اختصاصی طرفداری – داستان به همان اندازه که دور از ذهن بود، تکان دهنده به شمار می رفت. نیمار استقلال، دست سرمربی را پس زده، پیراهن تیم را بر زمین کوفته و با فحاشی در رختکن مقابل بازیکنان دیگر، سرمربی خود را کوچک کرده است. انتظار چنین اقداماتی از یک بازیکن 18 ساله در تیم پرافتخار و ریشه داری چون استقلال، غیرقابل پذیرش است.
باشو خیلی زود شروع کرده، متن پردازی را هنوز نه ولی حاشیه سازی را چرا! شاید در این میان، نقش رسانه و هوادار، کمتر از خود بازیکن نباشد. بازیکنی که تنها با 4 دریبل بی فایده، به عرش برده می شود، خیلی زود راه کج کرده و بر فرش می افتد. افتادنی که پیش تر آغازش کرده بود، گرچه عیان نشده بود.
همان روزی که در لحظات پرالتهاب شکست استقلال در ورزشگاه تختی جم، خمیازه می کشید تا در تمرینات با رنگ کردن موی خود و بستن کش بر موهایش، سیمای نیمار به خود می گرفت، حدس زدن این روز ها دشوار نبود. حتی آن روز هایی که والدینش از تغییر رفتار پسر خود می گفتند و به دنبال قطع پرداختی باشگاه به حسابش و واریز به حساب والدین صحبت می کردند، می شد کج راهه را لمس کرد!
استعداد خالص! شاید گزاف نباشد مهدی قائدی جوان و جویای نام که از شهرستان روانه پایتخت شده را با این لغت وصف کنیم. اما داشتن استعداد به خودی خود کافی است یا پتانسیل بالقوه را باید بالفعل کرد؟ پتانسیلی که البته در مستطیل سبز محدود نمی شود و به نگرش حرفه ای بازیکن در ابعاد مختلف معطوف باید گردد.
در این راه، عجله و از کاه، کوه ساختن رسانه و مطبوعات و هوادار، آفت شهرت است. همان صفر تا صد معروف از فرش به عرش و جاده برعکس. این جا در این دیار، خیلی زود بت ساخته می شود و خیلی زود با کنار زدن خاطرات خوب گذشته، بت شکسته می شود. شاید مهدی طارمی را در جناح مخالف و جبهه سرخ، بتوان عینیت این موضوع دانست. مهدی آقای گل که گرچه با بی مسئولیتی خود تیم را دچار بحران کرده ولی لایق این حجم از بی اعتمادی و سردگرایی هواداران نیست!
اتفاقی که نباید، سرانجام افتاد. خیلی خوشحال و مسروریم که این اتفاق در زمان حضور یک سرمربی کارکشته آلمانی رخ داد تا تیشه بر ریشه استعداد های این جوان زده نشود. قائدی و یا هرجوان دیگری، شهرت آداب خودش را دارد! در این وادی بلا، شنا بلد نباشی خیلی زود غرق می شوی. خیلی زود پیام صادقیان می شوی، مجاهد خذیراوی می شوی.
حالا قائدی است و فرصت فکر کردن به اشتباهات. غوره نشده، مویز شدن! حالا قائدی است و درک ارزش بالای پیراهن پرافتخار استقلال! و حالا قائدی است و فهم فرصت شگفت انگیز حضور در استقلال که به هرکسی رو نمی کند.
حالا قائدی است و ریل گذاری دوباره مسیر. این بار، امن تر، آهسته تر و البته پیوسته تر. شروعی مجدد، این بار از تیم جوانان و اثبات مجدد خود به هوادار، باشگاه و آقای سرمربی!
هدر رفتن استعداد، امری است متداول و آسان! امیدواریم باشوی کوچک استقلال، در این وادی غرق نشود! دستش را بگیریم، زود تر از موعد تندیسش را نسازیم و حالا که بر زمین افتاده، لگدش نزنیم!