در مورد ژوزه مورینیو
«فکر نمیکردم کسی که هرگز خودش فوتبال بازی نکرده بتواند مربی تاپی بشود اما باید شخصیت او را هم در نظر گرفت. مورینیو یک شخصیت فوقالعاده قوی دارد که این فاصلهاش را با سایر مربیان پر میکند. یادم هست که در نخستین کنفرانس خبریاش در سال ۲۰۰۴ در چلسی چه حرفهایی زد و من با خودم فکر کردم «یا مسیح! او چه آدم مغرور و پر افاده ای است» مدام به بازیکنانش میگفت ببینید من یک آدم خاص هستم و ما بازیهای مان را نمیبازیم.»
*بعد از به خاطر آوردن خاطراتش از ورود مورینیو به فوتبال انگلیس
«او میتواند هر جایی مربیگری کند. شکی ندارم اما نمیخواهم پیش بینی کنم که در یونایتد چه خواهد شد. من که تا ابد ماندنی نیستم اما ژوزه هر جا برود موفق میشود.»
*در مورد احتمال آمدن مورینیو به جای خودش
«صحنه عجیبی بود. یعنی اگر صد یا حتی یک میلیون بار دیگر هم تمرین کنم ضربهام دوباره اینطوری به کسی نمیخورد. یعنی اگر میتوانستم فوتبال را ادامه بدهم چه میشد!»
*در مورد اتفاق جنجالی و معروف پرتاب کردن یک لنگه کفش به سمت بکام که ابروی او را شکافت.
«وقتی یک ایتالیایی به من میگوید که غذا پاستا است من اول باید بروم سس غذا را بررسی کنم. هر چه باشد آنها مخترعان پوشش دود برای کارهای نظامی هستند!»
*یک توصیه ظریف از سوی او برای یونایتد که در یک چهارم نهایی لیگ قهرمانان ۱۹۹۹ با اینتر بازی داشت.
«اینتزاگی اصلا توی یک موقعیت آفساید به دنیا آمده است»
*در مورد فلیپو اینتزاگی
«آنها میآیند و میگویند که انگلیسیها فوتبالشان خیلی قوی است و ما در بازی هوایی افتضاح هستیم و از پس این کار و آن کار برنمیآییم. بعد صفر-۳ شما را شکست میدهند.»
*نظر فرگی در مورد تیمهای ایتالیایی
«من یک اصطلاح داشتم که همیشه میگفتم یک بازیکن اگر در اوج باشد چنان حسی دارد که انگار میتواند اورست را با دمپایی فتح کند. او هم همینطوری بود.»
*در مورد پل اینس
«اگر قدش دو سه سانت بلندتر بود بهترین دفاع وسط بریتانیا میشد. قد پدرش ۱۸۸ سانت بود. خودم قد او را که یک شیرفروش بود دیده بودم.»
*در مورد گری نویل
«داشت جلوی من قد علم میکرد و بقیه بازیکنان تقریبا جلوی چشمهایشان را گرفته بودند. من هم بالا را نگاه کردم و با خودم فکر کردم اگر مرا بزند حتما میمیرم.»
*یادآوری یک مورد مشاجره با پیتر اشمایکل
«نخستین باری که او را دیدم به یاد دارم. ۱۳سالش بود. روی زمین مثل یک سگ نژادکوکر که دارد دنبال یک کاغذ آلومینیومی در باد میدود حرکت میکرد.»
*نخستین بار که رایان گیگز را دید.
«وین واقعا سعادتمند است. هیچ توانایی خاصی ندارد اما آتشی در وجودش شعله ور است.»
*در مورد رونی که سال ۲۰۰۴ به یونایتد پیوست.
«گاهی اوقات که به مرتع نگاه میکنی یک گاو را میبینی و فکر میکنی که از آن گاوی که خودت داری بهتر است.»
*در مورد تغییر عقیده وین رونی و تمدید قراردادش با یونایتد در سال ۲۰۱۰
«اگر یک بازیکن در هر کجای دنیا باشد که برای یونایتد ساخته شده باشد او کانتونا است. او وارد زمین میشود، سینهاش را جلو میدهد، سرش را بالا میگیرد و انگار دارد به یار مقابل میگوید: «من کانتونا هستم. تو چقدر بزرگی؟ آنقدر بزرگ هستی که به پای من برسی؟»
*در مورد اریک کانتونا
«شرط میبندم که او نمیتواند ۱۵ گل در لیگ بزند و من مجبور میشوم که شرطم را در مورد او عوض کنم. اگر ۱۵ تا بزند بعدش چون من مربی تیم هستم شرط را عوض میکنم و میگویم او ۱۵۰ تا گل خواهد زد!»
*در مورد کریستیانو رونالدو و شرطی که با او بسته بود
«فکر میکنید من با آن اوباش قرارداد میبندم. یا عیسی مسیح! اصلا امکان ندارد. من به آنها یک ویروس هم نمیفروشم.»
*درمورد احتمال فروختن رونالدو به رئال که در سال ۲۰۰۹ این اتفاق افتاد.
«من آدم لعنتی با استعدادی هستم. شاید میتوانستم سراغ نقاشی یا کاری شبیه آن بروم.»
*در مورد داوینچی
«مدیریت در فوتبال کار پر استرس و فشاری است. مسابقات اسبدوانی آرامش بخش است. دارم پیانو زدن را یاد میگیرم. مصمم هم هستم. این هم یک راه دیگر برای کاستن از فشارهای کاری است.»
*علاقههای فرگی خارج از فوتبال
«این چه بازی آشغالی است که دارید انجام میدهید؟ این مزخرفترین بازی است که از شماها تا به حال دیدهام. هیچ کدامتان جرات ندارد توی چشم من نگاه کند چون حق حرف زدن ندارید. باورم نمیشود تا به اینجا آمده اید و میخواهید کار را اینطوری خراب کنید!»
*بین دو نیمه دیدار با شفیلد ونزدی در سال ۱۹۹۸
درباره فلسفه پیروزی
«من از باختن خوشم نمیآید اما متعادلتر شده ام. شاید برای مدتی کوتاه از کوره در بروم اما خیلی زود خودم را کنترل میکنم. من هرگز توی زندگیام برای مساوی گرفتن بازی نکرده ام. گاهی اوقات باید در فوتبال دستهایت را بالا ببری و بگویی بله آنها بهتر از ما هستند اما تا زمانی که بازیهایی برای انجام دادن باقی مانده کار تمام نشده است.
*بعد از دریافت جام قهرمانی لیگ برتر و جام اتحادیه و انتخاب بهعنوان مربی سال ۱۹۹۹
«من به سرنوشت اعتقاد دارم. به بچهها میگویم که اتوبوس در حال حرکت است. باشگاه باید پیشرفت کند و اتوبوس منتظر کسی نمیماند. یک بازیکن خوب همیشه باید سخت تلاش کند. فوتبال بازی سختی است. مسابقهای که همیشه میتواند بدترین بازیها را هم از شما نشان دهد اما تنها قهرمانهای واقعی هستند که بعد از شکست ارزش خودشان را نشان میدهند. باید داستان آن غازی را برایتان بگویم که از کانادا تا فرانسه پنجهزار مایل پرواز کرده. شکل پروازشان هم شبیه عدد هفت است اما آنهایی که در ردیف دوم هستند پرواز نمیکنند. آنها جانشینان نفرات اولی هستند که جایشان را میگیرند. کار کاملا تیمی است.»
*درباره اهمیت کار تیمی
«کار کردن خیلی مهم است. بعضیها آن را دوست ندارند اما من چرا. بازنشستگی مال
جوان هاست.»
*در پاسخ به سوالی در مورد بازنشستگی
«اگر والدینم هنوز زنده بودند خیلی به من افتخار میکردند. آنها باعث شدند زندگی و تربیت خوبی داشته باشم. ارزشهایی که من با آنها بزرگ شدم به من اعتماد به نفس داده.»
*در مورد ارزشهای وجودی خودش
«من با شماها حرف نمیزنم. او بازیکن خیلی خوبی است و شماها یک مشت احمقید.»
*خطاب به هوادارانی که از خوان سباستین ورون انتقاد میکردند
«من اصلا برای شما اعتباری قایل نیستم. شما از این حرف میزنید که میخواهید بیایید اینجا با افراد در تماس باشید و از خودتان میپرسید چرا من به شما محل نمیگذارم. مایه شرمساری هستید و یکی از این روزها درها به طور دایم به رویتان بسته خواهد شد.»
*در مورد رسانهها
«داستانهای خیالی تمامی ندارند. اگر قرار باشد به این چیزها که میگویند گوش کنم وضعیت تیم به هم میریزد. بارها شده گفتهاند من فنجانهای چایام را پرتاب کردهام. این اخبار غلو شده هستند. دوست ندارم اینطوری در موردم حرف بزنند.»
*در مورد قضیه معروف «سشوار» و فریادهایش بر سر بازیکنان
«اصلا حرفش را هم نزنید. ما هرگز او را نمیفروشیم. نه او و نه هیچ کدام از بازیکنان بزرگمان را.»
*آوریل ۲۰۰۳ دو ماه قبل از فروش بکام به رئال مادرید
«سرعت بازی به گونهای بود که به داوری روی فرم نیاز داشت. داوران خارجی را ببینید که مثل سگ قصاب آمادگی بدنی دارند. ما هم داوران آماده داریم اما او اصلا روی فرم نبود. او به استراحت نیاز دارد. مضحک است. سی ثانیه طول میکشید تا یک بازیکن را جریمه کند.»
*حرفهای بیرحمانهاش در مورد آلن وایلی داور بازی تیمش