طرفداری- هفدهم دیماه امسال هم که بگذرد، می شود پنجاه و یک سال. بیش از نیم قرن است که تختی نیست، برای هم دورانی هایش خاطراتش باقی مانده و برای نسل های بعد، داستان های اساطیری اش. سخت است نوشتن از کسی که واژه پهلوانی را در توصیف خود شرمسار کرده، اما می نویسیم از جهان پهلوانمان که شناسنامه و سمبلی شده نه تنها برای مردمان این مرز و بوم، بلکه برای همه آنانیکه که در گوشه ای از این کره خاکی ادعای جوانمردی دارند.
در پنجم شهریور 1309 رجب خان صاحب پنجمین فرزند خود شد که نامش را غلامرضا گذاشت. حاج قلی، پدربزرگ غلامرضا در محله خانی آباد، از اربابان خانی آباد و یخچال دار شناخته شده تهران بود. در دکانش بر روی تخت بلندی مینشست و به همین سبب در میان اهالی خانیآباد به «حاج قلی تختی» شهرت یافت. همین نام بعدها به نام خانوادگی آنها تبدیل شد.
رجب خان با پولی که از پدرش به او رسیده بود، زمینی خرید و یخچال طبیعی احداث کرد و از همین راه به سختی مخارج زندگی خانواده پرجمعیت خود را تامین میکرد. اما زود ورشکسته شد و درگذشت. از آن جایی که زمینهای یخچال رجب خان دقیقا از راه آهن میگذشت، حکومت رضاشاه برای احداث راه آهن زمینهای او را با قیمت بسیار اندک خریداری کرد.
نخستین واقعه ای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربه ای بزرگ و فراموش نشدنی در روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تامین معاش خانواده ناچار شد خانه مسکونی خود را گرو بگذارد. او سال ها بعد در آخرین مصاحبه خود با یادآوری این ماجرای تلخ می گوید:
یک روز طلبکاران به خانه ما آمدند و اثاثیه خانه و ساکنینش را به کوچه ریختند، ما مجبور شدیم دو شب را در کوچه بخوابیم. شب سوم اثاثیه را به خانه همسایهها بردیم و دو اتاق اجاره کردیم. چندی بعد روزگار عرصه را بیشتر بر پدرم تنگ کرد تا این که مجبور شد یخچال طبیعی اش را نیز بفروشد. این حوادث تاثیر فراوانی در روحیه پدرم گذاشت و باعث اختلال روحی او در سال های آخر عمر شد.
غلامرضا تحصیلات ابتدایی را در دبستان حکیم نظامی تهران گذراند و پس از گذراندن اول متوسطه در دبیرستان منوچهری تهران، ترک تحصیل کرد و مشغول کار شد و البته در کنارش به ورزش زورخانهای و کشتی نزد پهلوان سید علی حق شناس، پهلوان اول ایران و پایتخت میپرداخت.
وی خود درباره دوران تحصیلش میگوید:
مدت 9 سال در دبستان و دبیرستان منوچهری که در همان خانی آباد قرار داشت، درس خواندم، ولی تنها خاطره ای که از دوران تحصیل به یاد دارم، این است که هیچ وقت شاگرد اول نشدم. اما زندگی در میان مردم و برای مردم درسهایی به من آموخت که فکر میکنم هرگز نمیتوانستم در معتبرترین دانشگاهها کسب کنم. زندگی همچنین به من آموخت که مردم را دوست بدارم و تا آن جا که در حد توانایی من است به آنان کمک کنم، حال این کمک از چه طریقی و از چه راهی باشد، مهم نیست. هر کس به قدر توانایی اش.
دوران جوانی و قرار گرفتن در مسیر کشتی |
اما آشنایی حقیقی تختی با ورزش کشتی در باشگاه پولاد شکل گرفت. او که پیش از این گودها و زورخانه های فراوانی دیده بود و شیفته تواضع و افتادگی پهلوانان کشتی و ورزش باستانی شده بود، برای نخستین بار در سال 1329 به باشگاه پولاد (واقع در خیابان شاهپور سابق) رفت و به دلیل علاقه و استعداد وافری که نسبت به کشتی نشان داد، مورد توجه مرحوم حسین رضی زاده، مدیر آن باشگاه قرار گرفت و به صورت حرفه ای زیر نظر حبیب الله بلور فراگیری کشتی آزاد را آغاز کرد. در دوران خدمت سربازی هم در سربازخانه با استفاده از فرصتها و توجهات فراهم شده، به ویژه تشویق و حمایت دبیر وقت فدراسیون کشتی که در دژبانی ارتش فعالیت داشت، تمرینات کشتی خود را دنبال می کرد.
پشتکار و تلاش های غلامرضا در تمرینات کشتی آنقدری بود که طولی نکشید تا به عضویت تیم ملی در آید و تنها دو سال پس از شروع فعالیتش در این ورزش به مسابقات جهانی اعزام شود. او میگوید:
وقتی در مسابقه بزرگ ورزشی (کاپ فرانسه) شرکت کردم، در همان مسابقه اول ضربه فنی شدم. اما تمرینهای جدی و سختی که در پیش گرفتم، مرا یاری کرد تا حقیقت مبارزه را درک کنم، اگر چه شور پیروزی در سر داشتم، اما کار و کوشش را سرآغاز پیروزی می دانستم.
تختی راه موفقیت را خیلی زود پیدا کرد و در مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان (هلسینکی،1951) با وجود آن که تنها 21 سال داشت، نایب قهرمان جهان شد. درخشش خیره کننده تختی در هلسینکی که در نخستین حضور او در چنین سطحی از مسابقات در فاصله کمتر از دو سال از ورودش به میادین ورزشی اتفاق افتاد، بیش از هر چیز نمایانگر ایمان و تلاش و اراده کم نظیر او و همچنین استعداد و مهارت خارق العاده اش در زمینه کشتی بود.
اما سال بعد، این مسابقات المپیک بود که انتظارش را می کشید. تختی در سال 1331 (1952) در نخستین حضور خود در رقابتهای المپیک با کسب 6 پیروزی و قبول یک شکست در برابر دیوید جیما کوریدزه از شوروی، صاحب نشان نقره شد. تختی در این رقابت ها توانست انتقام شکست در مسابقات جهانی هلسینکی مقابل حیدر ظفر از ترکیه را نیز بگیرد.
در دومین دوره مسابقات جهانی که در خرداد ماه 1333 (1954) در توکیو برگزار شد، تختی در وزن هفتم (87 کیلوگرم) به رقابت پرداخت که با وجود پیروزیهای درخشان و شایستگی فراوانی که از خود بروز داد، با قبول یک شکست غیرمنتظره در برابر وایکینگ پالم سوئدی از راهیابی به فینال بازماند و در نهایت عنوان چهارمی این وزن را به دست آورد. البته شش ماه بعد در یک دیدار دوستانه در سوئد، پالم را با ضربه فنی شکست داد و باخت غافلگیرانه توکیو را جبران کرد. سال بعد هم در جشنواره بینالمللی ورشو موفق به کسب نشان نقره شد.
اما حضور در سومین دوره مسابقات قهرمانی جهان (استانبول،1957) تجربه تلخی برای تختی بود. وی که در این دوره از رقابتها برای اولین و آخرین بار در وزن فوق سنگین آن زمان (87+ کیلوگرم) کشتی میگرفت، به دلیل وزن بسیار کمتر نسبت به رقبا با دو باخت حذف شد. پهلوان ایران با وجود حذف شدن در استانبول آبرومندانه کشتی گرفت و نتایجی که به دست آورد با توجه به آن که با وزن 92 کیلوگرم به مصاف کشتیگیران فوق سنگین رفته بود، در مجموع غیر قابل قبول نبود. برای نمونه دیتریش آلمانی و ایوان ویخریستیوک روسی، حریفان اصلی تختی در این رقابتها 110 کیلوگرم وزن داشتند و علاوه بر آن در وزن خود نیز از تجربه خوبی برخوردار بودند.
در بازی های المپیک ملبورن که در آذرماه 1335 (1956) برگزار شد، تختی یک بار دیگر در وزن هفتم (87 کیلوگرم) به مصاف رقبایی از شوروی، آمریکا، ژاپن، آفریقای جنوبی، کانادا و استرالیا رفت و با شکست تمامی حریفان اولین نشان طلای خود را به گردن آویخت. این برای نخستین بار بود که دو قهرمان از آمریکا و شوروی در یک سکوی معتبر جهانی پایین تر از کشتی گیر ایرانی قرار میگرفتند.
جهان پهلوان تختی در اسفند همان سال با غلبه بر مرحوم حسین نوری به مقام پهلوانی ایران دست یافت و صاحب بازوبند شد و در سالهای 1336 و 1337 نیز این عنوان را تکرار کرد.
تختی در سال 1958 در بازیهای آسیایی توکیو و مسابقات قهرمانی جهان در صوفیه به ترتیب نشانهای طلا و نقره این رقابتها را به گردن آویخت و در مهرماه سال 1338(1959) در چهارمین دوره مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان که در تهران برگزار شد، سومین عنوان قهرمانی جهان خود را کسب کرد. بوریس کولائف از شوروی تنها کشتیگیری بود که با امتیاز به تختی باخت و در 5 کشتی دیگر رقبای مجارستانی، لهستانی، فرانسوی، بلغار و ترک با ضربه فنی مغلوب پهلوان ایران شدند.
تیم ملی کشتی آزاد ایران که در رقابتهای تهران با اکتفا به دو مدال طلای غلامرضا تختی و امامعلی حبیبی با وجود برخورداری از امتیاز میزبانی در حفظ عنوان سومی سالهای قبل نیز ناموفق بود، در هفدمین دوره بازیهای المپیک (ایتالیا،1960) تا مکان پنجم ردهبندی سقوط کرد. تختی کاپیتان تیم ملی و با تجربه ترین کشتیگیر ایران که در این رقابتها در وزن هفتم به میدان رفته بود، پس از پیروزی در پنج دیدار در مسابقه نهایی با قبول شکست در برابر عصمت آتلی از ترکیه به گردن آویز نقره دست یافت.
مسابقات قهرمانی جهان در یوکوهامای ژاپن اما میدانی فراموش نشدنی برای کشتی ایران بود. تیم ملی کشتی آزاد کشورمان پس از حضور در 8 دوره مسابقات المپیک و جام جهانی در رقابت های جهانی 1959 ژاپن، پرافتخارترین حضور خود در تاریخ کشتی را رقم زد و با دریافت پنج نشان طلا، یک نشان نقره، یک نشان برنز و یک عنوان پنجمی به مقام قهرمانی کشتی آزاد جهان دست یافت. جهان پهلوان تختی که در این مسابقات در وزن 87 کیلوگرم به مصاف حریفان رفته بود، با حضوری مقتدرانه آخرین مدال طلای خود را به گردن آویخت.
کشتیگیران آزادکار ایران در ششمین دوره رقابتهای قهرمانی جهان در تولیدوی آمریکا (1962) نیز حضوری شایسته داشتند. تیم ملی ایران اگر چه نتوانست مقام قهرمانی خود را در این مسابقات حفظ کند ولی کسب مقام سوم جهان نیز با توجه به کارشکنیها و ناداوریهایی که در حق تختی و سایر کشتی گیران ایران روا شد، نتیجه قابل قبولی تلقی می شد. جهان پهلوان تختی در این مسابقات با حضور مقتدرانه در برابر وان براند آمریکایی، مریود روسی و عصمت آتلی که از قهرمانان صاحب نام وزن هفتم بودند، از حیثیت کشتی ایران به خوبی دفاع کرد و در نهایت پس از تساوی با مروید جوان تنها به دلیل 200 گرم اضافه وزن نسبت به حریف از دریافت نشان طلا محروم شد و به گردن آویز نقره رضایت داد. قهرمان ارزشمند ایران در شرایطی در این رقابت ها حاضرشد که از بیماری خطرناکی رنج میبرد، با این حال عشق به ملت ایران او را به مصاف با بزرگترین قهرمانان جهان کشاند. شدت بیماری تختی به حدی بود که پس از دیدار فینال سریعا به نیویورک منتقل و روز بعد در بیمارستان بزرگ نیویورک تحت عمل جراحی قرار گرفت.
الکساندر مدوید، کشتیگیر صاحب نام شوروی سابق و رقیب مقتدر تختی در این مورد خاطره جالبی دارد:
در تولیدو (1962) تختی و من دیدار نهایی را برگزار کردیم. در جریان این مسابقهات، پای راست من به شدت ضرب خورده و روحیه ام را خراب کرده بود. فکرم متوجه تختی بود که باید با این پای ناجور با او مبارزه می کردم. به راستی تا آن موقع از خصوصیات اخلاقی، رفتار و کردار انسانی و والای تختی خبرنداشتم. اما در آنجا به عظمت، انسانیت و جوانمردی تختی پی بردم و تحت تاثیر آن قرار گرفتم. او که شنیده بود پای راست من ضرب دیده با این پا به خوبی مدارا کرد و هرگز نخواست با هجوم به این پا مرا زجر دهد. او تا آخرین لحظه مردانه و تمیز کشتی گرفت و از پای ناراحت من اصلا استفاده نکرد. تختی با این کارش نشان داد که یک قهرمان به معنای واقعی است. بعد از این جریان، ما به صورت دو دوست صمیمی درآمدیم. او همیشه مرا دوست می داشت. او ملت خودش را هم دوست می داشت و فکر می کنم تختی اصلا برای ملتش زندگی می کرد. آشنایی با او برای من افتخار بزرگی به حساب می آید. تختی بسیار خوب و فنی کشتی می گرفت و من چیزهای زیادی از او آموختم. ما روی تشک دو حریف سخت کوش بودیم و در خارج از تشک دو دوست جدانشدنی. تختی می تواند الگوی خوبی از نظر ورزشی و اخلاقی برای جوانان ایران باشد.
در فاصله سالهای 1962 تا 1966، جهان پهلوان تختی با وجود سن بالا همچنان عضو تیم ملی ایران بود. اما تنها در بازیهای المپیک 1964 توکیو شرکت کرد که در این دیدار با بداقبالی از کسب چهارمین نشان المپیک خود بازماند و به عنوان چهارمی جهان اکتفا کرد. البته جانشینان تختی در مسابقات جهانی صوفیه (1963) و منچستر (1965) از دریافت حتی یک امتیاز در وزن هفتم ناموفق بودند. این امر در کنار عشق وافری که ملت ایران به جهان پهلوان داشتند، موجی از درخواست های مردمی و مطبوعاتی برای حضور مجدد تختی در رقابت های جهانی را برانگیخته بود. پهلوان 36 ساله ایران با وجود عدم آمادگی کافی و گذشتن از مرز بازنشستگی، شرکت در مسابقات جهانی 1966 (تیرماه 1345) تولیدو را پذیرفت. او در مسابقات انتخابی جهت حضور در مسابقات جهانی 1966 از نظر نتایج فنی و پیروزی با ضربه فنی، بهترین چهره شناخته شده و به عنوان بهترین کشتیگیر وزن هفتم ایران راهی آمریکا شده بود، با این حال کارشکنی و برخوردهای نامناسب که از سوی برخی افراد و مقامات نسبت به او روا میشد، روحیه او را تضعیف کرده بود. جهان پهلوان به هنگام عزیمت به آخرین سفر خود در میان خیل عظیم مردمی که برای بدرقه او و همراهانش آمده بودند، به خبرنگاران گفت:
هیچ چیز نمیتواند مرا خوشحال کند. پول، مدال طلا، عشق و حتی عشق. نسبت به این مردمی که به فرودگاه آمدهاند، احساس شرمندگی میکنم. راستی چقدر محبت بدهکارم؟ من چرا باید کشتی بگیرم؟ چرا باید همراه تیم مسافرت کنم تا سبب این همه مراجعه کننده باشم؟ اگر پاسخ به این پرسش را میدانستم، من هم میتوانستم ادعا کنم چون دیگران هستم... وقتی کسی نداند چه عاملی سبب خوشحالی اش خواهد شد، یقینا نخواهد توانست بگوید چرا کشتی میگیرد و چرا همراه تیم مسافرت میکند.
تختی که بی امید به مصاف تازه نفسها و جوانان جویای نام رفته بود، متاسفانه با بدترین قرعه ممکن نیز مواجه شد، به طوری که پس از پیروزی پنج بر صفر در مقابل حریفی از مجارستان، به مصاف الکساندر مدوید و احمد آئیک (نفرات اول و دوم این دوره از رقابتها) رفت و با قبول شکست در برابر آنها برای همیشه با صحنه کشتی خداحافظی کرد.
* تختی اولین کشتیگیر ایرانی است که موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدالهای جهانی و المپیک بشود: جهانی ۵۱ و المپیک ۵۲ (در ۷۹ کیلوگرم)، المپیک ۵۶، ۶۰، جهانی تهران و یوکوهاما (در ۸۷ کیلو) و جهانی ۶۲ تولیدو در ۹۷ کیلو.
* تختی نخستین ورزشکار ایرانی بود که در سه المپیک مدال گرفت، دستآوردی که پس از او تنها محمد نصیری و هادی ساعی به دست آوردهاند.
* تختی با ۷ مدال در رقابتهای المپیک و قهرمانی جهان رکورددار کسب بیشترین مدال جهانی در میان کشتیگیران ایرانی است.
* تختی اولین ورزشکار ایرانی بود که در 4 المپیک شرکت کرد. امیررضا خادم (از ۱۹۸۸ سئول تا ۲۰۰۰ سیدنی) تنها ورزشکار دیگر ایرانیست که رکورد شرکت در ۴ المپیک را دارد.
پرسه در زندگی شخصی و چهره اجتماعی و سیاسی جهان پهلوان |
تختی در ۳۰ بهمن ۱۳۴۵ با شهلا توکلی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج پسری به نام بابک بود که در ۱۱ شهریور ۱۳۴۶ به دنیا آمد. همسر تختی در روز ۲۷ خرداد ۱۳۹۳ در سن ۶۸ سالگی در بیمارستان ایران مهر تهران درگذشت.
یکی از جاهایی که تختی همیشه می رفت، گل فروشی رز نزدیک چهار راه تخت جمشید (طالقانی کنونی) بود. تختی گل های باغچه خانه اش را میچید و دسته میکرد وبرای فروش به گل فروشی رز می برد. اما هر بار که گذرش به آنجا میافتاد، مردم دور و برش را میگرفتند و با او گرم حرف زدن میشدند. تختی هم میخواست مهربانی آنها را جبران کند. همین بود که از دهتا دسته گل، یک دسته هم به گل فروشی نمیرسید. تختی با ماشین بنز سفیدی که داشت، به آن جا می رفت. میگویند بچه مدرسه ای ها میآمدند و به ماشینش تکیه می زدند و کنار او عکس یادگاری میگرفتند. گل فروش حرص و جوش میخورد و از تختی میخواست که خودش را از بچهها و مردم پنهان کند. تختی گوش نمیکرد و میگفت:
مردم برای دیدن من آمدهاند، چرا باید خودم را پنهان کنم؟
یکی از رویدادهای زندگی تختی، پیشنهاد به او برای بازی در فیلم سینمایی بوده است. فردین که از دوستان تختی بود، او را برمیانگیزد که بازیگر سینما بشود. فردین به او میگوید:
بلوری بازی کرد، تو هم بیا و بازی کن. حتی پیشنهاد میدهند در فیلمهای تبلیغاتی بازی کند.
به تختی پیشنهاد تبلیغ عسل میدهند، اما او در پاسخ میگوید:
من با خوردن عسل پهلوان نشدم، خاک و خل خوردم و خوراکم نان و پنیر بود و با سختیها ساختم و تمرین کردم تا به جایی رسیدم.
در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۴۱ زلزله مهیبی به قدرت ۷٫۲ ریشتر به ویرانی کامل شهر بوئین زهرا و روستاهای دشت قزوین انجامید. بر اثر این زمین لرزه در بوئین زهرا حدود بیست هزار نفر کشته و هزاران خانواده نیز بیخانمان شدند. به پیشنهاد کیهان ورزشی و روزنامه کیهان قرار شد تختی برای زلزله زدگان کمک جمع کند. تختی قبول کرد و با انداختن صندوقی به گردنش از پارک ساعی در خیابان پهلوی تا تالار کیهان در خیابان فردوسی را پیاده پیمود. با بلندگو شخصا از مردم میخواست تا به هموطنان زلزله زده شان هر چه در توان دارند، کمک کنند. زنان گوشواره و گردنبند و انگشتر و مردان پول اهدایی خود را به صندوق آویزان از گردن تختی میانداختند. واکنشها چنان باورنکردنی بود که بلافاصله موج بزرگی از نیکوکاران به راه افتادند و دهها کامیون به وی سپرده شد.
جهان پهلوان از همان سنین جوانی وارد فعالیتهای سیاسی شد. او در سال 1330 ابتدا در حزب زحمتکشان ملت ایران به رهبری ملکی و بقایی عضو بود و پس از انشعاب ملکی و خنجی از بقایی، به حزب نیروی سوم پیوست. در جریان اختلاف میان محمدعلی خنجی و خلیل ملکی او پس از شنیدن نظرات طرفین به اتفاق اعضای سازمان ورزشکاران به دکتر خنجی و دکتر حجازی پیوست و پس از تاسیس حزب سوسیالیست به عنوان قائم مقام دبیرکل حزب (دکتر خنجی) انتخاب شد. همچنین در سازمان ورزش حزب به همراه حسن خرمشاهی (مسئول سازمان ورزش حزب) فعالیت میکرد.
او پس از کودتای ۲۸ مرداد در کمیته ورزشکاران نهضت مقاومت ملی نیز علاوه بر حزب سوسیالیست فعالیت داشت و پس از تشکیل جبهه ملی دوم در سال ۱۳۳۹ به این سازمان وارد شد و از سوی کمیته ورزشکاران به کنگره و از سوی منتخبین کنگره به شورای مرکزی جبهه ملی ایران راه یافت.
رفت و آمدهای غلامرضا تختی به جبهه ملی و عضویت در شورای مرکزی آن باعث گردید تا از سوی ساواک به عنوان یک ناراضی شناخته شود. از این رو دستگاه ورزشی بنا به تصمیم سازمان امنیت و اطلاعات کشور از تمرینهای تختی جلوگیری میکرد و به هر شکل میکوشید تا از حضور او در مجامع ورزشی بینالمللی که با استقبال کنفدراسیون دانشجویان ایرانی روبرو میشد، جلوگیری کند. هنگام درگذشت محمد مصدق در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۳۴۵، غلامرضا تختی به تهدید مأموران نظامی و امنیتی مبنی بر خودداری از سفر به احمدآباد گوش فرا نداد و به افسران میگفت:
دستگیرم کنید.
ادامه دارد ...
منابع: ویکیپدیا، همشری آنلاین، پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران و مشرق نیوز