اختصاصی طرفداری- از سویی دیگر حرکت خزنده جامعه رو به زوال فرهنگی و اجتماعی در سالهای اخیر آسان شدن دسترسی همه افراد جامعه به ابراز و اظهار نظر در فضای مجازی، متاسفانه سرعتی مضاعف گرفته. از این رو قصد دارم فوتبال را در دو عرصه فرهنگی و اجتماعی به عنوان کلیدی ترین عرصه های زندگی بشری در مسیر تکامل، واکاوی و پدیدارشناسی نمایم. در بخش فوتبال و پدیدارشناسی عرصههای زندگی اجتماعی، نسبت سه زیر شاخه اختلاف طبقاتی در جامعه، مساله تساوی زن و مرد در حقوق و تکالیف و تبعیض جنسیتی و کمبودهای اجتماعی برآمده از نظامات حاکم سیاسی را بررسی خواهیم کرد. سپس به عرصه فرهنگ وارد می شویم و نسبت میان فوتبال را با سه زیر شاخه فرهنگ به مثابه نیروی محرک جامعه، خرده فرهنگهای مختص هر جامعه و هژمونی فرهنگی بررسی می کنیم:
فوتبال و پدیدارشناسی عرصههای زندگی اجتماعی، تساوی زنان و مردان و فوتبال
اگر معتقدید زنان را چه به فوتبال دیدن و فوتبال بازی کردن، پیشنهاد می کنم ادامه این متن را نخوانید چرا که گمان نمی کنم ادامه این متن کوتاه تغییری در عقایدی که مدتهاست لایه لایه در تفکر شما به وجود آمده ایجاد کند.
تساوی زن و مرد شعاریست خوش مضمون و عامه فریب، شعاری که از گروه های سیاسی در انتخابات تا مکاتب بشری و فلسفی و هنری آنرا چون تابلویی بزرگ در سرتاسر تاریخ بر دست گرفته اند تا حمایت نیمه مونث جامعه را به همراه داشته باشند. اما تساوی یعنی چه؟ مگر زن و مرد در جایگاهی نابرابر قرار گرفته اند که حالا قرار است گروهی، حزبی یا مکتبی حق زنان را باز پس گیرد؟ اصلاً چطور می توان به تساوی زن و مرد معتقد بود وقتی برای بازپس گیری حقوق اساسی و طبیعی زنان از آنان انتظار حمایت دارید؟ آیا می توان جایی را یافت که یک زن بدون دغدغه از اینکه او جنسیتی متفاوت با مردان دارد در آن حضور یابد در حالیکه به ویژگیهای زنانه وی نیز احترام گذاشته می شود؟ آیا می توان عرصه ای را یافت که مانند سیاست زنان در آن جنس دوم نباشند و مانند سینما در آن وسیله افزایش جذابیت بصری فیلم قرار نگیرند؟
نابرابری زن و مرد در سرتاسر جهان را می توان ناشی از دو تفکر دانست که در ظاهر متضاد و گاه دشمن یکدیگرند. نخست گروهی که در شعار زن را موجودی لطیف، مهربان و سرشار از احساسات می دانند. زن اینگونه است اما وقتی این ویژگیهای زن به عنوان شاکله اصلی شخصیت او شناخته شوند، یعنی یک زن نمی تواند متضاد این ویژگیها رفتار کند. وقتی لطافت و مهربانی وجهی از ساختار شخصیت او شد یعنی یک زن همیشه منفعل است، حق ندارد مهربان نباشد حال آنکه مردان می توانند مهربان باشند و می توانند نباشند. نگاهی که در عین ظاهری زیبا، زن را نیازمند مرد می داند و به زشتی هر چه تمام تر جامعه را مختص مردان می داند. این مردان هستند که در هر جایگاهی اشخاص کلیدی جامعه اند، کار می کنند، ریاست می کنند و هرگاه بخواهند از محبت زن برخوردار می شوند. چنین جامعه ای انقدر مردانه بار می آید که وقتی زنی در جایگاه بالای آن دیده شود همه او را یک استثناء می دانند. وقتی یک زن بخواهد قهرمان چنین جامعه ای باشد آنقدر باید سختی بکشد که بسیاری از دختران قید آن را می زنند. هنوز به دنبال مثالی فوتبالی و ربط بحث به فوتبال می گردید؟ به نظر شما چنین جامعه ای حضور زنان در فوتبال را می پذیرد؟ جامعه ای سراسر مردانه که از همان کودکی پسرانش برای فوتبال بازی کردن اجازه دارند خانه را ترک کنند و دختران حتی اجازه ترک خانه را ندارند تا خانه داری بیاموزند، آیا جایگاهی برای فوتبال زنان متصور می شود؟ در جامعه ای که مردان بیرحمانه از سکوها تا زمین سبز چمن فوتبال و همه تریبونهای آن را مال خود می دانند می توان انتطار داشت که تحمل حصور زنان را پابه پای مردان در استادیوم داشته باشد؟ تحمل حضور زنان عاشق فوتبال را در تریبونهای نقد و تحلیل فوتبالی داشته باشند؟
نگاه گروه دوم نگاهی به ظاهر متفاوت است. وجود جنبش های فراوان اصلاحی برای باز پس گیری حقوق زنان که عمده آن ناشی از نوع رفتار جامعه با زن در دوره انقلاب صنعتی است شاخصه این نگاه است. سردمدار این جنبش ها، تفکر فمینیستی است. تفکری که رواج آن در جامعه، بسیاری از حقوق زنان را بازستاند اما رفته رفته انشعاباتی از آن باعث سقوط جایگاه زن شد. نگاه اصلاحی به باز پس گیری حقوق زنان تا جایی که توانست این حقوق را باز ستاند و زن را در جایگاه برابر با مرد قرار دهد موفق بود اما خودکامگی مردان این نگاه ها را به سمتی منحرف ساخت که سعی در تغییر در ویژگیهای اخلاقی زنان داشت. نگاهی که نتیجه آن استفاده از زیبایی زن شد. چه برای تبلیغ یک محصول تجاری، چه بر سر در پرده سینما و چه در مراسمی جذاب قبل از آغاز یک مسابقه فوتبال.
ویژگیهای اخلاقی و طبیعی که تفاوت زنان و مردان است در نگاه اول به زن آنقدر بزرگ شدند که زن را طفیلی مرد قلمداد کردند و در نگاه دوم آنقدر نادیده گرفته شدند که زنانگی زن را از بین بردند. حالا می توان به وضوح دید که هر دو نگاه به رغم تفاوتهای بزرگ ساختاری و ایدئولوژی، جایگاه زن را به ورطه نابودی یکسانی کشیده اند و او را وسیله دست مردان قرار داده اند. در دنیای امروز زن در شرق و غرب جایگاهی دارد که شایسته او نیست. در جایی از دنیا حق کار کردن دوشادوش مردان را ندارد، در جایی از دنیا زیر نگاه شماتت بار مردان کار می کند و در جایی دیگر بی توجه به نیازهای عاطفی از او انتظار کارهایی در تضاد با نیازهای زنانه اش می رود. آیا جایی را می شناسید که زنان و مردان بدون آنکه میانشان فرقی گذاشته شود آزادانه و در کنار هم بتوانند به بالاترین قله های رشد برسند و از زندگی یکسان لذت ببرند؟
مفهوم برابری زن و مرد زمانی محقق می شود که زنان در کنار مردان قرار گیرند. بی آنکه کسی به جنسیت متمایز مرد یا زن توجه کند. همانطور که در جمعی مردانه جنسیت همه برابر است و تفاوتها در ویژگی اخلاقی افراد است، در جمعی متشکل از زنان و مردان نیز این نگاه حاکم باشد. جایی که همه افراد فارغ از جنسیت به نقطه ای مشترک نگاه کنند، احساسی مشترک داشته باشند، با هم هیجان زده شوند، از خوشحالی به هوا بپرند و با هم از نارحتی اشک بریزند. جایی مانند استادیوم بلوهویزنته که بعد از دریافت هر گل برزیلیها تصویری متفاوت از اشکهای یک دختر جوان یا یک پیرمرد به جهانیان نشان داده می شد و همه آن 58000 نفر حاضر در استادیوم "برزیلی" خطاب می شدند. جایی که یک زن با تلاش، تمرین و هوش سرشارش پیراهن ملی کشورش را بپوشد و چون خانم لوید آمریکایی بدرخشد و قهرمانی جهان را به مردمان کشورش هدیه کند. جایی که چون مارتا آنقدر چشم نواز بازی کند تا سالها مردم تفاوتی میان ژوگو بونیتوی او و ریوالدو و رونالدو نبینند. جایی که چون دختران سامورایی خانم ساساکی ژاپن بی ترس از اینکه شرقی اند به مصاف ایالات متحده بروند و در 2011 فاتح جام جهانی شوند. جاییکه یک زن با ویژگی ذاتی ریز بینی خود تاکتیکهای پیجیده مربیان درون زمین را تحلیل و تفسیر نماید، جایی که نشان دهند این مردم آلمان هستند که غرور و ثبات در ذاتشان است و فرقی میان زن و مردشان نیست. فرقی ندارد یوگی لوو باشی یا بانو سیلویا ناید، مانو نویر باشی یا نادینا انگرر هدف رسیدن به قله های فوتبال جهان و و اروپا در هر تورنمنتی است.... جایی به سبزی چمن فوتبال.
ارسالی نویسنده افتخاری طرفداری: حمید شهریاری