داد به چنگ نمی آمد. او بود که کریم بنزما و گرت بیل را روی نیمکت نشاند و ایسکو و لوکاس واسکوئز را در خط حمله کنار رونالدو قرار داد. او بود که آسنسیو را جای ایسکو در آغاز نیمه دوم - به تعبیری یک دقیقه پس از گل تساوی بخش دقیقه 44 مارسلو - راهی میدان کرد، تعویضی غیر قابل پیش بینی و البته بسیار کارساز.
ورود آسنسیو و واسکوئز برابر پاری سن ژرمن هم دیرهنگام وارد میدان شده بودند و طی ده دقیقه پایانی تساوی 1-1 با زدن دو گل طی سه دقیقه به پیروزی 1-3 تغییر پیدا کرد. همین دو بازیکن بودند که برابر بایرن تیر خلاص را شلیک کردند. زمانی که واسکوئز جای کارواخال بیرون رفته از میدان به دلیل مصدومیت در دفاع راست قرار گرفته و ورود کوواچیچ به جبهه رئالی ها نظم بخشیده بود. چنان که بایرن پس از جلو افتادن 2-1 رئال فقط دو شوت روانه دروازه مادریدی ها کرد که آخرینش دقیقه 63 نواخته شد. زمانی که رئال بازی را "خفه" کرده بود. سوت پایان را که کشیدند زیدان، هاینکس بزرگ را که کمی پیشتر رکورد یازده پیروزی پیاپی در اروپا را بر جای گذاشت، شکست داده بود.
هنوز خیلی ها توفیق زیدان را بر تافته از "شانس" و "اقبال" قلمداد می کنند، ولی پرنده اقبال چند بار روی شانه یک نفر می نشیند؟ خوب می دانیم هر کسی اقبال خودش را رقم می زند. می دانیم تصادفی نبوده زیدان و مردانش در لیگ قهرمانان، پاری سن ژرمن را در پاریس شکست داده اند، یووه را در تورین و بایرن را در مونیخ. می دانیم بهم زدن مثلت "بی بی سی" آسان نبوده. بنابراین هرچند رئال در مصاف با بارسا در لالیگا تسلیم شد، ولی حالا با زیدان عملا در آستانه ورق زدن تاریخ قرار گرفته، در یک قدمی سومین قهرمانی پیاپی در اروپا.
آنهایی که می گویند توفیق زیدان برتافته از در اختیار داشتن بهترین ستاره های و بیشترین بودجه بوده احتمالا باید در قضاوت شان تجدید نظر کنند. دیدار رفت بایرن - رئال نشانگر ضعف های ستاره ها بود و بازتابنده قریحه زیزو...اما بایرن و هاینکس چی؟ حقیقت است مونیخی ها برای شکستن طلسم رئال در برنابئو به آمیزه دو معجون نیاز دارند: درخشش بی حصر بازیکنان و نوشدارو از نوع هاینکسی