طرفداری- در روز جمعه اکانت توییتر In Bed With Maradona از خوانندگان خود خواست بهترین فوتبالیست تاریخ را جدا از نامزدهای همیشگی یعنی پله، مارادونا، کرایوف و دیگر نام های مطرح انتخاب کنند. در ابتدا تنها جنبه شوخی و سرگرمی داشت، ولی جواب خودم، من را به فکر وادار کرد. اگر گارینشا را به عنوان یکی از نامزدهای همیشگی در نظر بگیرید، نظر من به سمت آلفردو دی استفانو، فرانس پوشکاش و یکی از بین گرد مولر و آرتور فرایدنریش یعنی دو مهاجمی که از لحاظ نرخ تبدیل به گل فوق العاده بودند، متمایل بود.
حدس من این بود که تنها من هستم که می توانم فرایدنریش را تایید کنم و به این فکر افتادم که آیا مقاله ای در مورد او وجود دارد یا خیر. نه تنها در مورد فرایدنریش – من گه گاهی در مورد برزیل می نویسم ولی حوزه تخصصی من نیست – در مورد بازیکنان گمنام کشور خودم (آرژانتین) مقاله ای وجود ندارد. هر احمقی می تواند لیستی از سه یا پنج بازیکن برتر تاریخ آرژانتین به شما بدهد.
ولی اگر بیاییم از بازیکنان سال های اخیر چشم پوشی کنیم (یعنی اینکه جایی برای مسی یا رکوردار بازی در تیم ملی خاویر زانتی وجود نداشته باشد) و از بازیکنانی نظیر دیگو ماردونا، آلفردو دی استفانو، ماریو کمپس، دنیل پاسارلا و گابریل باتیستوتا به عنوان پنج بازیکن برتر تاریخ آرژانتین (فهرستی شاملِ دو کاپیتان تیم قهرمان جهان یعنی مارادونا و پاسارلا، بهترین بازیکن جام جهانی 1978 یعنی ماریو کمپس، موفق ترین بازیکن در قاره اروپا یعنی دی استفانو و بهترین گلزن تاریخ تیم ملی آرژانتین یعنی باتیستوتا) نیز چشم پوشی کنیم، چه کسانی، دیگر پنج بازیکن برتر تاریخ فوتبال آرژانتین هستند؟
این نکته را روشن کنم که من قصد ندارم این فهرست را از بین بازیکنان رتبه ششم تا دهم بهترین های تاریخ آرژانتین انتخاب کنم. این نیاز به تمرکز و تفکر بیشتر از آن چیزی بود که خود را آماده آن کرده بودم، این را هم در نظر بگیرید من در حال نوشتن این مقاله صبح و عصر در حال تماشای لیگ برتر از تلویزیون بودم.
سخت بود که دنبال پنج بازیکن برتر آرژانتینی بگردید. فوتبالیست هایی که بسته به چیزی که شما در مورد آن ها گوش می دهید شایسته حضور در لیست برترین های تاریخ آرژانتین هستند، اما چون به فوتبال آرژانتین چندان توجه نشده است شما اسمی از آن ها نشنیده اید. من آن ها را رده بندی نمی کنم و نمی خواهم رتبه بندی کنم. پس پیش از اینکه این پروسه سخت تر از قبل شود، بیاید شروع کنیم.
یک چرخه کامل را طی کردیم. در پاراگراف ابتدایی بالا من به گارینشا اشاره کردم و اکنون بیایید با مردی شروع کنیم که لقب او "گارینشای آرژانتینی" بوده است. اورستس عمر کورباتا به عنوان وینگر راست در ریسینگ کار خود را آغاز کرد و بین سال های 1956 تا 1962 در این تیم بازی می کرد، پس از آن به بوکا جونیورز پیوست و از سال 1963 تا 65 در خدمت این تیم بود. پس از آن چهار سال را به همراه تیم ایندیپندنت مِدِلین در کلمبیا گذراند و سپس به آرژانتین برگشت و چند سالی در تیم های دسته های پایین تر آرژانتین توپ زد.
با قدی حدود 1 متر و 63 سانتی متر حتی از لیونل مسی هم کوتاه تر بود، ولی به همان اندازه یک جادوگر بود و دریبل های شگفت انگیزی می زد. با وجود اینکه بیشتر در کناره ها و وینگر سمت راست بازی می کرد اما آمار گلزنی خوبی داشت، او در 195 مسابقه 79 گل برای ریسینگ به ثمر رساند و در بوکا نیز رکورد 7 گل در 18 مسابقه را ثبت کرد. واقعیت این است که افزایش مصرف الکل کورباتا در زمان حضورش در بوکا جونیورز، دلیل اصلی بازی های کم او در این تیم بود. هر چند که او در کلمبیا نیز نتوانست رکورد خوبی از خود به جای بگذارد، کورباتا به خاطر زدن 5 گل در یک بازی برای مِدِلین در پیروزی 8-3 این تیم مقابل دپورتس تولیما به یاد آورده می شود.
کورباتا دو بار به همراه ریسینگ و دو بار به همراه بوکا قهرمان لیگ شد. در رده ملی نیز او به همراه آرژانتین توانست دو بار فاتح مسابقات قهرمانی آمریکای جنوبی "Campeonatos Sudamericanos" شود (امروزه این رقابت ها به عنوان کوپا آمریکا برگزار می شود). وی سابقه 43 بازی ملی را دارد که موفق شد 18 گل نیز به ثمر برساند. بعد از جام جهانی فاجعه آمیز 1958 سوئد، که آرژانتین با یک برد و دو شکست با قرار گرفتن در رده آخر گروه حذف شد او تنها کسی بود که بدون اینکه شهرتش لکه دار شود به زادگاه خود بازگشت.
بعد از اینکه سال های واپسین زندگی اش را به عنوان مربی جوانان در آکادمی باشگاه ریسینگ گذراند، در 6 دسامبر 1961 بر اثر سرطان حنجره (حلقوم) که ناشی از مصرف زیاد مشروبات الکلی بود، در گذشت. اکنون یکی از خیابان های منتهی به استادیوم ریسینگ به نام افتخار او نام گذاری شده است.
میراث آلفردو دی استفانو به واسطه دوران طلایی اش در اروپا و حضور در موفق ترین باشگاه دنیا در آن زمان برای همیشه در افق تاریخ باقی خواهد ماند. چیزی که کمتر به یاد آورده می شود این است که او در 21 سالگی موفق نشد به ترکیب اصلی ریور پلاته راه یابد و سپس از کلمبیا راهی اسپانیا شد (در آن زمان لیگ کلمبیا جدا از قوانین فیفا فعالیت می کرد و همین باعث می شد برخی از بهترین بازیکنان دنیا از سراسر جهان جذب آنجا شوند).
آلفردو سن زیادی نداشت اما جوان هم نبود. مارادونا پیش از اینکه به 21 سالگی برسد شش سال به صورت حرفه ای فوتبال بازی کرده بود و بسیاری از بهترین ها در آن سن و سال در تیم های اصلی بازی می کردند. پس چرا یکی از بهترین و کامل ترین بازیکنان تاریخ فوتبال نتوانست زودتر وارد تیم اصلی فوتبال شود؟
جواب آن آدولفو پندرنرا است. یا مهم تر از آن، تیمی که پندرنرا در آن بازی می کرد. ریور پلاته در سال های 1941، 1942 و 1945 قهرمان آرژانتین شد (بر خلاف امروزه، در آن دوران هر سال تنها یک رقابت برگزار می شد)، و اینکار را به گونه ای انجام دادند که تا به امروز، هنوز از آن تیم به عنوان بهترین تیم تاریخ این کشور یاد می شود. در سال 1942 رسانه ها به پنج ستاره ریور پلاته(عکس زیر) که تنها 18 بار در 4 سال در ترکیب اصلی کنار هم بازی کردند و هیچ گاه نیز مقابل رقیب اصلی ریور، بوکا جونیورز در کنار هم بازی نکردند، لقب “la Maquina” به معنای ماشین داده بودند. خاطرات این پنج ستاره که آنخل لابورنا، فیلیکس لوستائو، خوزه مانوئل مورنو، خوان کارلوس و آدولفو پندرنرا بودند برای همیشه با خاطرات هوادران فوتبال آرژانتین و نه فقط ریور پلاته پیوند خورده است. لابورنا به همراه ریورپلا 9 بار قهرمان آرژانتین شد و به رکورد دومین گلزن برتر تاریخ لیگ آرژانتین نیز رسید (او دگل کمتر از آرسینو اریکو به ثمر رساند، کسی که به خاطر اینکه پاراگوئه ای بود در این لیست قرار نگرفت) ولی پاندرا، نه به خاطر تعداد زیاد گل هایی که به ثمر رساند، بلکه به خاطر سبک، ریتم و استایل بازی اش منحصر به فرد بود.
سبک بازی او و ریتمی که به بازی می داد همان چیزی بود که “La Maquina” را می خواست. زیرا علاوه بر گل هایی که مستقیم می ساخت یا به ثمر می رساند، مهم ترین نکته در مورد او سبک بازی منحصر به فردش بود، این چیزی بود که حتی بیشتر از قهرمانی در یادها می ماند. پاندرا به یک استایلِ بازی شکل داد و یک سبک نو به وجود آورد. به همین خاطر است که او هسته اصلی و بهترین بازیکن آن پنج نفر بود و پندرنرا کسی است که جلوتر از همه آن ها در این لیست قرار می گیرد و می تواند بار همه آن ها را به دوش بکشد. وقتی او در سال 1947 به آتلانتا رفت، ریور پلاته دی استفانو را که به صورت قرضی در هوراکان بازی می کرد را برگرداند تا بالاخره آلفردو به جایگاهی در این تیم دست یابد. پندرنرا همین قدر خوب بود؛ وقتی زمان جایگزینی او فرا رسید، تنها بهترین می توانست جانشین او شود.