مطلب ارسالی کاربران
کشنده ترین زهر دنیا (داستان رم، داستان گلادیاتور بودن) بازنشر با کمی تغییر
دانلود و پخش تنها با قطع کردن فیلترشکن امکانپذیر است.
وقتی ماکسیموس خجرش را درون گردن کومودوس فرو کرد، اگرچه از زخم زهری که ساعتی پیش بدنش را فرا گرفته بود نای ایستادن نداشت
اما خود را جمع کرد و انگار یاد لحظه ای افتاد که در میدان اعراب چرخید، رو به تماشاگران اطرافش کرد و بر سر هزاران نفری که دور تا دورش را گرفته بودند فریاد کشید:
سرگرم نشدید؟!........... سرگرم نشدید؟! این همون چیزی نیست که به خاطرش اینجایید؟
.
.
.
المپیاکو حالا شبیه به همان کولوسئوم است - همان میدان گلادیاتورها
تقریبا دو هزار سال بعد، وقتی نیم میلیون رومی در سیرک ماکسیموس جشن اسکودتوی آخر را گرفته بودند، انگار همان ظهر سخت تابستانی ـست، بازهم عطش شان را با ریختن خون گلادیاتور ها بر طرف میکردند...
فرانچسکو قدم هایش را روی چمن المپیکو میگذاشت، باتیستوتا، کاسانو و شاید مونتلا هم بودند - آن حوالی هر کسی که پشت شانه های کاپیتان حرکت میکرد احساس ساقدوش پادشاهان را داشت، انگار پشت ماکسیموس دروازه های کولوسئوم را کنار میزنند، و پا در بهشت مینهادند
درون قاب هر چیزی که می آمد بخشی از درام بی نظیر وفاداری و گذشت، ایثار و بردباری بود، کاپیتان چیزی برای خودش نمیخواست، مانند ماکسیموس، سیرک را میگرداند، خبری از ایستادگی نبود از جنگ، از شهر
وقتی آخرین بار بازوبند را درون سالن های تئاتر از دور دستش باز کرد و به بازوی ده روسی پیچید، میدانست خبری در راه است
هزاران رومی پرچم های شطرنجی شان را با چشمان اشک آلود به دست باد سپاردند، فرانچسکو میدانست روزی دنیله خواهد چرخید، رو به المپیکو، و به هشتاد هزار نفری که دور تا دورش را گرفته بودند خواهد کرد و فریاد خواهد زد:
سرگرم نشدید؟!........... سرگرم نشدید؟! این همون چیزی نیست که به خاطرش اینجایید؟
همه گلادیاتورها دلشان میخواهد از این فوتبال انتقام بگیرند، همه سربازان ملکه
فرانچسکو، دنیله یا هرکسی که روزی پیراهن سرخ رم را بر تن کرده است ... اما قرن هاست زخم زهرآلود وفاداری امانشان را بریده