طرفداری- یک سال پیش در چنین روزی، اعضای تیم فوتبال برزیلی به همراه کادر فنی، مسئولین و اصحاب رسانه ها و خدمه پرواز برای انجام بازی رفت فینال کوپا سودآمریکانا مقابل اتلتیکو ناسیونال کلمبیا، عازم مدلین کلمبیا بودند. آنها که از سائوپائولو پرواز کرده بودند، هواپیما را میانه راه در سانتاکروز ده لاسیرای بولیوی عوض کرده بودند. هواپیمای مورد نظر در فاصله کمتر از 20 کیلومتری مقصد، دچار مشکلات برقی و سوخت شد و در کوهستان سقوط کرد. از آن حادثه، یک خبرنگار، دو عضو خدمه پرواز و 4 بازیکن زنده ماندند که یکی از بازیکنان، دروازه بان دنیلو، خیلی زود در اثر جراحات وارده، از دنیا رفت. امروز سالگرد سقوط هواپیمای تیم فوتبال چاپه کوئنسه برزیل است و گاردین در این مطلب، پای صحبت بازماندگان برخی از قربانیان این حادثه نشسسته است:

در آن حادثه زندگی های بسیاری از دست رفت، اما در ادامه زندگی های دیگری هم به وجود آمده است. برای بسیاری از خانواده ها، فرزندان به علت بزرگی برای سرپاماندن و مبارزه تبدیل شدند. سال گذشته در چنین روزی، آماندا ماچادو برای خرید لباس عروسی، به پورتو الگره رفته بود. آن روز دوشنبه بود و او قرار بود روز جمعه با دنر، مدافع چپ چاپه کوئنسه ازدواج کند، ولی تماسی تلفنی دریافت کرد که به او خبر دادند نامزدش، کشته شده است:
گیج شده بودم. اولین فکری به ذهنم رسید، پریدن از لبه بالکن بود، ولی صدای پسرم را شنیدم که اسمم را می گفت و از تصمیمم پشیمان شدم. وحشتناک بود. منصرف شدم، چون باید می ماندم و به پسرم کمک می کردم زندگی کند. برناردو الان سه ساله شده است. سعی کردم به او بگویم پدرش در سقوط هواپیما، کشته شده، ولی فهمیدن این برایش سخت است. می گوید می خواهد از بهشت دیدن کند، چون گفته ام پدرش آنجا زندگی می کند. امیدوار است دنر یک روز برگردد. فهمیدن مساله برایش خیلی سخت است. خیلی دلش برای دنر تنگ می شود. من هم همین طور.
دسامبر بدترین دوره زندگی ام بود. نمی خواستم پسرم را ببینم، چون دنر را یادم می انداخت. هر روز برای فراموش کردن مساله و پنهان کردن افسردگی ام، بیرون می رفتم. برای مدت یک ماه، فقط یک ساعت در روز می خوابیدم. با این حال، یک روز بعد از کریسمس، در حال رانندگی بودم که خوابم برد و تصادف کردم. شدید نبود، ولی آنقدر بود که رفتارم را عوض کنم و برای زنده ماندن بجنگم.

آدریانا سارولی دو عضو خانواده اش را در سقوط هواپیما از دست داد. چائو جونیور، مربی تیم و همسرش، و ادواردو کاسترو، دستیار مربی و خواهرزاده اش، در این هواپیما بودند، ولی بدتر از این هم می توانست باشد، چون پسرش ماتیوس سارولی هم در کنار پدرش در هواپیمای سائوپائولو بود، ولی چون پاسپورتش را فراموش کرده بود، سوار هواپیمای بولیوی نشد. ماتیاس پرواز را از دست داد، ولی در عوض زندگی دوباره و دختری زیبا هدیه گرفت؛ دختری که در 11 نوامبر متولد شد. آدریانا می گوید:
بزرگترین آرزوی چائو در زندگی داشتن یک نوه دختر بود. همیشه در این باره به دو پسرم، غر می زد. باید دختر می شد. اگر بود خیلی خوشحال می شد. همان ماهی که چائو از دنیا رفت، دختری بین مان آمده است. آنا کلارا یک هدیه است. برایمان دوباره شادی آورده است. چائو بارها گفته بود یک نوه دختر خواهیم داشت و خیلی شبیه من می شود. به شوخی جواب می دادم ‘بس کن، عروس ات نمی تواند دختری شبیه مادرشوهرش بیاورد’. آنا کلارا خیلی شبیه ماتیوس است و ماتیوس هم به من شباهت دارد و شبیه چائو نیست. رویای چائو به حقیقت پیوسته است.
جکلین مادرید اهل اروگوئه است و فرزندی ندارد. او از سال 2002 وقتی تصمیم گرفت سالتو در اروگوئه را ترک کند، به همراه اندرسون لوکاس، مسئول تدارکات چاپه کوئنسه، در برزیل زندگی کرده است. نوامبر همیشه ماه مورد علاقه اش بوده، ولی در یک شب به بزرگترین کابوسش بدل شده است:
عاشق نوامبر بودم. هفدهم ماه روز تولدم است و 27 نوامبر سالگرد عروسی ام با اندرسون است، ولی الان ماهی است که همسرم از دنیا رفته و هیچ کسی را برای جشن گرفتن کنارم نمی بینم.
جکلین همسرش را از دست داده، ولی قدرتش را از دست نداده است. او الان به عنوان منشی باشگاه چاپه کوئنسه کار می کند که بتواند تا حدی به تراژدی بزرگ زندگی اش، غلبه کند:
چاپه کوئنسه نقش مهمی در زندگی ام دارد. وقتی برای کار به اینجا می آیم، احساس قدرت بیشتری می کنم. بعضی وقت ها کنار زمین می روم و همه چیز را فراموش می کنم. انگار خدا بغلم کرده است. این ورزشگاه برای خیلی ها یادآور خاطره های بدی است، اما من نه. به آن نیاز دارم.

سیرلی فریتاس هم همین احساس را دارد. وقتی کلبرسون فرناندو، مسئول روابط عمومی و همسرش، از دنیا رفت، به او پیشنهاد شد به عنوان عکاس چاپه کوئنسه فعالیت کند که پذیرفت:
یکی از راه های چاره بود. در عین حال، شاهد احیای مجدد باشگاه هم هستم و می دانم خودم هم دارم احیا می شوم. هر روز که می گذرد، احساسات قوی تری حس می کنم. کار کردن کنار فلومان، نتو و الن (سه بازیکن بازمانده سقوط هواپیما) خیلی کمکم می کند. همیشه به هم کمک می کنیم. زنده ماندن شان واقعا یک معجزه است.
دو فرزند با کلبرسون دارم. پدرو 9 ساله و ماریانا 3 ساله است. برای پدرو قضیه پیچیده است. کلبرسون قهرمان او بود. دیروز به قبرستان رفتیم. دو ساعت آنجا ماند و روی قبر پدرش دراز کشید. دوست داشتم من هم دراز بکشم و مثل او گریه کنم، ولی نمی توانم. باید قوی باشم.
با رفتن کلبرسون، سیرلی، چالش های بسیاری به خود می بیند. مثلا سفر اولش به عنوان عکاس چاپه کوئنسه به بلو هوریزونته در فوریه انجام شد. هفته ای سرشار از احساسات مختلف بود و پدرو مضطرب بود:
وقتی اولین سفرم را انجام می دادم، خیلی قوی و باهوش نشان می داد. پیام های زیادی به من می داد و از ماریانا مراقبت می کرد. می داند باید به هم کمک کنیم. علاقه ای به فوتبال ندارد و عاشق موسیقی است. وقتی کلبرسون از دنیا رفت، پدرو احساس گناه می کرد، چون دوست داشت زمان بیشتری با پدرش، که عاشق فوتبال بود، صرف کند.

شرایط برای گیلرمو بیتکو متفاوت است. او عاشق فوتبال بود و تقریبا تمام مسابقات فوتبال در تمام دنیا را تماشا می کرد، ولی دیگر لذتی از دیدن فوتبال نمی برد. از وفتی ماتیوس بیتکو فوت کرده، برادرش گیلرمو، که یک سال بزرگتر است، از تماشای فوتبال دست کشیده است:
معتاد تماشای فوتبال بودم. همه بازی ها را تماشا می کردم. قبلا حتی از تماشای بازی های یوونتوس و بارسلونا استرس می گرفتم، الان یکی از مسابقاتی است که تماشا نمی کنم. فقط بازی های پارانا را تماشا می کنم، چون تیمی است که برایش بازی می کنم.
این هافبک 23 ساله به تیمش کمک کرده به دسته برتر فوتبال برزیل صعود کند. از حیث ورزشی فصلی خوب و شاید بهترین فصل دوران بازی اش را سپری می کند و فکر می کند این ناشی از قدرتی است که از تماشای بازی های ماتیوس، گرفته است:
فیلم بعضی از لحظات به یادماندنی بازی های ماتیوس را دارم. هر روز تماشایش می کنم. وقتی در اتوبوسم و در حال رفتن به ورزشگاه هستیم، موبایلم را درمی آورم و ویدیو را می بینم. چیزی است که حالم را خوب می کند. جنگجوی زندگی ام بود، الهام بخش من بود. برای برد به اینجا آمده ام. دوست ندارم از من به عنوان برادر ماتیوس بیتکو که در حادثه کشته شده، یاد کنند. می خواهم حکایت خودم را بنویسم.
ماتیوس و گیلرمو از کودکی در گرمیو باهم بازی کرده بودند. اولین بازی شان کنار هم در 2013 برابر سانتاکروز بود که به پیروزی 5 به صفر انجامید. دروازه بان شان در آن بازی جکسون فلومان بود که 3 سال بعد از حادثه سقوط جان سالم بدربرد. این دو برادر آن قدر نزدیک بودند که گیلرمو خیلی زود مسئولیت خیلی از امور ماتیوس را به عهده گرفت. مهم ترین شان برادرزاده اش بود:
باید از میگل حمایت کنم. اجباری در کار نیست. عاشقانه این کار را انجام می دهم. خیلی از کودکان وجود دارند که در نبود پدر، به آشوب دست زده اند. باید هر کمکی از دستم برمی آید انجام دهم و میگل را همان طور که پدرش دوست داشت، دوست داشته باشم.

چاپه کوئنسه در دادگاه مشکلات بیشتری هم به خود می بیند. دولت کلمبیا در حال تحقیقات جامع در خصوص سقوط هواپیما است. مهلت تحویل نتیجه تحقیقات چهارشنبه 29 نوامبر (فردا) است، ولی شاید شامل تاخیر هم بشود. اداره بیمه پیشنهاد کرده برای هر کشته، 200 هزار دلار پرداخت شود، اما خانواده ها آن را رد کرده اند و درخواست شان چیزی حدود 400 هزار دلار است. برخی از خانواده ها در پرداخت قبوض شان هم مشکل دارند. دو ارگان حمایتی برای کمک به خانواده ها هم تشکیل شده و از ماه اکتبر مبلغی را به صورت ماهانه به خانواده ها پرداخت می کند.
باشگاه در حیطه ورزشی هم چالش های خود را دارد. آنها در سال اول بعد از حادثه، قهرمان جام ایالتی سانتا کاتانیا شدند و توانستند در 3 هفته به پایان مسابقات، خود را در لیگ برزیل حفظ کنند. با این حال، احیای تیم به پایان نرسیده است. آنها در سال 2018 مشکلات بیشتری خواهند داشت، چون تیم فعلی متشکل از بازیکنان قرضی یا قراردادهای کوتاه مدت است. چندین قرارداد باید تمدید شود و مسلما بازیکنان دیگری هم باید برای فصل بعد، به تیم اضافه شود.
سه بازمانده حادثه همچنان در باشگاه هستند. الن روشل، دفاع چپ تیم، در آگوست به چاپه کوئنسه بازگشت. نتو، دیگر مدافع تیم، هنوز بازی نکرده ولی سخت تمرین می کند تا بخشی از تیم در فصل آتی باشد. فلومان، دروازه بان تیم، که پایین پای راستش را از دست داده، در حال ادامه تحصیل است تا به عنوان مدیر ورزشی چاپه کوئنسه مشغول کار شود. او چند هفته پیش برای یک مصاحبه با وبسایت گلوبواسپورته، به چمن ورزشگاه آرینا کوندا آمد و برای اولین بار طی یک سال گذشته، برای یک جلسه تمرینی کامل آنجا بود. کاهه موتا، خبرنگار گلوبو، می گوید:
اول قبول نمی کرد، چون حس خوبی نداشت و آنجا را امن نمی دید. شرایط ساده ای نیست، ولی در نهایت پذیرفت و دیدنش حضورش و شادی اش در زمین تمرین واقعا فوق العاده بود.

به قلم تیاگو رابلو برای وبسایت گاردین