نوشته Sid Lowe از روزنامه گاردین- بازیکنان مربی هلندی اما شدیدا میترسیدند. حداقل قبل از اینکه ترسشان را بریزاند، آنها شدیدا ترس را حس میکردند. بگیریستین ادامه میدهد:
" وقتی شک میکنید، به دامن عدد پناه میآورید. برای کرایوف اما اینگونه نبود. برای او، همیشه جواب حمله بیشتر بود. ۳ مدافع که یکی از آنها رونالد کومان بود. بدون مدافع گوش. در مورد هافبک ها، هر وقت میتوانست بازی را هجومی تر میکرد. وقتی به ما گفت که میخواهد چه کار کند، همه داد زدیم مگه عقلتو از دست دادی!؟"
پس بازیکنان به چه دلیل متقاعد میشدند؟ بگیریستین میخندد و جواب میدهد:
"به خاطر اینکه او یوهان کرایوف بود!"
و یوهان کرایوف یعنی همه چیز. شاید هیچکس اندازه وی فوتبال مدرن را تغییر نداد؛ در بارسلونا قطعا هیچکس مانند وی نیست. در آنجا او مدافع ایمان فوتبالی شد. مردی که باشگاه را زیر و رو کرد آن هم نه یک بار بلکه دو بار. برای همیشه. کارش فراتر از این بود که بگیریستین بتواند درک کند چون آنها فقط انقلاب اول او را دیدند. کرایوف به بارسلونا هویت جدید داد. یک همبستگی ورزشی که ریشههای اجتماعی باشگاه را قوی تر میکرد.
ما پیشا کرایوف و پسا کرایوف داریم. به عنوان بازیکن پس از ۱۴ سال آنها را قهرمان لیگ کرد. به عنوان مربی برای اولین بار آنها را قهرمان اروپا کرد. جای پای او در بارسلونا شفاف و مشخص است. سرشار و حاضر و زنده. قبل از ۱۹۹۰ بارسلونا تنها ۱۰ بار قهرمان لیگ شده بود و قهرمانی اروپا را هرگز تجربه نکرده بود، بعد از وی، آنها ۱۳ بار قهرمان لیگ شدند و ۵ بار قهرمان اروپا. ولی اهمیت وی به جامها نیست، اهمیت وی فراتر از نتایج در فلسفه و هویت باشگاه است. بردن هم بله. بردن هم تاثیر گذار بود.
کرایوف بازیکن، سال ۱۹۷۳ آمد و کرایوف مربی ۱۹۸۸. بارسلونا بعد از او هیچگاه مثل گذشته خود نبود. او دو بار از باشگاه رفت اما او واقعاً نرفته بود. پپ در موردش میگوید:"هیچ چیز در فوتبال به استعداد و کاریزما کرایوف نمیرسد."
خود کرایوف میگوید:
"به بازیکنان گفتم نترسید. اگر ایدهای دارید، اجرا کنید. اگر هم خراب کردید، نگران نباشید."
کرایوف، قهرمان ۳ باره اروپا، بهترین بازیکن کره زمین، با استعدادترین بازیکن توتال فوتبال هلند، میتوانست به رئال مادرید برود اما نرفت. شاید به خاطر اینکه آژاکس از قبل وی را به رئال مادرید فروخته بود. کرایوف میگوید:
"بهشان گفتم که کارشان اخلاقی نیست. تهدید کردم که بازنشست میشوم اگر به بارسلونا نروم. چون رینوس میشل و باکینگهام را در آنجا میشناختم و به آنها قول داده بودم."
او گرانترین خرید تاریخ بارسلونا شد اما این معامله برای بارسلونا سودی بسیار بالاتر داشت. در فصل ۱۹۷۳/۱۹۷۴ در اولین فصلش لالیگا را برد. ممنوعیت خرید بازیکن خارجی سرانجام برداشته شده بود و در اکتبر ۱۹۷۳ او اولین بازیاش را مقابل گرانادا انجام داد. بارسلونا از آخر چهارم بود. در ۷ بازی لیگ تنها ۲ بار برده بودند و از جام یوفا هم حذف شده بودند. یک روزنامه خرید جدید را در لباس راه راه نشان میداد و یک یقه بسیار بزرگ و ژاکتی که روی دوشش بود. روی تیتر امده بود:
"کرایوف؛ تنها امید برای مقابله با هرج و مرج"
تیتر راست میگفت. آنها بعد از ۱۴ سال قهرمان لالیگا شدند و هم تیمیهای کرایوف میگویند بارسلونا داشت فراموش میشد که خبر رسید؛ کرایوف آمد.
در آخر فصل بارسلونا اولین قهرمانی لیگ خود را پس از سال ۱۹۶۰ به دست آورده بود. آنها با کرایوف در ۲۲ بازی شکست نخوردند و ۲ شکست بعد از آمدن وی مربوط به بازیهای آخر فصل میشد که قهرمانی مسجل شده بود. این تنها لیگی بود که او برد اما تاثیر او در آن لیگ الان کاملا برجسته است. او آن زمان هنوز مربی نشده بود و تنها "کرایوف" بود.
مانوئل آسنسی هم تیمی وی میگوید:"کرایوف بازیکنی بی نظیر بود. یک برنده. تغییر ذهنیتی او عجیب بود. شبیه این بود که داشتیم غرق میشدیم و او ما را از آب بیرون کشید."
خود کرایوف میگوید:
"بارسلونا دائم به زیر مادرید بودن فکر میکردند. همیشه فکر می کردیم ما قربانی هستیم اما قربانی در کار نبود. به آنها گفتم که بگذارید به خودمان فقط نگاه کنیم و آنها هر کاری دوست دارند بکنند. ما می دانیم چه میخواهیم."
او میدانست چه میخواهد. سبک بازی تعریف شده بود و وی به آن سبک چه به عنوان بازیکن چه به عنوان مربی وفادار باقی ماند. رکساچ میگوید تغییرات بعد از آمدن وی "تند و انقلابی" بود. وی توضیح میدهد:"فوتبال آن زمان اینطور بود که میرفتیم داخل زمین و داد میزدیم ` خوب بچه ها، بجنبید. یالله `. این تمام تاکتیک ما بود. هیچکس حریف را مطالعه نمیکرد. فقط دعوا، دویدن و پرش بود. بعد از آمدن او اینگونه شد ` نه. بیاید فوتبال بهتری بازی کنیم ` ".
کرایوف مسری بود. نماینده یک چرخش بزرگ در بارسلونا، نه تنها در زمین که بیرون از زمین. آسنسی میگوید:"با کرایوف، همه چیز تغییر کرد. هم باشگاه، هم تیم. فقط ورزش نبود. جامعه هم بود."
خود کرایوف میگوید:
"به من میگفتند که سخت گیرم اما نبودم. من از نسل بعد از جنگ هستم. سال ۴۷ متولد شده بودم و تمام هم نسلان من مشغول تغییر سنت بودند، به عنوان مثال گروه بیتلز، همه آن مردمان. همیشه میخواستم نو شویم. چالش داشته باشیم."
او نو بود و متفاوت. خوان لاپورتا که بعدها رئیس باشگاه بود در آن زمان ۱۱ سال داشت و موهایش را مثل کرایوف اصلاح میکرد. لاپورتا میگوید: "اگر دوباره متولد شوم، دوست دارم پپ گواردیولا شوم. فقط به خاطر اینکه دیگر حتی به خودم اجازه نمیدهم که بخواهم مثل کرایوف شوم. در مورد او یک چیز عجیبی بود که شدیدا جذاب بود. هنری بود، غیر متعارف، فوتبالیستی عالی. حتی انهایی که فوتبال دوست نداشتند هم او را دوست داشتند."
رکساچ میگوید:" یادم میآید جاهای مانند بورگوس، سانتاندر و گرانادا حتی بازیکنان خودی را هو میکردند اگر روی کرایوف خطا میکردند. این اولین باری بود که آنها کرایوف را میدیدند و نمب خواستند که مدافعان مرکزی تیمشان این منظره جذاب را خراب کنند. در پیروزی ۵-۰ برابر رئال مادرید در سال ۱۹۷۴، آغاز مدل جدید بارسلونا بود. تیم آنها بوتراگوئنو داشت که هوادار رئال بود و بعدها اسطوره باشگاه شد. کسی که اعتراف میکند کرایوف اسطوره وی بوده است."
کرایوف نفس گیر بود. بازی را جوری در دستش میگرفت که بعد از بازی از او سمبل های اجتماعی سیاسی می ساختند. بر خلاف مخالفت ماموران، او اصرار داشت که اسم پسرش جوردی باشد. یک قدیس کاتالونیایی. وی میگوید:
"آن اسم را دوست داشتم( زیرکانه میخندد). چرا اجازه ندهند. من هلندی هستم اما دوست دارم پسرم را جوردی صدا کنم."
تصمیمات کرایوف متفاوت بود:
بهتر است به خاطر ایدههای خودتان زمین بخورید تا ایده یک نفر دیگر."
کرایوف اما زیاد زمین نخورد.
وقتی ۱۹۸۸ مربی بارسلونا شد، بارسلونا در چاهی از بدهی غرق بود. نتایج افتضاح بودند. شکل بازی تیم از آن بد تر. اتمسفر باشگاه دردناک بود و حاضران ورزشگاه کم. رابطه نونز رئیس باشگاه و پوخول رئیس کاتالونیا شکراب بود. کمی طول کشید اما او هویت بارسلونا را دوباره برگرداند. او ریسک کرد و جواب گرفت.
میشل لادروپ از کرایوف میگوید:"ایده متفاوتی بود. کرایوف تنها کسی است که از تاکتیک های حرف میزند که شما به عمرتان نشنیدید اما می گویید ` آهان. گرفتم ` . شاید منطقی باشد اما ۹۰% از مربیان آن را نمیگفتند. کرایوف همه ما را درگیر کرده بود. تیمهای قبل از کرایوف متفاوت بودند."
زیرا نظر کرایوف آنها ۴ لیگ بردند. قهرمان اروپا شدند آن هم در ومبلی در می ۱۹۹۲. کرایوف بعدها با رکساچ در افتاد اما آن شب، هم بازی قدیمی وی دستیار او بود. رکساچ میگوید بردن آن جام "رهایی" بود. شکستهای تاریخی آنها به پایان رسیده بود. خیلیها منتظر بودند گند بزنند اما وی میگوید آن برد شروع دوباره زندگی بود."
مور، فرزند فیزیوتراپ قبلی باشگاه که خانواده اش ۶۰ سال در باشگاه خدمت کردند میگوید:
"مسئولیت مانند کوهی روی دوش ما بود و بعد از بردند، احساس پیروزی در تک تک سلول های ما بود. قبل از آن درگیری، ترس و تنش بود چون بازیکنان خواستند بزرگترین بازی عمرشان را انجام دهند. بزرگترین بازی بارسلونا. کرایوف در آخر یک پایان معروف داشت ` Salid y disfrutad `. برید تو زمین و از بازی لذت ببرید."