کرده ام از دستِ این فرهنگ ، " هنگ "
گشته از عشقت دلِ دلتنگ ، " تنگ "
بعدِ «شیرین» شد تب «فرهاد»" حاد "
(این خبر را مرکز امداد ، " داد "
با عبورت می شود جالیز ، " لیز "
جعفری می رقصد و گشنیز ، " نیز "
بـا نگاهت می زند «عطار» ، " تار "
«مولوی» غش کرده و «گلزار» ، " زار "
می شود در گردنت زنجیر ، " جیر "
می کُند در دست تو کفگیر ، " گیر "
هر که بر اشعار من خندید ، " دید "
می شود با یادِ تو تبعید ، " عید " !
کرد پیشت آدم سالوس ، " لوس "
با تو شب ها می شود کابوس ، " بوس " .
کیمیا کردی و شد شاغول ، " غول "
با کلامت می خورَد «شنگول» ، " گول "
وقت خشمت می شود «تیمور» ، " مور "
رفته «نادر» تا حد مقدور ، " دور "
چون به حرف آیی شود خاموش ، " موش "
گفته هایت را کند خرگوش ، " گوش "
می کُنی از بهر ما اندام ، " دام "
پیش زلفت می شود «خاخام» ، " خام "
این خبر را می زند نجار، " جار "
هست در اطراف تو بسیار ، " یار "
کاسه ات را می زند ابلیس ، " لیس "
( هست بخش دوم ساندیس ، " دیس " )
گشته ام از دست استدلال ، " لال "
رفته گویا از دل «خوشحال» ، " حال
"امیرحسین خوشحال"